عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۱ - در عین العیان توحید گوید
که هشیار است اینجا تا بدانیم
کتاب وصل خود با اوبخوانیم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۵ - در نموداری شیخ کبیر با منصور
حقیقت بیش از آنی مانده آنیم
که از سر حقیقت ما عیانیم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۶ - سخن گفتن شیخ کبیر با منصور از نموداری قصاص
درین ره حق شدیم ازواصلانیم
از آن گفتیم تا جان برفشانیم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳ - در اثبات عین الیقین فرماید
چو در بیرون و در جانت عیانیم
همت ما در زبان جوهر نشانیم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۰ - در خطاب کردن با روح القدس و فضایل آن گفتن و عجز و مسکینی آوردن و تسلیم شدن در همه احوال فرماید
همه در تو گمیم و هم عیانیم
بتو پیدا شده اندر جهانیم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۸ - در جواب دادن اکّافی قدّس سره هاتف غیب و اسرارهای نهانی یافتن فرماید
از این سودا مر او را وارهانیم
که ما احوال این شه نیک دانیم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۵ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
دو روزی کاندر این منزل نهانیم
ز دید ذاتِ بیچون در عیانیم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
بنقد امروز دستی برفشانیم
که نقد امروز در روی جهانیم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
بنقد امروز کامی زو ستانیم
ز وصلش دمبدم کامی برانیم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
چنان این سر بیان گفته خوانیم
که بیشک بت پرست عشقشانیم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۲ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)
بیک بینان خود اینجا عیانیم
حقیقت بیشکی جان جهانیم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید
دگر اینجای مانده تا بخوانیم
حقیتق هیچ ماندست تا بدانیم
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۵
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد
چرا با آینه ما روگرانیم
کریمان جان فدای دوست کردند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۶
میان ما درآ ما عاشقانیم
که تا در باغ عشقت درکشانیم
مقیم خانه ما شو چو سایه
که ما خورشید را همسایگانیم
چو جان اندر جهان گر ناپدیدیم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۷
چرا شاید چو ما شه زادگانیم
که جز صورت ز یک دیگر ندانیم
چو مرغ خانه تا کی دانه چینیم
چه شد دریا چو ما مرغابیانیم
برو ای مرغ خانه تو چه دانی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۶ - راز نامه عتاب آمیز ظل الله سوی شمس الحق خضر خان
چو تسکین غبارت باز دانیم
درین گلشن چو بادت باز خوانیم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - آگاهی خسرو از عشق فرهاد
جواب نامه را چون باز خوانیم
مزاجش هر چه باشد بازدانیم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳ - در راز و نیاز با خداوند
ز ما ناید به جز بد نیک دانیم
تو ما را نیک کن تا نیک مانیم
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۹ - گفتار در بیرون آمدن شیرین از مشکوی خسرو
نه آخر خود خس این آستانیم
چرا بر خاطرت زینسان گرانیم