فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
مگر چون سر ز فرمانش نتابم
ز چرخ همتش معراج یابم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱ - نامه نوشتن دایه نزد شهرو و کس فرستادن شهرو به صلب ویس
که من زین بیش او را بر نتابم
همان چیزی که می خواهد نیابم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
ز رخسار تو تابد آفتابم
ز گیسوی تو بوید مشک نابم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
به دیدارت چنان باشد شتابم
که یک ساعت قرار تن نیابم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او
ازین بهتر دلارامی نیابم
سر از پیمان و فرمانش نتابم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
از آن رو روسوشب مست و خرابم
که جز مستی دگر چاره نیابم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به ذایه و آمدن رامین در باغ
به جای دو لبت گر نوش یابم
به جان تو که باشد زهر نابم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى
مرا کامیست از تو گر بیابم
سر از فرمان و رایت بر نتابم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست
اگر بر تو بدل جویم نیابم
نباشد هیچ مه چون آفتابم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۶ - پاسخ نامهء ویس از رامین
چرا از مهر زلفینت بتابم
ز مشک تبتی خوشتر چه یابم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۰ - پاسخ دادن رامین ویس را
به آزار تو روی از تو نتابم
که من چون تو یکی دیگر نیابم

باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۹۳
دو زلفانت گرم تار ربابم
چه میخواهی ازین حال خرابم
ته که با مو سر یاری نداری
چرا هر نیمه شو آیی بخوابم

جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۱ - یخ بندی طبع
مرا ایزد تعالی خاطری داد
که دایم با فلک بودی عتابم
بمعنی دادن بکر آنچنان بود
که با او کان معنی بدخطابم
بهر وقتی کزاو کردم سؤالی
[...]

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴ - آمرزش خواستن
چنان خسبان چو آید وقت خوابم
که گر ریزد گلم ماند گلابم

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۸ - رسیدن خسرو به ارمن نزد مهین بانو
چو من زین ره به مشرق میشتابم
مگر خورشید روشن را بیابم

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
بدیشان گفت آن آید صوابم
که چون من روی از دنیا بتابم

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱۱) سؤال آن درویش از شبلی
چو برخاست این چنین روشن حسابم
یقینم شد که من خود را حجابم

عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱ - المقاله الثانیه و العشرون
در اندیشه چنان مست خرابم
که دیگر مینیاید نیز خوابم

عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه
ز گل هم سیخ سوخت و هم کبابم
وزین آتش ز سر بگذشت آبم
