گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹

 

نه گل شناسم و نه باغ و بوستان بی تو

که دیده در نگشاید بر این و آن بی تو

ز خضر گیرم و بر خاک ریزم آبحیات

بزندگی شده ام بسکه سرگران بی تو

درین بهار چو گل از سفر توهم باز آی

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۷

 

نمک ز گریه و تأثیر از فغان رفته

دعا اثر نکند گر بآسمان رفته

دهان تنگ تو گاهی بچشم می آید

کمر کجاست که یکباره از میان رفته

دل شکفته نماندست در جهان ور هست

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰

 

دلا ز صیقل محنت جلا نمی گیری

ز موج اشک پیاپی صفا نمی گیری

عنان سرکشی نفس را براه هوس

بگیر و فکر مکن اژدها نمی گیری

بخاک عجز ز پیری نشسته ای و هنوز

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲

 

خموش باش دلا عرض مدعا کردی

زبان به بند، سر گریه را چو وا کردی

ز شوخی ارچه بیکجا قرار نیست ترا

برون نمی روی از خاطری که جا کردی

بگلشن از قدمت داغ لاله مرهم یافت

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵

 

دلا چه شکوه بیهوده از قضا داری

طبیب را چه گنه درد بیدوا داری

چگونه رو نمائی بما تهی دستان

تو کز نقاب تمنای رونما داری

اگر تو دست دهی باغ می کند سودا

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷

 

زهی بعشق رخت کار شمع سربازی

زنسبت قد تو سرو در سرافرازی

زگریه باخته ام دیده را همین باشد

بنزد دیده وران معنی نظر بازی

چنین بخاک گر افتاده ام ز پستی نیست

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - شکوه از ناتوانی اسب

 

خدایگانا اسبی که داده‌ای به کلیم

ز ناتوانی هرگز نرفته رو به نسیم

همیشه از عرق خویش کشتی است در آب

شده به یک جا از لنگر رکاب مقیم

برای رفتن هر گام خوش کند ساعت

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - تعریف انگشتری

 

بدستم آمده انگشتری که گردیده

ز درد رشکش عیش دهان خوبان تنگ

ز بس که انگشت از ذوق آن به خود بالید

برون نیاید از دست من به صد نیرنگ

به دست کار حنا می‌کند ز رنگ نگین

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - شکوه از مفارقت دوستی

 

چه شد که بی‌سببی پا کشیدی از همه جا

لوند مشرب و آنگاه خویشتن داری

زر شراب به دستت فتاده است مگر

که رفته رفته ز مستی عزیز دیداری

ز دستگیری اهل هنر عجب دارم

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶ - در طلب کیف

 

بلند قد را سرگشتگان وادی غم

مفرحی پی دفع ملال می خواهند

چو باده بیتو حرامست، از آن نمی طلبند

حرام عیشان کیف حلال می خواهند

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - در مدح یکی از اکابر زمان در تقاضای کمان

 

سپهر منزلتا، صاحبا، فلک ز شهاب

برای دشمن تو تیر در کمان دارد

زبان بریده چو سوفار باد، آنکه زبان

نه از برای ثنای تو در دهان دارد

طناب گردن بادا همیشه همچو کمان

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح شهنواز خان موقعی که ظاهرا تحت نظر قرار گرفته بوده است

 

حدیث شکوه گردون بلند خواهم کرد

مگر بدرگه خان جهان رسد فریاد

پناه اهل هنر شهنواز خان، که کند

ز رای روشن او آفتاب استمداد

جهان بذات عدیم المثال او نازان

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳ - و نیز

 

تفنگ شاه جهان دلبریست تنگ دهان

که کس دریغ ازو جان و سر نمی دارد

بلب فزا دل زیباش دلنشین خالیست

که دیده بانش ازو چشم برنمی دارد

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹ - در وصف کتابیکه از وقایع ایام شاه جهان نوشته شده

 

بچشم هوش درین پادشاه نامه نگر

که بزم و رزمش سرمشق پادشاهانست

بپیش روی خرد صفحه هایش آیت هاست

که عکس صدق از آن همچو مهر تابانست

زسرو سطرش در گلشن بیان وقوع

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴ - تاریخ اتمام یافتن بارگاه شاه جهان

 

غبار دیده بد رفته باد ازین درگاه

که سربلند و فلک دستگاه آمده است

بهار نقش و نگاری چو خط مه رویان

بجلوه بهر فریب نگاه آمده است

ز رشته های شعاعی طناب تابد مهر

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۰ - در بلندنظری و همت خود در سخن سرائی گفته

 

منم کلیم بطور بلندی همت

که استغاصه معنی جز از خدا نکنم

بخوان فیض الهی چو دسترس دارم

نظر به کاسه دریوزه گدا نکنم

به صیدگاه سخن با زیر سیر چشم منم

[...]

کلیم
 
 
۱
۴
۵
۶
sunny dark_mode