و چون عموم خوف از مرگ بیشتر، و خوف از آن در نزد اکثر شدیدتر است و معالجه آن اهم است لهذا به خصوص بیان آن را می کنیم و می گوئیم که باعث خوف از مرگ چند چیز می تواند شد:
اول آنکه چنان تصور کند که به مرگ فانی و معدوم صرف می شود و دیگر اصلا وجودی از برای او در هیچ عالمی نخواهد بود و منشأ این خوف، سستی اعتقاد و جهل به مبدأ و معاد است و چنین شخصی از زمره کفار و از دایره اسلام برکنار است.
و علاج آن تحصیل اصول عقاید و استحکام آنها به ادله و براهین قطعیه و مجاهدات و عبادات است تا اینکه یقین از برای او حاصل شود که مرگ نیست مگر اینکه نفس جامه بدن را از خود دور کند و قطع علاقه از بدن نماید.
و بداند که آدمی همیشه باقی و در بهجت و راحت و نعمت، و یا عذاب و نقمت خواهد بود علاوه بر اینکه چنانکه العیاذ بالله فرض نمائیم که آدمی به مرگ، عدم صرف شود این امری نیست که منشأ خوف و تشویش باشد، زیرا که عدم را المی نیست و از چیزی متأثر نمی گردد.
و از این جهت است که یکی از علماء گفته: چنانچه آتشی بیفروزند و گویند هر که داخل آن شود معدوم می گردد من از آن خوف دارم که تا خود را به آن برسانم بمیرم و از معدوم شدن محروم گردم.
دوم آنکه: چنان گمان کند که از مردن نقصی به او می رسد و تنزلی از برای او حاصل می شود و این نیست مگر از غفلت و جهل به حقیقت مرگ و انسان، زیرا که هر که حقیقت این دو را شناخت می داند که مرگ باعث کمال رتبه انسان و انسانیت است و آدمی تا نمرده ناقص و ناتمام نشنیده ای که هر که بمرد، او تمام و کامل شد.
از جمادی مردم و نامی شدم
مردم از نامی ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شوم
بار دیگر هم بمیرم از بشر
تا برآرم از ملایک بال و پر
بار دیگر از ملک پران شوم
آنچه در عقل تو ناید آن شوم
پس انسان کامل همیشه مشتاق مرگ و طالب مردن است چنانچه سید اوصیاء علیه السلام فرمودند:
«و الله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه» یعنی «به خدا قسم که انس پسر ابی طالب به مرگ و اشتیاقش به آن بیشتر است از انس طفل به پستان مادر».
آری کسی را که عقل کامل باشد می داند که مرگ، آدمی را از ظلمت سرای طبیعت می رهاند و به عالم بهجت و نور و معرفت و سرور می رساند
گر بنگری آنچنانکه رایست
این مرگ نه مرگ، نقل جایست
از خورد گهی به خوابگاهی
وز خوابگهی به بزم شاهی
به واسطه مرگ، از تنگنای زندان «دار بوار» مستخلص، و در ساحت وسیع الفضای «سرای قرار» داخل می شود و از محل الم و مرض و خوف و بیم و فقر و احتیاج فارغ، و در منزل راحت و صحت و امن و غنا متمکن می گردد و از همنشینی منافقین و اشرار و ظالمین دیو سار دور، و به مرافقت سکان عالم قدس و محرمان خلوتخانه انس مبتهج و مسرور می شود نیم جانی خسته و دست و پایی بسته و شکسته از تو می گیرند و زندگانی حقیقی و حیات ابدی به تو می دهند.
نیم جان بستاند و صد جان دهد
آنچه در وهم تو ناید آن دهد
و کدام عاقل ابتهاجات عقلیه و لذتهای حقیقیه و حیات ابدی و پادشاهی سرمد را می گذارد و در وحشت خانه پر از مار و مور مشوب به انواع مصیبت و بلا و مرض و رنج و عنا، ساکن می گردد؟ ای جان برادر:
توئی آن دست پرور مرغ گستاخ
که بودت آشیان بیرون از این کاخ
چو از آن آشیان بیگانه گشتی
چو دونان جغد این ویرانه گشتی
بیفشان بال و پر ز آمیزش خاک
بپر تا کنگر ایوان افلاک
پس ای دوستان بیایید تا از خواب غفلت بیدار شویم و از مستی طبیعت هشیار گردیم و ساعتی با هم بنشینیم و به یکدیگر نصیحت کنیم و با هم بگوئیم:
که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده ست
هان هان از وطن اصلی خود یادآور و زنهار، که دیار حقیقی خود را فراموش مکن.
آتش شوق را دامن زن، و شعله اشتیاق به حرکت آور، و بال و پر روح قدسی را بر هم زن، گرد و غبار کدورات عالم جسمانیت را از آن بیفشان، این قفس تنگ خالی را بشکن و به آشیان قدس پرواز کن، بند گران علایق و عوایق را از پای خود باز کن، و خود را از تنگنای زندان ناسوت خلاصی ساز، قدمی در فضای دلگشای عالم لاهوت گذار و در صدر ایوان انس بر مسند عزت قرار گیر
شاهد دولت در آغوش خود آر
دست از این معشوق هر جائی بدار
بشکن این گوهر که مقدارش نماند
در دو عالم یک خریدارش نماند
مرغ زیرک باش و بشکن دام را
خاک ره بر سر فکن ایام را
چند، چند گرفتار دام طبیعت، تا به کی محبوس در زندان رنج و زحمت، هر ساعتی بار غمی تا به کی کشی، هر لحظه جام المی تا چند نوشی، نیش زهر آلود هم صحبتان منافق تا به چند، زهر جانفرسای عزای دوستان موافق تا به کی، پای از این خانه ویران بیرون نه و قدم در گلستان عالم سرور گذار.
چون تو بگذشتی ازین بالا و پست
گلبنی بینی در آن صحرا که هست
زیر هر برگ گلی خوش اختری
بیخ آن بگذشته از تحت الثری
شاخ آن از لامکان سر بر زده
سایه آن عرش را بر سر زده
یک جهان بینی به معنی صد هزار
نوعروسان فارغ از رنگ و نگار
دمی از یاران و دوستان پاک یاد آور، و زمانی از رفیقان آن شهر و دیار را به خاطر گذران
«فما بالک نسیت عهود الحمی و رضیت بمصاحبه من لا ثبات له و لا وفاء»
زد سحرطایر قدسم ز سر سدره صفیر
که در این دامگه حادثه آرام مگیر
گاهی با سکان عالم انوار رازی گوی، و زمانی با همجنسان آن دیار صحبتی دار، آه سرد از دل پر درد و برآور و رفیقان وطن اصلی را به خاطر آور با ایشان خطاب آغاز کن و بگو:
این روا باشد که من در بند سخت
که شما بر سبزه گاهی بر درخت
این کجا باشد وفای دوستان
من به بند اندر شما در بوستان
یاد آرید ای مهان زین مرغ زار
یک صبوحی در میان مرغزار
یاد یاران یار را میمون بود
خاصه کان لیلی و این مجنون بود
سوم از اموری که باعث خوف از مرگ می شود، صعوبت قطع علاقه از اولاد و عیال، و دشواری گذشتن از منصب و مال است و ظاهر است که این ترس از مرگ نیست بلکه غم مفارقت بعضی از زخارف فانیه و مهاجرت از لذات دنیای دنیه است و علاج این خوف آن است که تأمل کند که چیزی که لامحاله گذاشتی و خانه ای که البته از آن گذشتنی است چگونه عاقل دل به آن ببندد اگر تو نمیری و آن را به جای گذاری آن خواهد مرد و تو را خواهد گذاشت پس خواهی نخواهی باید از آن مفارقت کرد و چاره از مهاجرت آن نیست و کسی را که اندک شعوری باشد چگونه به چنین چیزی مطمئن و دل خود را به آن ساکن می کند پس باید محبت دنیا و ساکنان آن را از دل دور کرد تا از این خوف و الم، فراغت حاصل کرد.
چهارم: خوف از دشمنان و تصور خوشحالی ایشان است و شکی نیست که این نیست مگر از وسوسه شیطان، زیرا که شادی و سرزنش ایشان نه به دین ضرر می رساند و نه به ایمان، و نه به بدن المی از آن حاصل می شود و نه به جان چون تو از این خانه رفتی چیزی که به خاطر تو نمی گذرد امثال این مزخرفات است، علاوه بر اینکه شماتت دشمنان و شادی ایشان مخصوص به مرگ نیست زیرا که انواع بلا و نکبت و عنا و مصیبت از برای هر کسی در دنیا ممکن و دشمن به همه آنها شاد و خرم می گردد پس هر که کراهت از آن داشته باشد باید چاره دشمنی را کند و دشمنان خود را به نوعی که مذکور خواهد شد دوست گرداند.
پنجم آنکه: خوف ازین داشته باشد که بعد از وفات او اهل و عیال او ذلیل و خار و ضایع و پایمال شوند، و دوستان و اعوان و انصار او هلاک گردند و این خیال نیز از وسوسه های شیطانیه و خیالهای فاسده است، زیرا که هر که چنین خیالی کند معلوم است که خود را منشأ اثری می داند و از برای وجود خود مدخلیتی در عزت دیگران یا ثروت و قوت ایشان می پندارد زهی جهل و نادانی به خداوند عالم و قضا و قدر او چگونه چنین خوفی را به خود راه می دهد و حال اینکه مقتضای فیض اقدس آن است که هر ذره ای از ذرات عالم را به کمالی که برازنده و سزاوار آن است برساند، و هر کسی را به هر چه از برای آن خلق شده واصل نماید، و هیچ آفریده ای را حد تغییر و تبدیل آن نیست.
به چشم خود دیده ایم که اطفالی که نگاهبان و پرستار متعدد دارند هلاک شده اند، و طفلان خودسر و بی پدر و مادر در کوچه و صحرا تنها و بی کس به سلامت مانده اند.
نمی بینی که بسیاری از علما و فضلا سعی ها کردند در تربیت اولاد خود ولی سعی ایشان اثری نبخشید و چه قدر از ارباب دولت و اغنیا مالهای بی حد از برای فرزندان خود گذاردند ولی به اندک وقتی از دست ایشان به در رفته ثمری نداد بسی یتیمان سر و پا برهنه که نه مالی از برای ایشان بود و نه تربیتی، به واسطه تربیت مربی ازل به اعلی مرتبه کمال رسیدند و اموال بی حد و حصر فراهم آوردند، بلکه به مراتب عالیه و مناصب جلیله رسیدند.
و غالب آن است که یتیمانی که در طفولیت پدر از سر ایشان رفته ترقی ایشان در دنیا و آخرت بیشتر می شود از اطفالی که در آغوش پدران پرورش یافته اند و به تجربه رسیده است که هر که خاطر جمع و مطمئن بوده از اولاد خود به جهت مالی که از برای ایشان گذاشته، یا به شخصی که اولاد خود را به او سپرده عاقبت به فقر و تهیدستی گرفتار گشته و به خواری و ذلت و پستی رسیده اند بلکه بسیار شده است که آن مال یا آن شخص باعث هلاکت اولاد او شده اند و هر که کار اولاد و بازماندگان خود را به خدا واگذارد و ایشان را به رب الارباب سپرد البته بعد از او هر روز عزت و قوت و مال و دولت ایشان زیادتر شده.
پس کسی که عاقل و خیرخواه اهل خود باشد باید کار و بار اولاد و عیال خود را به خالق و پروردگار ایشان گذارد و آنها را به مولی و آفریدگار ایشان سپارد نعم المولی و نعم النصیر.
ششم آنکه: خوف او از عذاب الهی باشد، به واسطه معاصی و گناهانی که از او صادر شده و این نوع خوف، از انواع ممدوح، و در آیات و اخبار مدح صاحبان آن شده و لیکن، باقیماندن بر این ترس، و درصدد علاج آن برنیامدن به توبه و انابه، و ترک معصیت، از جهل و غفلت است و شرح این خوف، بعد از این بیاید، علاوه بر این، خوف حقیقه از مرگ نیست، بلکه خوف از چیزی است که می ترسد بعد از مرگ حاصل شود.
و از آنچه گفتیم معلوم شد که خوف از موت، به سبب یکی از جهات مذکوره، راهی ندارد و عاقل نباید آن را به خود راه دهد، و باید تأمل نماید، که مرگ، شربتی است که هر کس را چشیدنی است، و ضربتی است که به هر فرقی رسیدنی است بلکه در فن حکمت ثابت است که هر مرکبی البته فاسد می شود پس بدن که مرکب از عناصر است، ناچار باید به فساد انجامد پس آرزوی حیات دائمی و تمنای بقای ابدی از برای بدن، خیالی است محال، و عاقل چنین آرزویی نمی کند، بلکه یقین می داند که هر چه در نظام عالم می شود، خیر و صلاح است پس، خود را به هر چه می شود رضا و خشنود می کند، و الم و کدورت به خود راه نمی دهد و اگر تمنا و آرزویش طول عمر است، تأمل کند که اگر طول عمر را به جهت استیفای لذات جسمانیه می خواهد، بداند که چون پیری او را دریافت مزاج ضعیف می گردد، و قوا و حواس مختل می شود، و از کار باز می ماند، و صحت که عمده لذات است زوال می پذیرد، نه از اکل لذت می برد و نه از جماع و لحظه ای از دردی و المی خالی نیست و روز به روز در تنزل و رو به پستی دارد، تا به حدی می رسد که در نزد مردمان، بلکه اهل و عیال خود خوار و بی مقدار می شود همچنان که در کتاب خداست که: «و من نعمره ننکسه فی الخلق» یعنی «هر که را پیر و معمر کردیم او را در میان مردم خوار و منکوس می گردانیم».
و علاوه بر اینها، هر روز مبتلا به عزای فرزندی و صدیقی، و هر شام گرفتار مرگ دوستی و رفیقی است و بسا باشد که گرفتار انواع مصیبت و ناخوشی گردد، و فقر و احتیاج به او رو آورد و حقیقه کسی که طالب طول عمر است، طالب این همه زحمتهاست و اگر مقصودش از طول عمر، کسب فضایل و اخلاق حسنه و طاعت و عبادت است، شکی نیست که در پیری تحصیل کمال در نهایت صعوبت است و کسی که ملکات بد را از خود دفع نکرد تا به پیری رسید، و ریشه آنها در دل او مستحکم گشت، کجا می تواند که آنها را زایل کند، و اخلاق حسنه را تحصیل نماید، زیرا که بعد از استحکام ریشه آنها، دفع آنها موقوف است به ریاضات و مجاهداتی که در پیری تحمل آنها ممکن نیست.
و از این جهت است که در اخبار وارد شده است که: «چون آدمی را سن به چهل سالگی رسید، و رجوع به نیکی نکرد شیطان به نزد او می آید و دست بر روی او می کشد، و می گوید پدرم فدای روحی باد که دیگر برای او هرگز رستگاری نیست».
با وجود اینکه طالب سعادت، باید در هر حالی در فکر تحصیل آن باشد، و صفات بد را که از جمله آنها طول امل است، از خود زایل کند، و به عمری که از برای او مقرر شده راست راضی بوده باشد، و همیشه به قدر امکان در فکر تحصیل کمال، و خلاصی از زندان دنیای غدار، و قطع علاقه از لذات دنیه، و میل به حیات ابدیه، روز و شب در اکتساب کمالات، و مناجات با حضرت خالق الارباب بوده، تا از قفس طبیعت مستخلص، و به اوج عالم حقیقت پرواز نماید و از برای او موت ارادی، که منشأ حیات طبیعی است حاصل گردد و در این وقت مشتاق مرگ می شود، و از تقدیم و تأخیر آن روا ندارد نه او را به این ظلمتکده که منزل اشقیاء و فجار، و مسکن شیاطین و اشرار است میلی، و نه این زندگانی فانی را در نظر او اعتباری و وقعی است خاطرش به عالم اعلی متعلق، و دلش به مصاحبت مجاوران حرم قدس شائق، همیشه بساط قرب حق را جویا، و زبان حالش به این مقال گویاست.
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم از پی جانان بروم
به هوای لب او ذره صفت رقص کنان
تا لب چشمه خورشید درخشان بروم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: خوف از مرگ در بسیاری از افراد وجود دارد و علل مختلفی دارد. یکی از اصلیترین علل آن تصور فنا و عدم پس از مرگ است که ناشی از سستی اعتقاد و ناآگاهی درباره مبدأ و معاد است. برای درمان این نوع ترس، ضروری است که افراد در فهم اصول عقاید دینی خود تقویت شوند تا یقین کنند که مرگ به معنای زوال وجود نیست بلکه انتقال از یک مرحله به مرحله دیگر است.
دیگر علتها شامل ترس از نقص و تنزل پس از مرگ، ترس از جدایی از خانواده و مال، و همچنین نگرانی از عذاب الهی به دلیل گناهان است. برای مقابله با این ترسها، باید درک کرد که مرگ بخشی طبیعی از زندگی است و نمیتوان با آن مبارزه کرد. تمام این ترسها بیشتر ناشی از محبت به دنیا و لذایذ زودگذر آن است.
افرادی که به حقیقت مرگ آگاه باشند، میدانند که مرگ انتقال به یک زندگی بهتر و بالاتر است. آنها باید از تعلقات دنیوی فاصله بگیرند و به عوالم بالاتر فکر کنند. در نهایت، ترس از مرگ نباید مانع از تلاش فرد در زندگی و پرورش فضایل انسانی شود. انسان باید به خداوند توکل کند و از زندگی ابدی و بهجت آن استقبال کند.
هوش مصنوعی: ترس عمومی از مرگ بیشتر است و در بسیاری از افراد این ترس شدیدتر احساس میشود. از اینرو، درمان این ترس اهمیت زیادی دارد. بنابراین، لازم است به طور خاص به این موضوع بپردازیم و اشاره کنیم که عوامل مختلفی میتوانند باعث بروز ترس از مرگ شوند.
هوش مصنوعی: اگر شخصی به گونهای فکر کند که با مرگ تمام وجودش از بین میرود و هیچ گونه وجودی در هیچ جهانی نخواهد داشت، این ترس ناشی از ضعف ایمان و نادانی نسبت به منشاء زندگی و سرنوشت پس از مرگ است. چنین فردی در زمره کسانی است که به اصول دین اسلامی ایمان ندارند.
هوش مصنوعی: برای بهبود باورهای دینی و تقویت آنها، باید به مطالعه اصول اعتقادی بپردازیم و آنها را با دلایل و برهانهای قاطع تقویت کنیم. همچنین، انجام عبادات و مجاهدتهای روحانی میتواند به حصول اطمینان کمک کند، به طوری که فرد یقین پیدا کند مرگ تنها به معنای جدایی روح از بدن است و قطع ارتباط با جسم است.
هوش مصنوعی: آدمی همیشه در حالتی از شادی و راحتی و نعمت یا در عذاب و سختی خواهد بود. اگر هم فرض کنیم که انسان بعد از مرگ به عدم تبدیل میشود، این موضوع نباید باعث ترس و نگرانی شود، چرا که عدم هیچ دردی ندارد و تحت تأثیر چیزی قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: به همین دلیل یکی از دانشمندان گفته است که اگر آتشی روشن کنند و بگویند هر کس وارد آن شود نابود خواهد شد، من نگرانم که قبل از اینکه به آن آتش برسم بمیرم و از نابودی محروم شوم.
هوش مصنوعی: برخی ممکن است فکر کنند که مرگ باعث نقصان و تنزلی برای آنها خواهد بود، اما این تصور ناشی از غفلت و ناآگاهی از حقیقت مرگ و ماهیت انسان است. کسی که به درستی این دو مفهوم را درک کند، میداند که مرگ موجب کمال و ارتقاء رتبه انسان و انسانیت او میشود. تا هنگامی که فرد زنده است، ناتمامی و کمال نیافتگیاش را احساس میکند. در واقع، هر کسی که میمیرد، به نوعی به کمال و تمامیت میرسد.
هوش مصنوعی: من از حالت بیجان بیرون آمدم و به زندگی شناختی رسیدم، و سپس از اینجا هم فراتر رفتم و از زندگی حیوانی نیز گذشتم.
هوش مصنوعی: من از حالت حیوانی به انسانیت رسیدهام، پس چرا باید از مرگ بترسم؟ آیا مرگ میتواند به من کمکی کند؟
هوش مصنوعی: اگر دوباره از انسان بمیرم، میخواهم دوباره پر و بالی از فرشتگان به دست آورم.
هوش مصنوعی: من دوباره از این دنیا پر میکشم و به چیزهایی میپردازم که فراتر از عقل توست.
هوش مصنوعی: انسان کامل همواره تشنه مرگ و خواهان آن است، همانطور که سید اوصیاء علیه السلام بیان فرمودهاند.
هوش مصنوعی: به خدا قسم که پسر ابیطالب به مرگ خیلی بیشتر از یک کودک به پستان مادرش عادت دارد و به آن اشتیاق دارد.
هوش مصنوعی: بله، کسی که دارای عقل کامل باشد میفهمد که مرگ انسان را از تاریکی دنیای طبیعت آزاد کرده و به دنیایی پر از شادی، نور، دانش و خوشحالی میبرد.
هوش مصنوعی: اگر به موضوع به گونهای که شایسته است نگاه کنی، متوجه میشوی که این مرگ، در واقع پایان زندگی نیست، بلکه تنها تغییر مکان و یا جایگزینی است.
هوش مصنوعی: گاهی در خوابگاه آسودهای و گاهی در محفل شاهانه مشغول شادی و جشن.
هوش مصنوعی: با مرگ، فرد از زندان تنگ و تاریک این دنیا آزاد میشود و به فضایی وسیع و آرامشبخش وارد میشود. او از دردها، بیماریها، ترسها، و نیازهای دنیوی رهایی یافته و به مکانی راحت و امن و پر از برکت و فراوانی میرسد. در این جا، از معاشرت با منافقین و ظالمان دور میماند و به جمع افرادی که در عالم معنوی و دلنشین زندگی میکنند ملحق میگردد. در اینجا، زندگی حقیقی و ابدی به او اعطا میشود و به او انرژی و حیات جدیدی داده میشود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در تصور تو نمیگنجد، میتواند جان انسان را بگیرد و در عوض، صدها جان دیگر را ببخشد.
هوش مصنوعی: کدام انسان عاقل به راحتیهای فکری و لذتهای واقعی و زندگی ابدی و سلطنت جاودانی را رها کرده و در مکانی پر از مشکلات، دردها و رنجها زندگی میکند؟ ای خواهر یا برادر عزیز:
هوش مصنوعی: تو همان پرندهای هستی که در دلش جرات و شجاعت دارد و لانهاش خارج از این قصر بزرگ قرار دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که از آن مکان آشنای خود دور شدی و به جمع کسانی پیوستی که در این ویرانی ساکن هستند، به نوعی شبیه جغدی بیخانمان و بیهدف شدهای.
هوش مصنوعی: پرواز کن و خود را از زمین جدا کن تا به اوج آسمانها برسی و عظمت آسمان را تجربه کنی.
هوش مصنوعی: پس بگذارید دوستان، بیدار شویم از خواب غفلت و از مستی طبیعت بیرون بیاییم. بیایید مدتی را با هم بگذرانیم، نصیحت کنیم و با هم صحبت کنیم.
هوش مصنوعی: ای شاهباز بلندپرواز، تو که در باغهای بهشتی ساکنی، اینجا جایی نیست که تو در آن زندگی کنی؛ اینجا فقط گوشهای از رنج و سختی است.
هوش مصنوعی: تو را از بلندی عرش صدا میزنند، اما نمیدانم در این لحظه چه اتفاقی افتاده است.
هوش مصنوعی: به یاد وطن اصلیات باش و مراقب باش که دیار واقعیات را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: شوری و هیجان را در دل زنده کن، و آتش اشتیاق را به حرکت وادار کن. بال و پر روح بزرگوار را به اهتزاز درآور و غبار غم و مشکلات دنیوی را از آن بزدای. این قفس تنگ و خالی را بشکن و به مکان پاک و مقدس پرواز کن. زنجیرهای سنگین وابستگیها و موانع را از پای خود باز کن و خود را از تنگنا و محدودیتهای دنیا آزاد ساز. یک قدم در فضای دلگشای عالم ملکوت بردار و در جایگاه والای انسانیت قرار بگیر.
هوش مصنوعی: ای محبوب، از آغوش من خارج شو و به دنبال عشقهای دیگر برو، چرا که زندگی و سرنوشت در دستان توست.
هوش مصنوعی: این جواهر را بشکن، زیرا ارزش آن در دو دنیا دیگر باقی نمیماند و هیچ مشتری برایش نخواهد بود.
هوش مصنوعی: زیرک و هوشیار باش و در دامهای زندگی نیفت، به مشکلات و موانع بیتوجهی کن و بر راه خود تمرکز کن.
هوش مصنوعی: شما تا کی میخواهید در دام طبیعت گرفتار بمانید و در زندان رنج و زحمت محبوس باشید؟ چرا هر ساعتی بار غم را تحمل میکنید و هر لحظه زهر اندوه را مینوشید؟ تا چه زمانی باید نیش زهرآلود صحبتهای منافقین را تحمل کنید و درد از دست دادن دوستان واقعی را چشید؟ وقت آن است که از این خانه ویران بیرون بیایید و قدم در گلستان زندگی بگذارید.
هوش مصنوعی: وقتی از این مشکلات و سختیها عبور کنی، در آن دشت بهشتمانند را خواهی دید.
هوش مصنوعی: زیر هر برگ گلی، ستارهای خوشبخت قرار دارد که از عمق زمین عبور کرده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این درختی از مکان و زمان بیرون آمده و سایهاش به اندازهای بزرگ است که بر عرش و آسمان سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: یک دیدگاه جامع به اندازهی هزاران نوعروس زیبا و بینقص است که از رنگ و لعاب مسالمتآمیز و زیبا بینیازند.
هوش مصنوعی: به یاد دوستان و همراهان خوب خود لحظهای بیندیش و زمانی را صرف یادآوری رفیقانی کن که در آن شهر و دیار زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: چطور میتوانی به پیمانهای وفاداری فراموشی ببخشی و با کسانی که ناپایدار و بیوفا هستند، همنشینی کنی؟
هوش مصنوعی: پرندهٔ قدسی من در سحرگاه، از سر درخت سدرة المنتهی نغمهسرایی میکند؛ زیرا در این موقعیت پر از حوادث، نباید آرامش را از دست بدهی.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات با کسانی که در عالم و راز و رموز زندگی هستند، صحبت کن و گاهی نیز با هموطنان خود ارتباط برقرار کن. از دل پر درد خود آهی سرد برآور و دوستان قدیم را به یاد آور. سپس با آنها صحبت کن و بگو:
هوش مصنوعی: این درست نیست که من در زنجیر و سختی زندگی کنم، اما شما در فضایی آزاد و خوشبخت باشید؛ یکی در کنار چمنها و دیگری بر روی درختها.
هوش مصنوعی: دوستان من وفاداریشان کجا میتواند باشد وقتی که شما در باغ در بند هستید؟
هوش مصنوعی: ای بزرگواران، یاد کنید از این باغ و دشت، یک بار شراب نوشیدنی در میان این گلزار.
هوش مصنوعی: به یاد دوستان، دوست را خوشایند است، بهویژه اینکه لیلی و مجنون چنین عشق عمیقی داشتند.
هوش مصنوعی: یکی از دلایل ترس از مرگ، سختی جدا شدن از فرزندان و خانواده و همچنین دشواری رها کردن مقام و ثروت است. واضح است که این ترس به خود مرگ مربوط نمیشود، بلکه ناشی از غم جدایی از چیزهای زودگذر و لذتهای دنیوی است. برای درمان این ترس، باید فکر کنیم که چیزهایی که در نهایت باید آنها را ترک کنیم و خانههایی که به ناچار از آنها عبور خواهیم کرد، چگونه میتواند دل یک انسان عاقل را درگیر کند. اگر تو نروی، آنها میروند و تو را تنها خواهند گذاشت. بنابراین، سرانجام باید از آنها جدا شویم و راهی جز این نیست. فردی که کمی عقل داشته باشد، چگونه میتواند به چنین چیزهایی اطمینان کند و دلش را به آنها گره بزند؟ پس باید محبت دنیای فانی و ساکنان آن را از دل بیرون کنیم تا از این ترس و اندوه رهایی یابیم.
هوش مصنوعی: چهارم: ترس از دشمنان و تصور خوشحالی آنها را نباید جدی گرفت، زیرا این احساسات ناشی از وسوسه شیطان است. شادی یا سرزنش دشمنان نه به دین آسیب میزند و نه به ایمان، و نه به بدن آسیب میزند و نه به جان، چون وقتی تو از این دنیا میروی، چیزی که باعث نگرانی تو نیست، چنین افکار بیهودهای است. همچنین، خوشحالی دشمنان فقط به مرگ مربوط نمیشود؛ بلکه انواع مشکلات و مصیبتها در زندگی ممکن است و دشمنان از هر کدام خوشحال میشوند. بنابراین، اگر کسی از این موضوعات ناراحت است، باید روشی برای مواجهه با دشمنان خود پیدا کند و به نوعی آنها را دوست داشته باشد.
هوش مصنوعی: یک نکته دیگر این است که فرد باید از این نگران نباشد که بعد از مرگش خانوادهاش ذلیل و مورد ظلم قرار بگیرند یا دوستان و یاورانش نابود شوند. این نوع فکرها ناشی از وسوسههای شیطانی و تصورات اشتباه است. زیرا اگر کسی چنین افکاری داشته باشد، نشاندهنده این است که خود را منشأ تأثیر میداند و تصور میکند وجودش در عزت و ثروت دیگران نقشی دارد. این نوع تفکر نشاندهنده نادانی و جهل به خداوند و قضا و قدر او است. در حالی که اصل وجودی خداوند بر این استوار است که هر ذره از موجودات را به کمالی که شایسته آن است میرساند و هر فرد را به آنچه برایش خلق شده، هدایت میکند و هیچ موجودی نمیتواند از روند تغییر و تحول خود خارج شود.
هوش مصنوعی: ما با چشمان خود دیدهایم که کودکانی که تحت مراقبت و نگهداری چندین نگهبان و پرستار قرار دارند، دچار خطر و آسیب شدهاند، در حالی که کودکان بیسرپرست و آزاد، در خیابانها و طبیعت به تنهایی و بدون کمک، به خوبی زندگی کردهاند.
هوش مصنوعی: بسیاری از علمای بزرگ و افراد فرهیخته تلاشهای زیادی برای تربیت فرزندانشان کردند، اما این تلاشها نتیجهای نداشت. همچنین، برخی از ثروتمندان و دولتمردان داراییهای فراوانی را برای فرزندان خود به ارث گذاشتند، اما خیلی زود این ثروتها از دستشان رفت و بهرهای نداشتند. در عوض، تعداد زیادی از یتیمان که هیچ مالی نداشتند و از تربیت مناسب نیز بهرهمند نبودند، به واسطه آموزش و تربیت مناسب به درجات عالی کمال رسیدند و ثروتهای زیادی به دست آوردند و حتی به مقامهای بالا و برجسته دست یافتند.
هوش مصنوعی: به طور کلی، یتیمانی که در دوران کودکی پدرشان را از دست دادهاند، معمولاً در زندگی دنیوی و اخروی پیشرفت بیشتری را تجربه میکنند نسبت به کودکانی که تحت سرپرستی پدران خود بزرگ شدهاند. تجربه نشان میدهد که افرادی که به خاطر ثروت یا شخصی خاص از فرزندان خود حمایت کردهاند، گاهی به فقر و تنگدستی دچار شده و به ذلت و حقارت کشیده میشوند. در بسیاری از موارد، همان دارایی یا شخص به مشکلات فرزندان آنها دامن زده است. اما کسانی که سرنوشت فرزندان و بازماندگانشان را به خدا واگذار کنند و آنها را به رب همه ربها بسپارند، معمولاً در گذر زمان شاهد افزایش عزت، قدرت و روزی آنها خواهند بود.
هوش مصنوعی: پس فردی که عاقل و نیکوکار است باید مسئولیت و امور فرزندان و خانوادهاش را به خداوند واگذار کند و آنها را به سرپرستی و حمایت پروردگارشان بسپارد؛ که او بهترین سرپرست و یاور است.
هوش مصنوعی: ششم این است که انسان باید از عذاب الهی به خاطر گناهان و معاصی که مرتکب شده بترسد. این نوع ترس، مثبت و مورد ستایش است و در آیات و احادیث به ستایش از کسانی که این ترس را دارند، اشاره شده است. اما اگر کسی این ترس را داشته باشد و به جای اصلاح خود با توبه و دوری از گناه، در آن بماند و به آن عمل نکند، این نشاندهنده جهل و غفلت اوست. همچنین باید توجه داشت که ترس واقعی از مرگ نیست، بلکه ترس از عواقبی است که ممکن است پس از مرگ به وجود آید.
هوش مصنوعی: براساس آنچه بیان شد، ترس از مرگ به دلایل ذکر شده منطقی نیست و فرد عاقل نباید به آن دامن بزند. او باید در نظر بگیرد که مرگ یک حقیقت است که همه در نهایت با آن مواجه خواهند شد و طبیعی است که بدن، که از اجزای مختلف تشکیل شده، روزی به فساد میرسد. بنابراین آرزوی زندگی ابدی برای بدن، امری غیرواقعی است و عقل سلیم چنین خواستهای ندارد. فرد باید به این حقیقت ایمان بیاورد که هر آنچه در دنیا اتفاق میافتد، به نفع و صلاح اوست و باید با آن کنار بیاید و خود را از احساس درد و ناراحتی دور کند. اگر فرد به دنبال زندگی طولانی است، باید در نظر بگیرد که افزایش سن به همراه خود ضعف و ناتوانی میآورد و لذتهای جسمی کاهش پیدا میکند. در این وضعیت انسان نمیتواند از لذتهای زندگی بهرهمند شود و روز به روز در جایگاه خود کاهش مییابد تا جایی که در نظر دیگران و حتی نزدیکانش، کمارزش و بیاحترام شود.
هوش مصنوعی: هر روز با غم از دست دادن فرزندی یا دوستی روبهرو میشود و هر شب در اندوه مرگ یکی از رفقای خود غرق میگردد. ممکن است با انواع مشکلات و ناراحتیها روبهرو شود و فقر و نیاز مالی به سراغش بیاید. در واقع، کسی که در پی طول عمر است، باید با این همۀ دردسرها نیز کنار بیاید. اگر هدف او از عمر طولانی به دست آوردن فضایل و اخلاق نیک و انجام عبادتها باشد، هیچ شکی نیست که در پیری تلاش برای رسیدن به کمال بسیار سخت است. اگر فردی نتوانسته باشد ویژگیهای ناپسند را از خود دور کند و به سن پیری رسیده باشد، چگونه میتواند آنها را از بین ببرد و ویژگیهای نیکو را در خود پرورش دهد؟ زیرا وقتی ریشه ویژگیهای بد در دل انسان مستحکم شود، از بین بردن آنها نیازمند تلاش و مجاهدتهایی است که در پیری تحمل آنها ممکن نیست.
هوش مصنوعی: زمانی که یک انسان به سن چهل سالگی میرسد و به خوبیها و نیکیها روی نمیآورد، شیطان به سراغ او میآید و بر روی او تأثیر منفی میگذارد و به او میگوید که دیگر برای او هیچ نجات و رستگاری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال سعادت باشد، باید در هر شرایطی برای دستیابی به آن تلاش کند. او باید صفات ناپسند، از جمله آرزوهای بیپایان، را از خود دور کند و به زمان زندگیاش راضی باشد. همچنین باید به فکر کمال و رهایی از زندان دنیا و وابستگی به لذتهای دنیوی باشد و به زندگی ابدی تمایل نشان دهد. او باید روز و شب در تلاش برای کسب کمالات و دعا و راز و نیاز با خالق خود باشد تا از قید و بند طبیعت رهایی یابد و به اوج حقیقت برسد. در این حالت، اشتیاق به مرگ را احساس کرده و نسبت به زمان آن بیتوجه میشود، نه به این دنیای تاریک که جایگاه بدکاران است متمایل است و نه به زندگی فانی اهمیت میدهد. دلش به عالم بالاتر پیوسته و تمایل به همراهی با کسانی دارد که در نزدیکی حرم مقدس هستند. همیشه در جستجوی نزدیکی به حق است و درونش به بیان این احساسات پرداخته است.
هوش مصنوعی: خوشحالم روزی فرا برسد که از این خانه خراب و ویران خارج شوم و با خیالی آسوده به دنبال عشق و محبوبم بروم.
هوش مصنوعی: برای دیدن لب او به مانند ذرهای در باد میرقصم تا به چشمهی درخشان خورشید برسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.