سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶
درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند
حریف مجلس ما خود همیشه دل میبرد
علی الخصوص که پیرایهای بر او بستند
کسان که در رمضان چنگ میشکستندی
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۹
چو زلف خویش چرا عهد یار بشکستند
چرا به تیغ جفا جان خستگان خستند
ز محنت شب هجران و اشتیاق وصال
به چشم حسرت ما راه خواب دربستند
قسم به روی چو خورشید تو که هشیاران
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲
به هوش سیر چمن کن که شاهدان مستند
قرابه بر سر ابر بهار بشکستند
چمن پیاله کش است و صبا قدح پیمای
معاشران صبوحی ز خواب برجستند
به زیر خرقه نهان باده می خورد صوفی
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴
ز فتنه ای دل و جانم به ناله بر دستند
که ناز و عشوه ز تاثیر صحبتش مستند
چگونه می به میان آورم در این مجلس
که باده حوصله سوز است و جمله بد مستند
کدام بزم بچیدم که تنگ حوصله گان
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰۳
فسردگان که طلسم وجود نشکستند
ازین چه سود که چون کف به بحر پیوستند
ز جوش بیخبری کردهایم خود را گم
وگرنه توشهٔ ما بر میان ما بستند
چه باده شوق تو در ساغر شهیدان ریخت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۹
سبکروانکه به وحشت میان جان بستند
چو ناله سوخت نفس با نگاه پیوستند
نرستهاند شرر وحشیان این کهسار
که دل ز سنگ گرفتند و بر هوا بستند
نیاز طره اوکن اگر دلی داری
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۰
گذشتگانکه ز تشویش ما و من رستند
مقیم عالم نازند هر کجا هستند
چو اشک شمع شرر مشربان آزادی
ز چشم خویش چکیدند اگرگهر بستند
همین نه نالهٔ ما خون شد از نزاکت یأس
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۱
مصوران به هزار انفعال پیوستند
که طرهٔ تو کشیدند و خامه نشکستند
ز جهل نسبت قد تو میکنند به سرو
فضول چند که پامال فطرت پستند
به رنگ عقد گهر وا نمیتوان کردن
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳
خوش آن گروه که در بر رخِ جهان بستند
ز کاینات بریدند و در تو پیوستند
از آن صنم خبر آن زاهدان کجا دارند
که خرقه پاره نکردند و سبحه نگسستند
به راز عشق کجا پی برند اهل خرد
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲
کدام عهد نکویان عهد ما بستند
به عاشقان جفاکش که زود نشکستند
خدا نگیردشان گرچه چارهٔ دل ما
به یک نگاه نکردند و میتوانستند
نخست چون در میخانه بسته شد گفتم
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
نخست کاش در خانقاه می بستند
که شیخ شهر نداند که صوفیان مستند
صبا ز من بحریفان زیردست آزار
بگو که: کارکنان فلک، زبردستند
جدا ز بزم تو مردم، خلاف آن یاران
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹
نیند طالب می عاشقان که خوردستند
زجام عشق شرابی که تا ابد مستند
به روی مدعی آن در که سالها بستم
به حرف مدعی آخر به روی ما بستند
به فیض عشق در آغاز عاشقی دانم
[...]
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۵ - حکایت سفینه غلام
چرا ز سنگدلی آب بر رخت بستند
ز ماتم علی اکبر دل تو بشکستند
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۹ - نازل شدن ملک حضور فخر کائنات
به روی غیر چه ابواب حجره را بستند
میان حجره براز و نیاز بنشستند
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۰۳ - بیا که خاوریان نقش تازهای بستند
بیا که خاوریان نقش تازهای بستند
دگر مرو به طواف بتی که بشکستند
چه جلوهایست که دلها به لذت نگهی
ز خاک راه مثال شراره برجَستند
کجاست منزل تورانیان شهرآشوب
[...]