بخش ۹ - در معانی ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلّا رَأَیْتُ اللّهَ فیهِ فرماید
خدا را یافتم در شرع بیخویش
نمود صورتم رفتست از پیش
خدا را یافتم در جان حقیقت
که بسپردم طریقت در شریعت
خدا را یافتم چون ره سپردم
ز نام وننگ خودبینی بمردم
خدا را یافتم در جوهر جان
حقیقت باز دیدم روی جانان
خدا را یافتم جمله خدا بود
چو بود حق ز بود من جدا بود
خدا را یافتم در لامکان باز
چو دیدم عین جان در کن فکان باز
خدا را یافتم در اصل موجود
نظر کردم حقیقت جمله او بود
خدا را یافتم بیعقل و بیخویش
حجاب پردهٔ دل رفته از پیش
خدا را یافتم کل از درون من
یکی دیدم درون را با برون من
خدا را یافتم در پرده راز
یکی دیدم از او انجام و آغاز
خدا را یافتم از مصطفی من
یکی دیدم همه عین صفا من
خدا را یافتم در عین تحقیق
مرا بُد در جهان این دید توفیق
خدا را یافتم در جمله اشیاء
ز بود خویش دیدم من هویدا
خدا را یافتم در عرش اعظم
نموده عکس او در جمله عالم
خدا را یافتم بالای کونین
درون را با برون عین زمانین
خدا را یافتم در عین کرسی
ایا بیدل تو زین بیدل چه پرسی
خدا را یافتم در لوح دل من
که او هم میدهد کل روح دل من
خدا را یافتم عین قلم را
که پیوسته وجودم در عدم را
خدا را یافتم کو جبرئیل است
ز عقل کل مرا اینجا دلیل است
خدا را یافتم در عین رزاق
که میکائیل بود اندر خودی طاق
خدا را یافتم در صور دم من
که اسرافیل و صور آید به دم من
خدا را یافتم در جان ستانی
ز عزرائیل چندین می چه دانی
خدا را یافتم در عین توحید
مدان زنهار این اسرار تقلید
خدا را یافتم در ذرّه ذرّه
چه بودستی تو اندر خویش غرّه
خدا را یافتم از دیدن ماه
که پنهان میشود پیدا بهر ماه
خدا را یافتم در کوکبان من
نموداری شده در آسمان من
خدا را یافتم در عین آتش
نمودت جان شده در عشق ذاتش
خدا را یافتم در مخزن یاد
جهان جان ودل زو گشت آباد
خدا را یافتم در ما روانست
که او هم قوّت روح وروانست
خدا را یافتم در خاک پیدا
ز ناگه لاتراب آمد هویدا
خدا را یافتم در بحر اعظم
نموده عکس او در جمله عالم
خدا را یافتم در دیدن جان
نمود این همه پیدا و پنهان
خدا را یافتم جمله هم اویست
زبانها جمله اندر گفتگویست
خدا را یافتم کل فاش او بود
تمامت نقش بُد نقاش او بود
خدا را یافتم دیدم حقیقت
برون رفتم من از عین طریقت
مگو ای جان رموز دیگر اینجا
چو خواهی گشت از این معنی تو شیدا
مگو ای جان بیان خود نگهدار
وگر نه زودت آویزند از دار
مگو ای جان و خود را بازگردان
که سرگردان شوی چون چرخ گردان
مگو ای جان حقیقت آشکاره
که ناگاهت کند حق پاره پاره
مگو ای جان بیان راز معنی
که اینجا کس نداند راز معنی
مگو ای جان دگر زین شیوه اسرار
اگر گوئی بگو این جمله با یار
مگو ای جان سخن بپذیر آخر
حذر میکن ز تیغ و تیر آخر
مگو ای جان دم دل سوی خود دار
زبان اندر دهان خود نگهدار
قدم بالا نهادستی تو از خویش
نمیبینی حجابی از پس و پیش
قدم بالا نهادستی و جانی
چنین دُرها تو بیخود میفشانی
قدم بالا نهادستی تو بی خود
که هستی مانده است نی نیک نی بد
قدم را در نهاد جان نهادی
دَرِ معنی به یک ره برگشادی
قدم از کار رفت و دیده شد کور
چرا دم میزنی مانند منصور
قدم از کار رفت اندر قدم ماند
وجود بیخودت اندر عدم ماند
قدم بیرون نهادستی ز کونین
یکی میبینی اینجا گه زمانین
قدم بیرون نهادی از مکان تو
یکی میبینی اینجا با زمان تو
قدم بیرون نهادی از شریعت
نماندی هیچ اجسام طبیعت
قدم بیرون نهادی تو ز منزل
برافتادت حجاب آب با گِل
قدم بیرون نهادی مردواری
عجب اندر معانی پایداری
قدم بیرون نهادی تا شدی لا
حقیقت جان و عقلت ماند شیدا
شدی بیرون و در یکّی تولائی
ز عین دیده دیدار خدائی
شدی بیرون دیدی اندرونت
یکی دریاست بیشک موج خونت
شدی بیرون و در تحقیق ماندی
از این دریای دل گوهر فشاندی
شدی بیرون و کلّی اندرونی
در این دم نی درون و نی برونی
شدی بیرون حقیقت راز جانی
چنین اسرار بیشک هم تو دانی
شدی بیرون و میگوئی تو با خود
که جز حق نیست نی نیکست و نی بد
شدی بیرون ببین خود رادگربار
چو رفتت جسم و جان و عین پندار
شدی بیرون وسرّ لامکانی
یقین میدان که تو عین العیانی
شدی بیرون و تقریرت بکارست
چو اشترنامه این سر بر قطارست
شدی بیرون و تغییرت بغایت
ندارد همچو بحر کل نهایت
یکی دیدی اگرچه در دوئی تو
همی گوئی که جمله هم توئی تو
از او گوی و از او بین و از او خوان
از او یاب و از او اسرار کل دان
چو او اینجا نمودت جمله اسرار
همو باشد ترا دیدار انوار
ترا بنمود بیخود در خودی روی
از او هم در حقیقت دید او جوی
ترا بنمود اکنون باز جا آی
نمود جزو و کل در دیده بنمای
ترا بنمود دیدار و تو اوئی
چرا بیخود چنین در گفتگوئی
چرا بیخود شدی با خود زمان آی
زمانی در نمودار مکان آی
چرا بیخود شدی در پردهٔ راز
که بیخود می نه بینی هیچ تو باز
چرا بیخود شدی عقلت کجا شد
چو عشق آمدیقین عقلت فنا شد
چرا بیخود شدی عقلت طلب کن
دمی با خویش آهنگ ادب کن
چو مردان یاد کن با جان خود رو
ز حق گفتی دگر از حق تو بشنو
چو عشق او ترا بربود از جان
شدی در عین دیدن جمله جانان
چو عشق آمد خرد یکباره بگریخت
طناب چار طبعت عشق بگسیخت
چو عشق آمد نمود جسم برخاست
ز بود تو عیان اسم برخاست
چو عشق آمد فناشد عقل درخویش
ز دیدجان نه پس ماند و نه در پیش
چو عشق آمد عیانت شد پدیدار
بچشم تو نه درماند ونه دیوار
چو عشق آمد ز صورت دور گشتی
یقین اللّه را در نور گشتی
چو عشق آمد بدیدی جمله سرباز
کنون وقت آمدست و جمله سرباز
چو عشق آمد عیان کن آنچه باشد
که جز دیدار چیزی مینباشد
چو عشق آمد نمود حق بیان کن
ز شوقش خویشتن راداستان کن
چو عشق آمد وجودت پاک بگرفت
صفات آمد تمامت خاک بگرفت
چو عشق آمد حجاب از پیش برخاست
ترا این راز معنی کل بیاراست
چو عشق آمد کنون از جان چه گویم
چو پیدا شد کنون پنهان چه گویم
چو عشق آمد خرد را میل درکش
بداغ عشق خود رانیل در کش
چو عشق آمد نهد بر جان و دل داغ
ز داغ عشق باشد عقل را زاغ
بداغ عشق بس دل مبتلا گشت
فتاده اندر این عین بلا گشت
بداغ عشق بس کس جان بدادند
همه در کُنجها پنهان فتادند
بداغ عشق جانها هست نالان
مگر مرهم نهد هم عشق بر جان
در آخر دردما درمان شود نیز
در آخر جان ما جانان شود نیز
ولی اینجا حقیقت گفتگویست
نمود عقل اندر جستجویست
نمودعقل غوغا کرد بسیار
ولی در عاقبت شدناپدیدار
نمودعقل بر تقدیر گفتست
ولی در عشق درّ راز سفتست
نمودعقل از آن گفتست تقلید
که عشق از جان نمود این عین توحید
نمودعقل اینجا دید صورت
ولیکن عشق باشد بی کدورت
نمودعقل اینجابرفکند او
که نشنیده حقیقت هیچ پند او
نمودعقل تا کی باشد ای جان
که هم روزی شود در عشق پنهان
نمودعقل تا کی بازماند
که هم روزی نهان بی ساز ماند
نماند عقل روزی اندر اینجا
اگرچه کرده است در عشق غوغا
طلب کن عشق تا دلدار بینی
حقیقت هم تو روزی یار بینی
طلب کن عشق ای دل در نمودار
حجاب عقل را کن زود بردار
هر آن کو عشق باشد رهنمایش
رساند بیخودی اندر خدایش
هر آن کو عشق راهش کرد پیدا
شود در عاقبت مجنون و شیدا
هر آن کو عشق بنماید جمالش
بیفزاید ز دید جان کمالش
هر آن کو عشق اینجاگاه بشناخت
سر و جان در نمود عشق در باخت
هر آن کو عشق بشناسد زجان باز
شود در راه جانان نیز جانباز
هر آنکو عشق را در پرده بیند
حقیقت خویش را گم کرده بیند
اگر عشقت نماید روی ناگاه
ببینی در درون پرده اللّه
درون پردهٔ تو بازمانده
اگرچه در عیانی راز خوانده
ز عشق این جملگی شرح و بیانست
ولیکن عشق بی شرح ونشان است
ز عشق آمد نمود جان پدیدار
ثبوت خویش کرد این عین بازار
همه بازار عشق آمد سراسر
بجز عشق ای برادر هیچ منگر
بدست حکمت خود حق تعالی
نهاد از بهر هر چیزی کمالی
نبات و معدن وحیوان و افلاک
نمود آب ونار و باد با خاک
همه در عشق میگردند در حال
چه در روز و چه در ماه و چه در سال
همه در عشق حیرانند و مدهوش
همه در عشق میباشند خاموش
همه در عشق پیدا ونهانند
نمود این جهان و آن جهانند
همه در عشق مستند و نه هشیار
همه در نقطه اندر عین پرگار
همه در عشق اندر جستجویند
همه در عشق اندر گفتگویند
همه در عشق میگویند با خود
توئی دانای هر نیکی وهر بد
ز سرّ عشق کس واقف نبودست
که در دیدار کل واصل نبود است
ز سرّ عشق اگر گویم ترا باز
برافتد پرده از اسرار کل باز
ز سرّ عشق پرده باز کردم
کنون اندر عیان دوست فردم
چو از عشق است اشیا زنده جاوید
ز یک یک ذرّه میشو تا به خورشید
دو عالم غرق یک دریای نور است
ولیکن خلق عالم پر غرور است
دو عالم جمله در گفتار عشقند
همه در پردهٔ پندار عشقند
نشاید عشق را هر ناتوانی
بباید کاملی و راز دانی
تو پنداری که این عشق از گزافست
که برق او نهاده کوه قافست
همه عشقست و عشق آمد نهانی
نمود عشق باز آمد عیانی
ز عشق این جمله اشیا هست گردان
ز سر عشق جان بنموده جانان
ترا این عشق اینجاگه فزونست
چرا در چنبر گردون کنی دست
چو میدانی که چونست این بیانم
که این نکته من اندر عشق دانم
مرا عشقست اینجا محرم جان
مرا عشقست بیشک همدم جان
مرا عشقت جان در رخ نموده
ز جسمم زنگ آئینه زدوده
دو آئینه است عشق و دل مقابل
که هر دو روی در رویند از اول
دو آئینه است عشق و دل نمودار
نمود جان شده اینجا پدیدار
دو آئینه است عشق و دل نظر کن
سر موئی تو خود را زین خبر کن
دو آئینه است عشق و دل تو بنگر
که پیدا شد در او جانان سراسر
دو آئینه است عشق و دل ابا هم
که پیدایند و پنهان هر دو عالم
دو آئینه است عشق و دل الهی
در او بنموده خود را در کماهی
دو آئینه است میگویم ترا باز
دراو پیداست هم انجام و آغاز
دو آئینه است و بنگر اندر او زود
ببین زین آینه دیدار معبود
دو آئینه است هر دو در یکی بین
نمود هر دو در خود بیشکی بین
دو آئینه است پیدا و نهانند
دو جوهر در درون اینجا عیانند
دو آئینه است آن را بین تو اظهار
که جانانست اندر وی پدیدار
رخ جانان در این آئینه پیداست
نظر کن گر ترا دو چشم بیناست
رخ جانان در این آئینه بنگر
توداری آینه ای دوست درخور
رخ جانان نظر کن تا ببینی
در این آئینه گر صاحب یقینی
رخ جانان نظر کن در دل خود
چرا درماندهٔ در مشکل خود
چنین گفت آن بزرگ کار دیده
که بود او نیک و بد بسیار دیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر بیان میکند که در جستجوی خداوند، او را در جنبههای مختلف زندگی و وجود خود یافته است. او میگوید که خدا را در خود، در حرکت و عشق و همچنین در تمام موجودات و پدیدههای عالم مشاهده کرده است. شاعر به وحدت وجود اشاره میکند و بیان میکند که هر چیزی در حقیقت بیانگر خداست و هیچ چیز از او جدا نیست. او همچنین به بیخود شدن و رهایی از خودبینی در مسیر عشق و حقیقت اشاره میکند و به اهمیت عشق و خرد در فهم خدا و حقیقت اشاره دارد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که عشق، راهی برای رهایی از قید و بندهای دنیا و رسیدن به درک واقعی وجود خداوند است.
هوش مصنوعی: من خدا را در حالتی پیدا کردم که خودم را فراموش کرده بودم و در این حالت تصویر من از چیزی که بودم، پاک شده است.
هوش مصنوعی: در حقیقت وجودیام، خداوند را یافتم؛ زیرا بر راه باطنی خود، پایههای قوانین دینی را بنا نهادم.
هوش مصنوعی: زمانی که از خودخواهی و قضاوتهای خوب و بد دست کشیدم و خود را از نام و ننگ رها کردم، خدا را پیدا کردم.
هوش مصنوعی: من به عمق وجود خود رسیدم و دیدم که خداوند را در حقیقت جانم یافتم و زیبایی او را در قلب و روح خود مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: من خدا را یافتم و احساس کردم که او همهجا حضور دارد. وقتی حقیقت را درک کردم، متوجه شدم که وجود من از حقیقت جدا نیست.
هوش مصنوعی: خدا را در جایی فراتر از مکان شناختم، و وقتی که نگاه کردم، دیدم خودم را در حقیقت وجود.
هوش مصنوعی: من به خدا دست یافتم و با دقت به جوهر وجود نگاه کردم، دیدم که حقیقت تمامی هستی اوست.
هوش مصنوعی: خدا را در حالت نادانی و بیهویتی یافتم، چون پردهای که بر دل بود، کنار رفته است.
هوش مصنوعی: من در درون خودم به خدای واحدی دست یافتم و فهمیدم که درونم با ظاهر و دنیای بیرونم یکی است.
هوش مصنوعی: در دل تاریکی و پنهانی، به حقیقتی برخورد کردم که نشاندهنده آغاز و پایان همه چیز بود و در این راه، وجود خدا را درک کردم.
هوش مصنوعی: من با وجود مصطفی، خدا را شناختم و در او همه چیز را با صفا و روشنی کامل دیدم.
هوش مصنوعی: با تلاش و جستجو برای پیدا کردن خدا، او را یافتم و در این مسیر، نعمت و موفقیتهایی نصیب من شد که ناشی از همین دیدگاه بود.
هوش مصنوعی: من در همه چیز خدا را پیدا کردم و او را به روشنی در وجود خودم مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: من خدا را در آسمانهای بلند یافتهام و تصویر او را در تمامی جهان مشاهده کردهام.
هوش مصنوعی: من خدا را در بالای هستی دریافتم، درون خود را با آنچه در بیرون است، همزمان حس کردم.
هوش مصنوعی: خدا را در جایی بسیار بلند و عظیم یافتم؛ حالا تو ای بیدل، از این حال بیدلی چه میپرسی؟
هوش مصنوعی: من خدا را در قلب خود یافتم، چون او نیز به من تمام وجود و روح قلبم را عطا میکند.
هوش مصنوعی: من خدا را یافتهام مانند قلمی که همیشه وجود من را در نبود نشان میدهد.
هوش مصنوعی: به دنبال خدا هستم و احساس میکنم که او مانند جبرئیل برای من روشنایی و راهنمایی میآورد. عقل و هوش من به من نشان میدهد که او در اینجا حضور دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره میکند که خدا را در حالتی از برکت و روزییابی یافته است. او مقایسهای بین خدا و میکائیل، فرشتهای که مسؤول روزیدهی است، انجام میدهد و به این صورت بیان میکند که وجود خداوند را در خود تجربه کرده است. به عبارتی، او در درون خود احساس ربوبیت و رازق بودن الهی را درک کرده است.
هوش مصنوعی: در دم و نفس من، وجود خدا را حس کردم، به گونهای که شبیه به نفخی است که فرشته اسرافیل در صور میدمد.
هوش مصنوعی: من خدا را در وجود خود یافتم و میدانم که عزرائیل (فرشته مرگ) چه معنایی دارد و چه تأثیری بر زندگی ما میگذارد.
هوش مصنوعی: من خدا را در حقیقت یگانگی پیدا کردم، پس مواظب باش که این راز را به تقلید نسپاری.
هوش مصنوعی: من در هر ذره و هر چیز کوچک، نشانهای از خدا رو دیدم. تو نیز در درون خود این حقیقت را پنهان کردهای.
هوش مصنوعی: با دیدن ماه، متوجه شدم که خدا در خفا و پنهانی وجود دارد، مانند ماه که گاهی در آسمان نمایان میشود و گاهی ناپدید میگردد.
هوش مصنوعی: خدا را در وجود خود پیدا کردم؛ همچون ستارهای که در آسمان من درخشان شده است.
هوش مصنوعی: من در آتش زیبایی تو، خدا را یافتهام و جانم در عشق به او سرشار است.
هوش مصنوعی: در جایی که به یاد خداوند میاندیشیدم، یافتنش را تجربه کردم و زندگیام پر از نشاط و شادابی شد.
هوش مصنوعی: خدا را در وجود خودم یافتم، زیرا او نیرویی است که در روح و روان ما جاری است.
هوش مصنوعی: ناگهان خدا را در خاک یافتم، به صورت ناگهانی و غیرمنتظره نمایان شد.
هوش مصنوعی: خدا را در وسیعترین دریا پیدا کردم و تصویر او را در تمام جهان مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: من خدا را از طریق مشاهده روح یافتم، همه چیز را که هم آشکار و هم پنهان است، درک کردم.
هوش مصنوعی: من خدا را پیدا کردم و فهمیدم که او تنها یکی است. همهی زبانها در واقع در حال گفتوگو دربارهی او هستند.
هوش مصنوعی: من خدا را پیدا کردم، و تمامی وجود من جلوهای از اوست؛ او همان نقاشی است که همه چیز را به تصویر کشیده است.
هوش مصنوعی: خدا را در زندگی خود پیدا کردم و درک کردم که حقیقت چیست. به همین دلیل، از مسیر معمول و رایج که در آن بودم خارج شدم.
هوش مصنوعی: ای جان، برای چیزی که در اینجا هست، حرف نزن. وقتی به این معنا پی ببری، دیوانهوار از آن شگفتزده خواهی شد.
هوش مصنوعی: ای جان، سکوت کن و راز خود را محفوظ نگهدار، وگرنه به سرعت تو را به دار خواهند آویخت.
هوش مصنوعی: نگو ای جان، خودت را برنگردان، چون ممکن است در زندگی مثل چرخ گردان، دچار سردرگمی و سرگشتگی شوی.
هوش مصنوعی: ای جان، میگویم که حقیقت واضح است و ناگهان میتواند تو را به تکههای مختلفی تقسیم کند.
هوش مصنوعی: ای جان، از بیان رازهای عمیق پرهیز کن، زیرا در این مکان هیچکس از حقیقت واقعی آن آگاه نیست.
هوش مصنوعی: ای جان، دیگر از این روش رازها را مگو؛ اگر میخواهی بگویی، فقط این جمله را با یارت بیان کن.
هوش مصنوعی: عزیزم، بپذیر که باید صحبت کنیم، اما من از آسیب و خطر دوری میجویم.
هوش مصنوعی: ای جان، زبانی را که میخواهی بگویی، در دهانت نگهدار و تنها به دل خود بسنده کن.
هوش مصنوعی: تو با قدمهای بلند خود از خودت فراتر رفتهای و دیگر هیچ حجابی را از جلو و عقب نمیتوانی ببینی.
هوش مصنوعی: تو با قدمهای بلند و اعتماد به نفس به پیش میروی و بدون اینکه خودتان متوجه باشی، زیباییها و ارزشهایت را به دیگران نشان میدهی.
هوش مصنوعی: تو بدون دلیل و بدون آگاهی به مقام و مرتبهای بالاتر از خودت قدم گذاشتهای، در حالی که هنوز به حقیقت وجودیات پی نبردهای، نه به خوبی و نه به بدی.
هوش مصنوعی: با قدم گذاشتن در دل جان، دروازهی معنا را به آسانی و یکباره گشودی.
هوش مصنوعی: در اینجا به این معنا اشاره شده که فردی بدون توجه به شرایط و عواقب، در حال صحبت کردن یا قضاوت درباره مسائل است. او مانند منصور، که به خاطر بیان نظراتش نتیجهای ناخوشایند را تجربه کرد، در حالی که خود را در موقعیت خطرناکی قرار داده است. به عبارت دیگر، این بیان هشدار میدهد که گاهی اوقات بهتر است آدم سکوت کند تا دچار مشکل نشود، به ویژه زمانی که در موقعیت دشواری هستند.
هوش مصنوعی: انسان در حرکت و تلاش است اما گاهی گامهای او به مقصد نمیرسد. وجود واقعی او در عالم هستی بیاعتناست و در عدم و نداشتن خود را مییابد.
هوش مصنوعی: تو از دنیا و مادیات پا بیرون گذاشتی و اکنون در اینجا، جایی که زمان وجود ندارد، به دیداری خاص مشغولی.
هوش مصنوعی: تو از جایت بیرون آمدهای و اکنون در اینجا میبینی که زمان تو چگونه است.
هوش مصنوعی: تو از قوانین و دستورات دینی بیرون رفتهای و دیگر هیچ نشانهای از جسم و طبیعت در تو باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: تو از خانه بیرون آمدهای و پوشش آب بر خاک افتاده است.
هوش مصنوعی: تو قدمی به جلو برداشتی، ای مرد! حیرتانگیز است که در این معانی چقدر استقامت داری.
هوش مصنوعی: وقتی که از جایت برخاستی و از جایی خارج شدی، حقیقت وجودت و تفکرت در حیرت و شگفتی باقی ماندند.
هوش مصنوعی: تو از خود بیرون رفتهای و با دیدگان خویش، جلوهای از خداوند را مشاهده میکنی.
هوش مصنوعی: وقتی از درون خود را بیرون میآوری، متوجه میشوی که درونت همچون دریا است و بیشک موجهای خونت نشاندهنده عمق و احساسات فراوان است.
هوش مصنوعی: تو از دل زنده بیرون آمدی و هنوز در جستجوی حقیقت هستی، از این دریای دل جواهراتی را به دنیای خارج آوردی.
هوش مصنوعی: شما از بیرون خارج شدید و به طور کامل به درون رفتید؛ در این لحظه نه درون هست و نه بیرون.
هوش مصنوعی: خارج شدی از حقیقت و راز وجود، حالا چنین اسراری را میدانی.
هوش مصنوعی: تو از شرایط و موقعیتهای زندگی بیرون آمدهای و با خود میگویی که تنها حقیقت وجود دارد و هیچ چیز دیگری نه خوب است و نه بد.
هوش مصنوعی: وقتی که از خودت بیرون میروی، میبینی که خداوند مثل باران بر تو نازل میشود؛ وقتی جسم و جان و تصورهای تو از تو دور میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که از محدودیتها و مکانها فراتر رفتی و به یک درک عمیق و واقعی رسیدی، بدان که حقیقت در وجود تو نمایان شده است.
هوش مصنوعی: شما از محیط خود خارج شدید و ویژگیهایتان به خوبی آماده و سازماندهی شدهاند، مانند نامهای که بر روی شتری قرار گرفته و در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: تو از خود بیرون آمدهای و تغییر تو بسیار ناچیز است، مانند دریا که هیچ پایانی ندارد.
هوش مصنوعی: اگرچه تو در دوگانگی و جدایی هستی، اما در عین حال میگویی که همه چیز یکی است و تو هم جزئی از آن یکی هستی.
هوش مصنوعی: از او بگو، از او ببین، از او بخوان، از او بیاب، و از او همهٔ اسرار را بدان.
هوش مصنوعی: وقتی او همه رازها را به تو نشان دهد، دیدن نورهای او برای تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: تو در حالتی به نظر میرسی که از خود بیخود شدهای، و در واقع در حقیقت، او را از درون خود مشاهده میکنی.
هوش مصنوعی: اکنون به تو نشان داد که چطور برگردی و در جای خود قرار بگیری. در دیدگان، جزئیات و کلیات را به وضوح مشاهده کن.
هوش مصنوعی: تو خود را در دیدار او میبینی، پس چرا بدون دلیل در این مکالمه وارد شدهای؟
هوش مصنوعی: چرا بدون دلیل به خودت مشغول شدی، وقتی که زمان در حال گذر است، به جای آن در لحظه حاضر باش و از آن بهره ببر.
هوش مصنوعی: چرا در راز و رمزی که داری، بیهوده و بیدلیل شدهای، در حالی که در این حالت، هیچ چیزی را نمیبیند و متوجه نمیشوی؟
هوش مصنوعی: چرا بدون دلیل دیوانه شدی؟ عقلت کجا رفت وقتی عشق آمد؟ به یقین عقل تو از بین رفت.
هوش مصنوعی: چرا بی دلیل به خودت بی توجهی میکنی؟ کمی با خودت خلوت کن و به آداب و سنن احترام بگذار.
هوش مصنوعی: به یاد بیاور که مانند مردان با تمام وجودت به حقیقت و اصول درست پایبند باش، زیرا اگر از حقیقت سخن گفتی، اکنون باید از آن حقیقت نیز بشنوی و پیروی کنی.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق او تو را از وجودت بینصیب کرد، در حالیکه به وضوح همه معشوقها را میدیدی، به حقیقت جان خود را از دست دادی.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق ظهور میکند، عقل و خرد ناگهان فرار میکند. عشق، زنجیر و وابستگیهای چهارگانهی وجود انسان را از هم میگسست.
هوش مصنوعی: وقتی عشق وارد شد، جسم به وجود آمد و تو به وضوح نام خود را شناختی.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق وارد وجود آدمی شود، عقل و تفکر شخص به کلی از بین میرود. در این حالت نه چیزی از گذشته باقی میماند و نه امیدی به آینده وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی عشق وارد شود، این احساس به وضوح در چشمان تو نمایان میشود، نه درماندگی و نه مانعی در برابر آن دیده میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق وارد زندگیات میشود، از ظاهر و شکلهای دنیوی فاصله میگیری و به یقین و آگاهی عمیقی در مورد خدا و نور ذاتی او دست مییابی.
هوش مصنوعی: وقتی عشق در دل راه پیدا کرد، همه باید آماده باشند. اکنون زمان آن فرا رسیده است که همه به میدان بیایند و عمل کنند.
هوش مصنوعی: وقتی عشق به وضوح نمایان شد، میتوانی درک کنی که جز دیدن معشوق، چیز دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی عشق وارد میشود، حقیقت را آشکار میکند؛ آنقدر شوق و اشتیاق داشته باش که داستان وجود خودت را روایت کنی.
هوش مصنوعی: وقتی عشق در وجودت حاضر شود، صفات و ویژگیهای ناپاک از تو دور میشوند و همه چیز را پاک میکند. در این حالت، تمام ویژگیهای تو به سادگی به طبیعت و خاک برمیگردد.
هوش مصنوعی: وقتی عشق وارد میشود، موانع و حجابها کنار میروند و این عشق باعث میشود تا راز بزرگ و معنای کلی آشکار شود.
هوش مصنوعی: وقتی عشق در وجودم جاری شده، دیگر چه بگویم؟ حالا که عشق نمایان شده، چه نیازی به پنهان کردن احساساتم دارم؟
هوش مصنوعی: وقتی عشق وارد میشود، عقل تمایلی به ماندن در کنار آن ندارد و تحت تأثیر عشق، خود را از عقل دور میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق به درون جان و دل انسان میآید، مانند داغی بر دل نشسته و آثاری از خود به جا میگذارد. در چنین حالتی، عقل و فهم انسان تحت تأثیر عشق قرار میگیرد و مانند پرندهای سیاه، از حقیقت و واقعیت دور میشود.
هوش مصنوعی: دل های بسیاری به درد عشق دچار شدند و در این وضعیت دردناک گرفتار شدند.
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به خاطر عشق شدید جان خود را از دست دادند و در گوشههایی از زندگی خود به تنهایی و انزوا پناه بردند.
هوش مصنوعی: در اثر عشق، جانها در درد و رنج هستند، مگر اینکه خود عشق تسکینی برای این جانها باشد.
هوش مصنوعی: در نهایت دردهای ما درمان خواهد شد و در پایان عمر، محبوب ما نیز به زندگی ما خواهد آمد.
هوش مصنوعی: اما اینجا حقیقت در حال گفت و گو است و عقل در تلاش برای یافتن آن میباشد.
هوش مصنوعی: عقل در ابتدا هیاهو و شور و شوق زیادی به راه انداخت، اما در نهایت نتوانست خود را نشان دهد و ناپدید شد.
هوش مصنوعی: عقل به وضعیت تقدیر و سرنوشت اشاره میکند، اما در عشق، اسرار عمیق و پنهانی وجود دارد که تنها با دل میتوان به آنها پی برد.
هوش مصنوعی: عقل تنها به تقلید و پیروی از دیگران میپردازد، اما عشق از درون، حقیقت توحید را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: عقل فقط ظاهر را میبیند، اما عشق نگاهی عمیقتر و پاکتر دارد و دور از هرگونه آلودگی است.
هوش مصنوعی: عقل انسان نشاندهنده این است که کسی که حقیقت را نشنیده باشد، از نصیحت و پند او چیزی نمیفهمد.
هوش مصنوعی: ای جان، تا کی میخواهی عقل را به نمایش بگذاری؟ چرا که در عشق، روزی هم پنهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: عقل و خرد تا چه زمانی میتواند پنهان بماند، در حالی که روزی خواهد آمد که همه چیز روشن و آشکار شود.
هوش مصنوعی: عقل دیگر در اینجا باقی نمیماند، حتی اگر در عشق شور و هیجان زیادی بهپا کرده باشد.
هوش مصنوعی: اگر عشق را بجویی، معشوق را خواهی یافت؛ روزی حقیقت را میشناسی و در کنار یار خود خواهی بود.
هوش مصنوعی: به دل بگو که عشق را جستوجو کند و هرچه زودتر حجاب عقل را کنار بزند.
هوش مصنوعی: هر کسی که تحت تاثیر عشق قرار گیرد، عشق او را به سوی خود راهنمایی میکند و او را به حالتی از ناخودآگاهی و فانی نزدیک میسازد.
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق راهی برایش بگشاید، در نهایت به حالت مجنون و شیدا خواهد رسید.
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق را نشان دهد، زیباییاش بیشتر میشود و از ديد دل به کمال خود میرسد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این مکان عشق را بشناسد، تمام وجودش را در عشق خواهد باخت و متوجه زیبایی و عمق آن میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق را بشناسد، برایش جانش را به راحتی فدای معشوق میکند و در مسیر عشق، شجاعت و جانبازی از خود نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هر کس که عشق را در قالبی محدود ببیند، حقیقت واقعی خود را از دست داده است.
هوش مصنوعی: اگر عشق تو به ناگاه ظاهر شود، در آن صورت میتوانی در باطن خود حقیقت الهی را مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: اگرچه نباید به صورت علنی چیزی را به نمایش بگذارم، اما هنوز هم در پنهان درون وجود تو سعادتی وجود دارد که میتوان آن را در دل و باطن تو یافت.
هوش مصنوعی: عشق موضوعی است که دربارهاش زیاد صحبت و توضیح داده میشود، اما خود عشق بیکلام و نشانه است و نمیتوان آن را با کلمات و توضیحات کامل بیان کرد.
هوش مصنوعی: از عشق، روح انسان خود را نشان داد و به این شکل وجود خود را در عالم به نمایش گذاشت، همچون یک تصویر در بازار.
هوش مصنوعی: تمامی بازار عشق پر شده است از عشق، اما ای برادر، به هیچ چیز دیگری نگاه نکن.
هوش مصنوعی: خداوند با حکمت خود برای هر چیز، کمال و نهایت خاصی را تعیین کرده است.
هوش مصنوعی: این بیت به وصف عناصر مختلف طبیعی و موجودات زنده میپردازد و نشان میدهد که همه چیز از ترکیب آب، آتش، باد و خاک تشکیل شده است. از نباتات و فضای طبیعی گرفته تا معادن، حیوانات و آسمانها، همه اینها نمایانگر وجود و تنوع زندگی و عالم هستند.
هوش مصنوعی: همه در جستجوی عشق هستند، چه در روز و چه در شب و چه در طول سال.
هوش مصنوعی: همه افرادی که عاشق هستند، در شگفتی و گیجی به سر میبرند و همه آنها در عشق غرق شده و خاموش هستند.
هوش مصنوعی: همه انسانها در عشق، چه آشکار و چه پنهان، وجود دارند و این دنیا و آن دنیا بهنوعی در عشق نمایان میشود.
هوش مصنوعی: همه در عشق غرق شده و بیخبر از خودشان هستند و هر کدام در یک نقطه خاص از دایرهای که عشق ترسیم کرده، قرار دارند.
هوش مصنوعی: همه در جستجوی عشق هستند و همه درباره عشق صحبت میکنند.
هوش مصنوعی: همه درباره عشق میگویند که در دل هر فرد، دانای واقعی به نیکیها و بدیها وجود دارد.
هوش مصنوعی: هیچکس از راز عشق آگاه نیست، چرا که در هنگام دیدار، کسی به مقام کمال و وصال نمیرسد.
هوش مصنوعی: اگر از راز عشق برای تو بگویم، پرده از اسرار دیگر امور نیز کنار میرود.
هوش مصنوعی: من به راز عشق پی بردم و حالا به وضوح دوست را میبینم.
هوش مصنوعی: وقتی که اشیاء از عشق به وجود آمدهاند، هر یک از آنها تا بزرگترین و تابناکترین چیز یعنی خورشید، زنده و جاویدان هستند.
هوش مصنوعی: دو دنیا در دریای نور غوطهور است، اما انسانها در دنیا به خاطر غرور خود غرق در خودبینی هستند.
هوش مصنوعی: دو جهان در حقیقت همه تحت تاثیر عشق هستند و همه ما در سایهٔ تصورات و خیالهای ناشی از عشق زندگی میکنیم.
هوش مصنوعی: عشق را نمیتوان به هر کسی سپرد، بلکه باید به کسی واگذار شود که توانایی و درک کامل از آن داشته باشد.
هوش مصنوعی: تو فکر میکنی که این عشق بیدلیل و تصادفی است، در حالی که شدت آن به اندازهای زیاد است که مانند برق کوه قاف میدرخشد.
هوش مصنوعی: تمام زندگی پر از عشق است و عشق به طور پنهانی وارد میشود، حالا عشق به طور آشکار و واضح بازگشته است.
هوش مصنوعی: از عشق، تمام اشیاء متحول و دگرگون میشوند و با عشق، روح و جان از معشوق نمایان میشود.
هوش مصنوعی: چرا باید دستت را در دایرهی گردان زمان که پر از مشکلات و سختیهاست، بگذاری در حالیکه این عشق در اینجا فراوان و بینهایت است؟
هوش مصنوعی: وقتی میدانی وضعیت چیست، پس میفهمی که من در عشق به چه نکتهای اشاره میکنم.
هوش مصنوعی: عشق برای من در اینجا به مانند راز و محرم است و به خوبی با جان من همراه است.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده تا جانم زنده و شفاف شود، مانند اینکه زنگاری که بر روی آیینه نشسته بود، کاملاً پاک شده است.
هوش مصنوعی: عشق و دل مانند دو آینه هستند که روبروی هم قرار دارند و هر دو از ابتدا با هم در ارتباطند.
هوش مصنوعی: عشق و دل مانند دو آینه هستند که یکدیگر را نمایش میدهند و در اینجا، جان و وجود انسان به وضوح نمایان شدهاند.
هوش مصنوعی: عشق و دل مانند دو آینه هستند، به دقت به آنها نگاه کن و خود را در آنها بشناس.
هوش مصنوعی: عشق و دل مانند دو آینه هستند که در آنها محبوب به وضوح دیده میشود و تمام وجود او در این آینهها نمایان است.
هوش مصنوعی: عشق و دل مانند دو آینه هستند که هر دو وجود دارند، اما یکی از آنها آشکار و دیگری پنهان است. در واقع، هر دو از عوالم گوناگون خبر میدهند و به گونهای به هم وابستهاند.
هوش مصنوعی: عشق و دل همچون دو آینه هستند که در آن، خداوند خود را به تصویر کشیده است.
هوش مصنوعی: دو آینه است که من میگویم، تو را در آن پیدا میکنم؛ هم شروع تو و هم پایان تو در آن نمایان است.
هوش مصنوعی: دو آینه وجود دارد و به سرعت به آنها نگاه کن. در این آینهها، ملاقات با معبود را ببین.
هوش مصنوعی: در اینجا به دو آینه اشاره شده که هر دو تصویر یکدیگر را نمایش میدهند. هر یک از آنها در واقع خود را نیز درون دیگری میبیند. این تصویر به نوعی نمایانگر ارتباط و همبستگی بین دو چیز است که هر کدام، دیگری را در خود منعکس میکند.
هوش مصنوعی: دو آینه وجود دارد که یکی نمایان و دیگری پنهان است. این دو جوهر در درون خود، در اینجا آشکار هستند.
هوش مصنوعی: دو آینه است، آنچه را میبینی، که محبوب در آن به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: به چهره معشوق در این آئینه نگاه کن، اگر چشمانی داری که میتواند ببیند.
هوش مصنوعی: چهره محبوب را در این آئینه نگاه کن، چون این آئینه به خاطر تو ساخته شده است.
هوش مصنوعی: به چهره محبوب نگاه کن تا در این آیینه ببینی، اگر به حقیقت و یقین رسیدهای.
هوش مصنوعی: به چهره محبوب بنگر، چرا در درون خود با مشکلات و سختیها دست و پنجه نرم میکنی؟
هوش مصنوعی: آن فرد بزرگ و با تجربه که در زندگی چیزهای خوبی و بدی زیادی را مشاهده کرده است، چنین گفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.