عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۷ - راز گفتن شیخ کبیر پاسخ جنید از کار منصور
جلالم در جلالم بحر مانده
بسی دربحر خود کشتی برانده
عطار » مظهر » بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید
هزاران آدمی کو علم خوانده
بگرد خویشتن خطّی کشانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
به پرده همچو ایشانی تو مانده
از آن اسرار کل حرفی نخوانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹ - در معانی ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلّا رَأَیْتُ اللّهَ فیهِ فرماید
درون پردهٔ تو بازمانده
اگرچه در عیانی راز خوانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴۰ - در عیان پسر و اسرار منصور و اجازت از پدر خواستن فرماید
چه سود از روزگار برفشانده
بدل در حسرت جاوید مانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴۹ - و ایضاً در اسرار شیطان فرماید
منت حیران و لعنت باز مانده
نمود عشقت اینجا باز خوانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۵۲ - در صفت جان و اثبات توحید کل فرماید
نمود اوّلش در دیده مانده
که گردستی بده بر گل فشانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۵۲ - در صفت جان و اثبات توحید کل فرماید
نمود اوّلش در دیده مانده
اگرچه دست بد بر گل فشانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۵ - دروحدت صرف و یکتائی ذات و صفات فرماید
فنا یکتا بُد و دوئی نمانده
تمامت جوهر از کل برفشانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۸ - در حق بینی و آداب بجای آوردن فرماید
ترادردیست ازدلدارمانده
که درمان وی آمد یار خوانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۴ - در سؤال کردن مرید از حضرت شیخ که شیطان مرا زحمت میدهد و جواب دادن شیخ مرید را فرماید
تو رسم عاشقان دریاب و جان ده
هزاران جان بیک دم رایگان ده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۰ - در جواب دادن حسین منصور بایزید را قدّس اللّه روحهما فرماید
ز عشقم خرّم و شادان بمانده
ازآنم دست از دل برفشانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۲ - در سؤال از پیر طریقت درسر نگاهداشتن از خلق و جواب دادن وی سائل را فرماید
گهی در عین تقلیدم بمانده
گهی دستم ز جان و دل فشانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۶ - در خطاب هاتف غیب پاکباز را و درد او را استماله کردن و دلخوشی فرماید
نظاره اندر این نقدند مانده
حذر کن تا نباشی هان تو رانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۶ - در خطاب هاتف غیب پاکباز را و درد او را استماله کردن و دلخوشی فرماید
چگویم تا بدانی ای بمانده
بخود حیران و یک حرفی نخوانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۶ - در خطاب هاتف غیب پاکباز را و درد او را استماله کردن و دلخوشی فرماید
بمانی تاابد بیشک بمانده
درون نفس دوزخ ای نخوانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۸ - در نصیحت کردن سالک دردمند و در مراقبت احوال خود کردن فرماید
همه گفته سوی تقلید مانده
نه کس را رخت در دریا فشانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۹ - در آگاهی دل در اسرارو از تقلید دور شدن فرماید
چنان بیهوشم و حیران بمانده
بیک ره دست از جان برفشانده
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۰۱ - در صفت وصل و دریافتن راز کل بهر نوع فرماید
از آنی بیخبر ای دل بمانده
که هستی دست از خود برفشانده