گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

نام شریف آن جناب میرزا کاظم. خلف الصدق جناب عارف سبحانی میرزا محمدتقی کرمانی که از اکابر محققین بوده و عن قریب مجملی از احوال واقوال او در این کتاب ذکر خواهد شد. وی در شباب، تحصیل علوم متداوله کرده. در حکمت طبیعی که فن موروثی اوست ماهر و قادر است. هم از آغاز جوانی طالب مطالب عرفانی و به خدمت جمعی از اهل حال و ارباب کمال رسیده و معاشرت ایشان را گزیده. همانا به میرزا محمد حسین رونق کرمانی اخلاص داشته. نقش تولایش بر لوح دل نگاشته. از خود آن جناب این معنی اظهار نشد. اما از دیگران شنیده. غرض، در کرمان صحبتش اتفاق افتاد و ابواب مخالطت گشاد. در هنگامی که فقیر در آن شهر مریض بود در علاج نهایت دقت فرمود. الحق حکیم مسیحادم جناب میرزا عبدالعلی طبیب و آن جناب کمال اهتمام نمودند تا رفع مرض فرمودند. سابق بر این در سر کار حاکم آن ولا معزز و مکرم، به امر طبابت مفتخر و از مراحم او بهره ور بوده است. قصاید خوب و غزلیات مرغوب دارد. از اوست:

غزلیّات

تو و خار مغیلان زاهدا در طی منزل‌ها

من و راه خرابات و طواف کعبهٔ دل‌ها

دراین‌منزل‌که‌پرخوف‌است‌مادرخواب‌وهمراهان

ز خوف رهزنان بستند پیش از وقت محمل‌ها

کسی که ساغر چون آفتابش از کف دوست

سحر طلوع کند طالعش همایون است

به این امید که سیلم به کوی دوست برد

ز آب چشم کنارم چو رود جیحون است

زاهد آن دوزخ که داری بیم از آن

شعله‌ای از آه آتشبار ماست

در صومعهٔ صوفی اوصاف تو می‌خوانند

در محکمهٔ مفتی غوغای تو می‌بینم

از چنگ و نی و مطرب آواز تو می‌آید

در جام و خم ساقی صهبای تو می‌بینم

خواهی نشود محتسب از مستی‌ات آگاه

ای پخته ز هم ساغری خام حذر کن

حجاب عقل اگر مانع نباشد

بود آسان به وصل او رسیدن

و له ایضاً رباعیّات

زاهد هندو ز خال هندوی تو شد

مؤمن کافر ز کفرِ گیسوی تو شد

هر کس که اسیر چشم جادوی تو شد

آخر مقتول تیغ ابروی تو شد

مفتی به تو مدرس و کتاب ارزانی

آصف به تو دفتر و حساب ارزانی

عارف به تو کشف نه حجاب ارزانی

ما را می و معشوق و رباب ارزانی

در فصل گل و عهد شباب ای ساقی

ما را مگذار بی شراب ای ساقی

چون عمر شتاب دارد ازگردش چرخ

در گردش جام کن شتاب ای ساقی