گنجور

 
صامت بروجردی

روایتست که ختم رسل شب معراج

چو از تقریب ایزد نهاد بر سر تاج

به بحر وحدت یکتا چنان شد احمد غرق

که غیر میم احد را نماند ز احمد فرق

پس از افاضه فیض حضور و قرب وصول

که کرد قوس صعودش به سوی خاک نزول

در آسمان چهارم ز فلک او ادنی

رسید چون مه افلاک لیله الاسری

جناب موسی عمران به تهنیت بگشاد

لب مبارک خود از پی مبارک باد

سئوال کرد که ای رهسپار عرش عظیم

چه کرد با تو ز الطاف کردگار کریم

جواب داد که بر من خدای پاک ودود

ز مرحمت در احسان و بذل و جود گشود

قرار داد که پنجاه وقت بهر نیاز

کنند هر شب و روز امتم ادای نماز

کلیم گفت که ای برج اختر رفعت

به امت تو نمی‌باشد آنقدر طاقت

به سوی حق پی تخفیف حال رجعت کن

برای امت خود از خدا شفاعت کن

چهار با نبی نزد حضرت یکتا

نمود روی شفاعت به خواهش موسی

به آن جناب بهر نوبت از خدای مجید

نوید بخشش و تخفیف و فیض و لطف رسید

برای خواهش احمد نماز آخر کار

به پنج وقت ز پنجاه وقت یافت قرار

نمود در ره امت تحمل زحمت

که تا کنند تلافی به عترتش امت

ولی به ماریه از لشکر عبید زیاد

کسی به سبط نبی مهلت نماز نداد

طلب نمود حسینش چو روز عاشورا

پی نماز امان از جماعت اعدا

جواب داد لعینی از آن گروه جهول

که ای حسین نماز تو کی بود مقبول

دو تن ز یاور و انصار سبط پیمبر

به پیش تیر بلا جان خود نمود سپر

به خاک کرد تیمم امیر ملک حجاز

ز قحط آب به جای وضو برای نماز

کشید صوت اذان قاسم حزین ز جگر

اقامه گفت علی اکبر از برای پدر

ز خوف تیر مخالف که بود در پرواز

چه گویم آنکه شه دین چگونه کرد نماز

چسان نماز که از کربلا به چرخ اثیر

بلند بود ز تکبیر خصم غرش تیر

نمود همره اصحاب سیدالشهداء

بدین طریق جمایعت نماز ظهر نهاد

ولی به عصر نمازش دگر فرادا بود

که زیر خنجر شمر شریر تنها بود

به ظهر کرد تیمم اگر ز ظلم عدو

ز خون گرفت برای نماز عصر وضو

گهی ز خون جبین آبروی خود می‌جست

گهی ز تشنه لبی دست را زجان می‌شست

مخدرات حریمش به جای ذکر اذان

همه چو مار گزیده به الامان و فغان

کشید جای اقامه خروش و ناله و آه

میان دامن وی شاهزاده عبدالله

به جای بستن احرام و گفتن تکبیر

بلند کرد به روی دو دست طفل صغیر

ز ضربت چکمه شمر ستمگر مردود

گذشته بود نماز وی از قیام و قعود

پی قنوت گهی راز جوی داور بود

گهی به فکر غم امت پیمبر بود

درید تیر سه شعبه چو ناف او از هم

پی رکوع و سجود گاه راست شد گه خم

به زیر لب نفسی ذکر العطش می‌کرد

دمی دگر ز عطش زیر تیغ غش می‌کرد

گهی به شمر سخن بهر آب برلب داشت

گهی نظر به در خیمه سوی زینب داشت

به سجده بود سر آن شهید راه خدا

که از قفا سر او را نمود شمر جدا

به فرق (صامت) بیچاره عاقبت شد خاک

ز قتل زینت آغوش سید لولاک

 
 
 
قطران تبریزی

شده است بلبل داود و شاخ گل محراب

فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟

یکی سرود سراینده از ستاک سمن

یکی زبور روایت کننده از محراب

نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه

[...]

مسعود سعد سلمان

شبی چو روز فراق بتان سیاه و دراز

درازتر ز امید و سیاه تر ز نیاز

ز دور چرخ فرو ایستاده چنبر چرخ

شبم چو چنبر بسته در آخرش آغاز

برآمده ز صحیفه فلک چو شب انجم

[...]

ابوالفرج رونی

گرفت مشرق و مغرب سوار آتش و آب

ربود حرص امارت قرار آتش و آب

همی شکنجد باد و همی شکافد خاک

به جنبش اندر دود و بخار آتش و آب

به خشگ و تر به جهان دربگشت ناظر عقل

[...]

سوزنی سمرقندی

خری سبوی سرو روده گوش و خم پهلو

کماسه پشت و کدو گردن و تکاو گلو

چو آمد آید با او سبوی و روده و خم

چو شد کماسه رود با وی و تگا و کدو

خری سرش ز خری چون کدوی بیدانه

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

زهی بمشرق و مغرب رسیده انعامت

شکوه خطبه وسکه زحشمت نامت

زتست نصرت اسلام از آن فلک خواند است

حسام دولت و دین و علاء اسلامت

بزرگ سایه یزدان و آفتاب ملوک

[...]