طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » قصه سلطان محمود غزنوی با غلامش
کزین پس چون زمن دستان نگارند
یکی از عشقبازانم شمارند
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - و له علیه الرحمه
خوش آمد این کهن رسمم از آنان
که خود را از بزرگان میشمارند
که چون بیرون روند از ملک ناچار
بجای خود، بزرگی باز دارند
که هر جا نخل بخل و ظلم بینند
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۵ - حکایت
حواس اندر پی کار تو دارند
ندانم تا چه بر روز تو آرند
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۴۰ - حکایت ابراهیم خاص علیهالرحمه
که هر دوری از آنشه یادگارند
از آن دوده و زان نسل و تبارند
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۶۴ - الشفقه
گر او شد کشته عالم با تو یارند
تو مهره مهر جو خلق ار چه مارند
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۸۹ - وجهالاعنایه
سلوک و جذب پس با هم دو یارند
معین یکدیگر بر رهسپارند
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۹۲ - وجهه جمیع العابدین
اگر تو غافلی اعضا بکارند
همه در حمد و نعت کردگارند
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۰ - جواب
بدانش بین نه بر خر کش سوارند
که شیخان تصنع بی شمارند
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۲۵ - جواب
برون از حد و افزون از شمارند
چسان پنهان کنم چندین هزارند
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۲۷ - فی المناجات
به کثرت گرچه بیرون از شمارند
ولی در کار وحدت استوارند
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۲۹ - جواب
که مغز ما و این می هر دو یارند
بهم چون جسم و چون جان سازگارند
ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - حسبحال آذربایجان و خراسان هنگام تعدیات و بمباردمان سپاهیان روس تزاری
حبیبان راز او پوشیده دارند
طبیبان درد او را چاره آرند
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - شادروان شاپور
درخت میوه دار از روم آرند
درون گلشن ایران بکارند
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۹۵ - شبی پیش خدا بگریستم زار
شبی پیش خدا بگریستم زار
مسلمانان چرا زارند و خوارند
ندا آمد ، نمیدانی که این قوم
دلی دارند و محبوبی ندارند
ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۱۱
از این رو یکدگر را پاس دارند
یکیشان گر به چاه افتد در آرند
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی امیرالمؤمنین علی علیه السلام » شمارهٔ ۶ - فی رثاء امیرالمؤمنین علیه السلام
ملائک زین مصیبت اشک بارند
خلائق چهره در خون می نگارند
خزان گلشن دین شد که مردم
ز سیل اشک چون ابر بهارند
چه جای گریه است و اشکباریست
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - از تهران تا قمصر
«بدی و وام و بیماری، سه یارند
که گر هستند اندک، بیشمارند»