ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علل ترس از مرگ
که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده ست
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » زهد از دیدگاه آیات و روایات
کلید گنج اقالیم در خزاین اوست
کسی به قوت بازوی خویش نگشاده است.
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲
مرا که زلف تو آشفته کرد و چشم تو مست
کجا رود زسر آشفتگی دل تا هست
بگو خلیل ننازد به بت شکستن خویش
بتی زکعبه عیان شد که بتکده بشکست
زسوزن مژه راه نظر بدیده بدوخت
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰
خوش است اگر ز تو ما را دل غمینی هست
که عاقبت پی هر زهر انگبینی هست
ز زلف و روی تو تا عشقم آگهی درداد
خبر نیام که در آفاق کفر و دینی است
حدیث نافهٔ چین میکنند مردم شهر
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۳ - مغربی تبریزی قُدِّسَ سِرُّهُ
هر آنکه طالب آن حضرتست مطلوبست
محب دوست به تحقیق عین محبوب است
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۳ - مغربی تبریزی قُدِّسَ سِرُّهُ
هر آنکه طالب آن حضرتست مطلوبست
محب دوست به تحقیق عین محبوب است
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳۶ - ظفر کرمانی
کسی که ساغر چون آفتابش از کف دوست
سحر طلوع کند طالعش همایون است
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲
که جلوه کرد که آفاق پر ز انوارست
که رخ نمود که گیتی تمام فرخارست
که لب گشود ندانم که از حلاوت او
به هرکجا که نظر میکنم نمکزارست
دگر که آمد و زنجیر دل که جنبانید
[...]
قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۶
مر آن خدای که پیمانه را نگهدارد
به زیر خاک چو پیمان اهل عشق درست
ز روی صدق دگر به کام شیر روی
به رهروان طریقت قسم که حافظ تو ست
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
به دامنم نبود گر دل فکار منست
گواه خون شدن قلب داغدار منست
همیشه جیب و کنارم ز اشک دیدهتر است
بدان بهار که نبود خزان بهار منست
ز بس به گوش گرفتم چو باد پند کسان
[...]
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۰ - و برای او همچنین
کسی که در غم شاه شهید گریانست
به درد معصیتش اشک دیده درمانست
عزای خسرو لب تشنه کی رود از یاد
همیشه اشک محبان به فکر طوفان است
تنی که بر سر دوش رسول ماوی داشت
[...]
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۴ - سئوال اعرابی از اسخیای مدینه
گمانم آنکه به نزد تو این عطیه کم است
ز بخشش کم ما خاطرت قرین غمست
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۵ - حکایت سفینه غلام
چو در سفینه درآمد سفینه و بنشست
ز تند باد حوادث سفینهاش بشکست
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۸ - شکوه و زینب (ع) سر قبر مادر
تمام کوچه و بازرا شام آئین بست
یزید دون به سر تخت زرنگار نشست
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۴ - در بیان قیامت و گریز به مصیبت
ز نشئه می سر بازی وفا سر مست
سربریده پرخون گرفته بر سر دست
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۶ - روایت معراج
گهی ز خون جبین آبروی خود میجست
گهی ز تشنه لبی دست را زجان میشست
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۱ - در بیان رحلت پیغمبر رحمت(ص)
که او به همزن مجموعه جماعات است
سفیر مرگ و شکست اساس لذاتست
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
یک امشبی که توئی در برابرم سرمست
گمان مبر که خبر از وجود خویشم هست
نشسته ای تو، من و شمع ایستاده بپای
تو مست باده و من مست چشم باده پرست
قسم بجان تو کز جان و از جهان برخاست
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
نه عمر رفته دگر باره آید اندر دست
نه تیر چون ز کمان جست آید اندر شست
چو عمر رفته نیاید بدست آن بهتر
که در حوادث آینده خفته باشی و مست
ترا ز خواب چهل ساله ننگ و عار مباد
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰ - در ستایش دانش بپارسی سره
از آندمی که پدیدار گشت هوش نخست
پی نماز کمر بست پیش یزدان چست
چو سرور است شد و چون بنفشه سر در پیش
چو غنچه دوخت لب از گفتگوی و چون گل رست
سپس بگفته یزدان شد از سپهر بخاک
[...]