گنجور

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

خداوندی که ذاتش بی‌زوالست

خرد در وصف ذاتش گنگ و لالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۳) حکایت سلیمان داود علیهما السلام با مور عاشق

 

درین ره می‌ندانم کین چه حالست

که شیری را ز موری گوشمالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۸) حکایت جوان صاحب معرفت وبهشت و لقای حق تعالی

 

دوعالم را تمّنای وصالست

ولیک آن جمله سودای محالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

بتی کز وصف او گوینده لال‌ست

چه گویم زانکه وصف او محال‌ست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۲) حکایت وزیر که پسر صاحب جمال داشت

 

همه عالم جمال اندر جمالست

ولیکن کور می‌گوید محالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

که ای سرهنگ آخر این چه حالست

که کارت ناله و تن همچو نالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۶) حکایت یوسف همدانی علیه الرحمة

 

مرا گوئی که اکنون بیست سالست

که دل گُم کرده‌ام این خود محالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۴) حکایت دیوانۀ خاموش

 

خوشی در ناخوشی بودن کمالست

که نقد دل خوشی جُستن محالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۸) حکایت سلطان محمود با ایاز

 

اگر در شیوهٔ خویشت کمالست

دل از دستم برون کردن محالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » جواب پدر

 

بلاشک حب جاه و حب مالست

ترا این جاه جستن پس وبالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون

 

حسن را گفت شیخا این چه حالست

که اکنون مدّت هفتاد سالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۳) مناجات آن بزرگ با حق تعالی

 

کسی کو در رضا عین کمالست

چو راضیست او رضا جستن محالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۱۰) حکایت سفیان ثوری رحمه الله

 

بدو گفتم که شیخا این چه حالست

زبان بگشاد کایمان در وبالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۶) حکایت پیر خالو سرخسی

 

مرا اندیشه کردن زو محالست

من این دانم که اکنون شَست سالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۱۱) حکایت مجنون و لیلی

 

یکی خاری که چندانش کمالست

که دایم چاوش راه وصالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۳) حکایت نوشروان عادل

 

بهر چیزی که در دنیا کمالست

یقین می‌دان که آن در دین وبالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

جمالش را صفت گفتن محالست

که از من آن صفت کردن خیالست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۲) حکایت رندی که از دکانی چیزی می‬‌خواست

 

اگردایم چنین باشم کمالست

وگر با خویشتن رفتم زوالست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

اگرچه شعر در حد کمالست

چو نیکو بنگری حیض الرجالست

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode