گنجور

 
صامت بروجردی

کسی که در غم شاه شهید گریانست

به درد معصیتش اشک دیده درمانست

عزای خسرو لب تشنه کی رود از یاد

همیشه اشک محبان به فکر طوفان است

تنی که بر سر دوش رسول ماوی داشت

به خاک ماریه افتاده عور و عریانست

به جای غسل سرنعش شاه تشنه جگر

هنوز تو سن اعدا بکار جولانست

صبا به حضرت زهرا بگو که نعش

فتاده بی‌سروصدا پاره دربیابانست

کسی ز شربت آبی نکرد یاری او

به کوفیان لعین با وجود مهمانست

گلوی خشک سرش از بدن جدا کردند

کسی نگفت که این تشنه لب مسلمانست

دل کسی به یتیمان آن جناب نسوخت

نگفت آل علی مستحق احسانست

ز شرح ماتم مظلوم کربلا (صامت)

همیشه خون گر و درهم و پریشانست