گنجور

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵ - خد و لب و دندان معشوق

 

بخد و آن لب و دندانش بنگر

که همواره مرا دارند در تاب

یکی همچون پری در اوج خورشید

یکی چون شایورد از گرد مهتاب

عسجدی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۹ - خطاب زمین بوس

 

به یک خنده گرت باید چو مهتاب

شب افروزی کنم چون کِرمِ شبتاب

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او

 

به لابه گفت کاِی ماه جهان‌تاب

عتاب دوستان ناز است برتاب

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن برای بار دوم

 

چنان کز بس گهرهای جهان‌تاب

به شب تابنده‌تر بودی ز مهتاب

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۶ - پاسخ خسرو شیرین را

 

تو را تا پیش‌تر گویم که بشتاب

شوی پَس‌تر چو شاگرد رسن‌تاب

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۸ - بازگشتن خسرو از قصر شیرین

 

زن‌ست آخر در اندر بند و مشتاب

که از روزن فرود آید چو مهتاب

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۷) حکایت پسر ماه روی با درویش صاحب نظر

 

مرا بی تو نه طاقت ماند نه تاب

بکن کاری که خواهی کرد، بشتاب

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۷ - نواختن مطرب

 

می و آب روان و نور مهتاب

سماع بلبلان و شمع خوش تاب

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۲ - از سر گرفتن قصّه

 

نبود آرامشان چون تیر پرتاب

که میرفتند روز و شب چو مهتاب

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶۱ - در نمودار سرّ اعیان کل فرماید

 

تو صافی باش همچون عین مهتاب

بر خورشید جان آور دمی تاب

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۸ - در حق بینی و آداب بجای آوردن فرماید

 

درآید پرزنان اینجای پرتاب

زند خود را بر آن شمع جهانتاب

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۰ - در عین ذات وصفات وقدرت و قوّت اسرار الهی فرماید

 

چو خورشیدم بمانده در تک و تاب

بهر جا گه روان گشته باشتاب

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید

 

ز نور اوست جزوی در قمر تاب

از آن آمد در اینجاگه جهان تاب

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

جمالت دیدم اندر روی مهتاب

که تابان‌ست از او نور جهان‌تاب

عطار
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۴ - پاسخ خسرو به شیرین

 

نماز شام بود و شمع در تاب

که آن خورشید شد مهمان مهتاب

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۸ - زفاف خسرو و شیرین

 

ز بر پوشی ز مروارید شب تاب

به دوش افگند چون پروین به مهتاب

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode