گنجور

 
عطار

چنین گفتست نوشروانِ عادل

که گر میری ز درویشی قاتل

ترا بهتر بوَد آن زخمِ شمشیر

که از نان فرومایه شوی سیر

مشو با اهلِ دنیا در ستیزه

که مرداریست و مشتی کِرم ریزه

بیک ره اهلِ دنیا در ریاست

چو کِرمانند در عین نجاست

زر و سیم و قبول و کار و بارت

نیاید در دم آخر بکارت

اگر اخلاص باشد آن زمانت

بکار آید وگرنه وای جانت

بهر چیزی که در دنیا کمالست

یقین می‌دان که آن در دین وبالست