گنجور

 
اقبال لاهوری

بیا که خاوریان نقش تازه‌ای بستند

دگر مرو به طواف بتی که بشکستند

چه جلوه‌ای‌ست که دل‌ها به لذت نگهی

ز خاک راه مثال شراره برجَستند

کجاست منزل تورانیان شهرآشوب

که سینه‌های خود از تیزی نفس خستند

تو هم به ذوق خودی رس که صاحبان طریق

بریده از همه عالم به خویش پیوستند

به چشم مرده‌دلان کائنات زندانی است

دو جام باده کشیدند و از جهان رستند

غلام همت بیدار آن سوارانم

ستاره را به سنان سُفته در گره بستند

فرشته را دگر آن فرصت سجود کجاست

که نوریان به تماشای خاکیان مستند