منت حیران و لعنت باز مانده
نمود عشقت اینجا باز خوانده
چودیدم رویت اینجاگاه پنهان
مرا این لعنت تو بس بود آن
که در کوی تو باشم لعنتی من
کنم هر لحظهٔ بیحرمتی من
من از لعنت نترسم هم تو دانی
اگر خوانی و گر رانی تو دانی
از آن تکرار میآرم دمادم
که من سجده نکردم دید آدم
مرا چون سجدهٔ تو کرده باشم
چرا در عاقبت در پرده باشم
مرا چون پرده اینجا بر دریدی
که جز من هیچکس غمخور ندیدی
من اندر گوی تو حیران و مستم
اگرچه خویشتن کلّی شکستم
کسی کو مر ترا بگزیده باشد
در اوّل عزت تو دیده باشد
به آخر چون کند خود را بخواری
کند در عشق لعنت پایداری
چو من کردم سجود شیب و بالا
بسی رفعت مرا دادی تو در لا
کسی کز تو چنین عزّت بدیداست
کنون در طوق لعنت ناپدیداست
عیان کن اندر اینجا آن نمودار
حجاب لعنتم از پیش بردار
من آدم را ندیدم جز که ذاتت
شده متصف ز اعیان صفاتت
من آدم را ندیدم آن تو بودی
که در ذرّات در گفت و شنودی
نمود روی آدم شد پدیدار
نمود جزو و کل شد جمله دیدار
مرا این بُد که سّر تو بدیدم
نکردم سجده و لعنت گزیدم
چودیدم من جمالت را نهانی
بدانستم که اسرار جهانی
نبُد آدم تو بودی رخ نموده
گره از کار عالم برگشوده
حجاب عزّتت بر رخ کشیده
عیان آدم از کل برکشیده
نظر کردم در آن دم دیدم آدم
که پیدا شد نمود تو در آن دم
چو آدم دیدم و دیدار تو بود
مرا عشق آمد و دیدار بنمود
مرا مخفی نمودی همچو آدم
نظر کردم ترا دیدم دمادم
اگر من گم شدم تو کم نباشی
نماند هیچ شیء جمله تو باشی
اگرچه بار عشقت دیدم از جان
همی دان لعنتیم زارو حیران
اگر لعنت بود آن از تو باشد
که رحمت عین احسان تو باشد
زهی آنکس که اینجا حق بداند
بجز رحمت دگر لعنت نداند
زهی شکر و سپاس و حق گذاران
چنین کردند اینجا دوستداران
همان کو دوستداری دید دلدار
نگرداند رخ خود را به آزار
به آزاری کجا برگردد از دوست
بر عارف چنین کردن نه نیکوست
چو ابلیس ار تو مردی حق بشناس
ز لعنت در نمود عشق مهراس
که آزاری رسد از یارت اینجا
درون را با برون گردان مصفّا
به آزاری که از محبوب یابی
سزد ای جان اگر رخ برنتابی
رخ عاشق همیشه زرد باشد
که از عشقش دلی پر درد باشد
رخ عاشق توان دیدن اثرها
که او دارد ز دید جان خبرها
چرا معشوقه را تو ترک گوئی
از آن سرگشته تو مانند گوئی
رخ جانان بجانی سخت ارزانست
که آنجا گه جمال دوست اعیانست
رخ جانانت اینجا آرزویست
چه جای مستیست و گفتگویست
رخ جانان درون دیده پیداست
ولیکن عقل اندر عشق شیداست
اگر مانند شیطان رهبری تو
قدم در کفر و لعنت بسپری تو
کشی بار جفای عشق جانان
نمود درد خود آری بدرمان
امیدی بند ای هالک نموده
عیان خویشتن سالک نموده
تو چون سالک شدی در آخر کار
نمود لعنتت آید پدیدار
در این ره هر زمان صد کفر و دینست
گهی عین گمان گاهی یقین است
در اینجا هر زمان عین بلا راست
مثال شاهدان کربلا راست
در این وادی دل و جان کن تو ایثار
که جانانت شود بیشک خریدار
چرا از لعنت حق میگریزی
چرا توبا قضا اینجا ستیزی
بکش بار فراق و وصل دریاب
رها کن فرع را و اصل دریاب
که شیطان اصل خود در فرع دریافت
عیان لعنت اندر شرع دریافت
تو بار عشق چون اینجا کشیدی
یقین میدان که کام دل رسیدی
بکش مانند مردانش تو باری
که برخیزد ز ره باری غباری
شود پیدا جمال بی نشانی
نماید بود کل در تو نهانی
چو شیطانست بر امّید رحمت
میندیش اندر این راهش ز لعنت
تو قول دوست فرمان بر تو اینجا
که بگشاید ترا او در در اینجا
بفرمان باش و طاعت کن دمادم
که فرمودست سجده نزد آدم
همه ذرّات پیشت در سجودند
طلبکار تو اینجا در وجودند
همه ذرات درتو جمع گشته
بصر بگشادهاند و شمع گشته
بتو حیران شده تو خود ندانی
چو ایشان درخودت حیران بمانی
طلبکار تواند و در توهستند
ز جام عشق تو ذرّات مستند
نه هشیارند و نی بیدار باشند
تمامت عین این انوار باشند
همه پیدا شده در جوهر یار
از او خود کرده اینجاگه پدیدار
بگرد کعبهٔ جان در طوافند
چو سیمرغان همه در کوه قافند
چو برخی در وصال و در جلالند
همش برخی نهانی در وبالند
جمال یار میجویند جمله
مر این اسرار میگویند جمله
که بابا تو نه بی تو این چگونه است
که ما را اندر اینجا رهنمونست
طلبکار آمدیم و دوست اینجا
درون کعبه روی او هویداست
طلبکار آمدیم و دوست دیدیم
نمود خویشتن در پوست دیدیم
طلبکار آمدیم از جوهر اصل
که اینجایست بیشک جوهر وصل
همو ما را در اینجا رهنمون کرد
نمود عشق خود اینجا فزون کرد
چوخود میخواست کاین جاگه نماید
نمود عشق بااللّه نماید
نمود خودنمود جمله مائیم
که در نار و هوا هم خاک و مائیم
همه درجوهریم و با نشانیم
که پیدا آمدیم و بی نشانیم
ز عین بی نشانی هست گشتیم
ز جام عشق جانان مست گشتیم
جمال یار در ما کل اثر کرد
نمود عقل در اینجا خبر کرد
جمال خویش بر صحرا نهادست
نهانی راز را اینجا نهاد است
جمال خویش زِ آدم کرد پیدا
مر او را آورید اینجا به صحرا
جمال خویش در وی چون نهاد او
نمود آمد در اینجا داد داد او
جمال آدم از جزو و کل آمد
اگرچه عین او اندر دل آمد
جمال آدم از اعیان ذاتست
نمودش در فعال اندر صفاتست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که به توصیف عشق و جستجوی حقایق معنوی پرداخته است. شاعر از تضاد بین لعنت و رحمت صحبت میکند و بیان میکند که عشق میتواند از درد و رنج به شادی منتهی شود. او از عذابهای ناشی از جدایی و عشق سخن میگوید و بیان میکند که عشق عین رحمت و احسان است. در این شعر، درک عمیقتری از مفهوم عشق، خودشناسی و وجود الهی ارایه میشود، و شاعر به بررسی رابطه عاشق و معشوق پرداخته و از پنهان بودن حقیقت در صورت ظاهر انسانها صحبت میکند. پایان شعر به پیوند میان انسان و خدا از طریق عشق اشاره دارد و بر اهمیت تسلیم در برابر عشق الهی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که در حیرت و عذاب بمانم و این حس را دوباره در اینجا احساس کنم.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهات را دیدم، در این مکان پنهان، این لعنت تو برای من کافی بود.
هوش مصنوعی: من با تمام وجود دوست دارم که در خیابان تو باشم و هر لحظه که به نحوی مورد بیاحترامی قرار بگیرم، نفرینم را نثار کنم.
هوش مصنوعی: من از بدقولی و ناسزا نمیترسم. تو خود میدانی که اگر من را بخوانی یا دور کنی، این موضوع برایت روشن است.
هوش مصنوعی: من مدام در تلاش هستم که به یاد بیاورم که من هرگز سجده نکردم تا انسان را ببینم.
هوش مصنوعی: چرا باید در نهایت پنهان باشم وقتی که به تو همانند سجدهای که برایت کردهام، تعلق دارم؟
هوش مصنوعی: من را همچون پردهای در این مکان پاره کردی، بهطوری که هیچکس جز من، در غم تو شریک نشد.
هوش مصنوعی: من در دنیای تو سرگردان و شگفتزدهام، حتی اگر تمام وجودم را گسستهام.
هوش مصنوعی: کسی که تو را انتخاب کرده باشد، در نخستین دیدار، عظمت و ارادت تو را حس کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی فردی در عشق به ذلت و حقارت میافتد، نتیجهای دشوار و پایدار برای او خواهد داشت.
هوش مصنوعی: چنان که من خود را به خاک افتادم و مطیع شدم، تو به من مقام و منزلت بلندی عطا کردی.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر تو اینقدر اعتبار و احترام داشت، حالا در زیر بار لعنت و نکبت ناپدید شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا، خود را به نمایش بگذار و پردهای که سبب عذابی برای من شده را کنار بزن.
هوش مصنوعی: من هیچ آدمی را ندیدهام که جز به ویژگیهای تو و صفاتت توصیف شده باشد.
هوش مصنوعی: من هرگز انسان را ندیدم، بلکه تو بودی که در ذرات جهان با من در حال گفتوگو بودی.
هوش مصنوعی: ظهور چهره آدم باعث شد که همه چیز به وضوح دیده شود و در اینجا، جزئیات و کلیت هر چیزی واضح و روشن گشت.
هوش مصنوعی: من این را دیدم که راز تو را شناختم، اما نه تنها سجده نکردم بلکه از آن نیز دوری گزیدم و لعنت فرستادم.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی تو را به طور پنهانی دیدم، فهمیدم که رازهای جهان در آن نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر تو آدمی وجود نداشتی، چهرهای نمینمایانید و راه حل مشکلات جهان نیز پیدا نمیشد.
هوش مصنوعی: حجاب پرچم افتخارت بر چهرهات آشکار است و انسان بهخوبی از تو جدا و ممتاز شده است.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که نگاه کردم، دیدم آدمی ظاهر شد که شکل تو را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: زمانی که آدم را دیدم و تو را نیز، عشق در دل من جوانه زد و آن دیدار را به من نشان داد.
هوش مصنوعی: تو به گونهای مرا پنهان کردی که همچون آدم، هر زمان تو را مینگرم و میبینمت.
هوش مصنوعی: اگر من گم شدم، تو نباید کمبود من را احساس کنی، زیرا همه چیز باید به تو متعلق باشد.
هوش مصنوعی: هرچند که محبت تو را به جان خود تحمل کردهام، اما لعنت بر من و آن حال حیرتزدهام باد.
هوش مصنوعی: اگر لعنتی وجود داشته باشد، آن تنها از سوی تو خواهد بود، زیرا رحمت تو خود نشانهای از نیکی و احسان توست.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در اینجا فقط به رحمت توجه دارد و از لعنت چیزی نمیداند.
هوش مصنوعی: بسیار زیبا و شایسته است که دوستان در اینجا قدردانی و سپاسگزاری کردند.
هوش مصنوعی: کسی که عاشق است، نمیتواند دلدار را نبیند و آنچه را به او میزند، نمیتواند تحمل کند.
هوش مصنوعی: اگر دوستی به عارف آسیب برساند، این عمل زیبنده نیست و نباید از او انتظار برگشتن آسیب را داشت.
هوش مصنوعی: اگر تو مردی واقعی هستی و حقیقت را میشناسی، از لعن و نفرین شیطان نترس و به عشق دست بزن.
هوش مصنوعی: اگر از دوستت آزاری به تو برسد، درونت را پاک و صاف کن تا بیرونت نیز مانند آن باشد.
هوش مصنوعی: اگر از محبوب خود رنجی میبری، ای جان، درست است که از او روی بگردانی.
هوش مصنوعی: چهره عاشق همیشه باید غمگین و زرد باشد، زیرا دل او از عشق پر از درد است.
هوش مصنوعی: چهره محبوب را تنها عاشق میتواند ببیند، چرا که او از رازهای دل و احساسات عمیق آگاه است.
هوش مصنوعی: چرا معشوقه را ترک میکنی، در حالی که تو خود مانند کسی هستی که سرگشته و پریشان است؟
هوش مصنوعی: چهره محبوب به جانم بسیار ارزش دارد، زیرا در آنجا جایی است که زیبایی دوست نمایان است.
هوش مصنوعی: چهرهی جان تو، آرزوی من است؛ اینجا جایی برای مستی و گفتگو نیست.
هوش مصنوعی: چهره محبوب در دل و دیده آشکار است، اما عقل در عشق دیوانه و گیج است.
هوش مصنوعی: اگر به شیوهی شیطان رفتار کنی، در مسیر کفر و لعنت قدم خواهی گذاشت.
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و دردسرهای عشق معشوق، زحمات زیادی را تحمل کردهای. اما تو باید از این دردها درس بگیری و برای درمان خود تلاش کنی.
هوش مصنوعی: امید تو را به وضوح نشان داده و در واقع تو را به سیر و سلوک واداشته است.
هوش مصنوعی: وقتی که تو در مسیر سیر و سلوک قدم گذاشتی، در پایان کار است که عذاب و لعنتی از تو نمایان میشود.
هوش مصنوعی: در این مسیر، هر لحظه ممکن است به دو راه متفاوت برسی؛ گاهی چیزی فقط به نظر میرسد و گاهی هم به طور واقعی مسلم و قطعی است.
هوش مصنوعی: در اینجا هر لحظه مصیبت وجود دارد، همانطور که در واقعه کربلا شاهدان حضور داشتند.
هوش مصنوعی: در این مسیر، دل و جانت را فدای دیگران کن، زیرا که جان تو ارزشمندتر خواهد شد و کسی آن را خواهد خرید.
هوش مصنوعی: چرا از curses خدا فرار میکنی؟ چرا با تقدیر و سرنوشت در اینجا مقابله میکنی؟
هوش مصنوعی: بار فراق را به دوش بکش و وصل را درک کن، از مسائل فرعی دست بکش و اصل را بشناس.
هوش مصنوعی: شیطان در واقع اصل خود را از چیزهای فرعی میگیرد و این موضوع به وضوح در قوانین و آیینها مشخص است.
هوش مصنوعی: اگر بار عشق را در اینجا به دوش کشیدهای، مطمئن باش که به خواسته و آرزویت رسیدهای.
هوش مصنوعی: به طور مؤثر و قوی عمل کن، مانند مردانِ راستین، تا باری که به دوش میکشی و پیش میروی، دیگر آثار منفی و مشکلات را از میان برداری.
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی الهی خود را نمایان کند، همه چیز در تو نهفته و پنهان خواهد شد.
هوش مصنوعی: بر خیالت که به رحمت خدا امیدوار باشی، چون شیطان به آن امید نباید فکر کرد. در این مسیر باید از لعنت و دوری از آن پرهیز کنی.
هوش مصنوعی: اگر دوست تو را به جایی دعوت کند و بگوید که در آنجا برای تو درهایی باز خواهد شد، تو باید به او اعتماد کنی و در آنجا قدم بگذاری.
هوش مصنوعی: همواره اطاعت کن و دستورات را اجرا کن، چرا که خداوند به سجده کردن بر آدم فرمان داده است.
هوش مصنوعی: همه موجودات در برابر تو خاضع و در حال پرستش هستند، و تو در این دنیا به دنبال چیزی هستی.
هوش مصنوعی: تمامی ذرات وجودت جمع شدهاند و به تو بصیرتی دادهاند که همچون شمعی درخشانی نمایان میشوی.
هوش مصنوعی: شما به قدری زیبایید که حتی خودتان هم از زیباییتان آگاه نیستید و در این حیرت بمانید که دیگران هم به خاطر شما شگفتزدهاند.
هوش مصنوعی: میتوانی در زندگی خواستهات را از دیگران طلب کنی، اما توجه داشته باش که وجود تو در حالتی از عشق و شوق است که همه چیز را جذاب و سرمستکننده میسازد.
هوش مصنوعی: آنها نه در حال هشیاریاند و نه در حالت بیداری، بلکه تمام وجودشان تجلی همین نورهاست.
هوش مصنوعی: هر کس به نوعی از وجود معشوق الهام گرفته و همه در حقیقت از جوهر او شکل گرفتهاند و در این مکان، ظهور یافتهاند.
هوش مصنوعی: به دور کعبهای که نمایانگر جان و روح است، مانند سیمرغها در حال طواف هستند، و همه در کوه قاف که نمادی از علو و بلندی است، حضور دارند.
هوش مصنوعی: برخی در خوشی و افتخار به سر میبرند، اما گروهی دیگر در سختی و مشکلات پنهان ماندهاند.
هوش مصنوعی: تمامی افراد به دنبال زیبایی محبوب خود هستند و هر یک از آنها اسراری را در این باره بیان میکنند.
هوش مصنوعی: بیا و ببین که حال من چگونه است، بدون تو در اینجا بلاتکلیف و گمگشتهام.
هوش مصنوعی: ما به سوی کعبه آمدهایم و در این مکان مقدس، دوستمان آشکار است.
هوش مصنوعی: ما برای طلب (خواستن) آمده بودیم، اما با دوست (محبوب) مواجه شدیم و او را در قالبی دیگر دریافت کردیم.
هوش مصنوعی: ما با خواستهای به اینجا آمدیم که از ذات اصلی خودمان بگوییم؛ زیرا یقین داریم که اینجا محل پیوند و ارتباط است.
هوش مصنوعی: او ما را در اینجا هدایت کرد و عشق او باعث شد اینجا بیشتر از قبل احساس محبت و پیوند کنیم.
هوش مصنوعی: او میخواست عشقش را به خداوند در این مکان به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: ما همگی جلوهگری خداوند هستیم و حتی در آتش و در هوای مختلف، به نوعی از خاک و مادهای که از آن تشکیل شدهایم، پیوند داریم.
هوش مصنوعی: ما همه در یک جامعه هستیم و با نشانههایی مشخص شدهایم. بر این اساس، ما به دنیا آمدهایم، اما در واقعیت، نشانهای نداریم که ما را از دیگران جدا کند.
هوش مصنوعی: به خاطر بینشان بودن معشوق، ما گشتیم و از شراب عشق او سرمست شدیم.
هوش مصنوعی: زیبایی محبوب در دل ما تاثیر عمیقی گذاشت و عقل در اینجا به روشنی سخن گفت.
هوش مصنوعی: زیبایی خود را در بیابان پنهان کرده و رازهای خود را در این مکان قرار داده است.
هوش مصنوعی: زیبایی خود را از آدم نشان داد، او را بیاورید اینجا به دشت.
هوش مصنوعی: زیبایی خود را در او قرار داد و اینجا به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: زیبایی انسان از اجزا و تمامی او به وجود آمده است، اگرچه حقیقت او تنها در دل احساس میشود.
هوش مصنوعی: زیبایی انسان از وجود اصلی اوست و این زیبایی در کارها و ویژگیهای او نمایان میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.