چو زلف خویش چرا عهد یار بشکستند
چرا به تیغ جفا جان خستگان خستند
ز محنت شب هجران و اشتیاق وصال
به چشم حسرت ما راه خواب دربستند
قسم به روی چو خورشید تو که هشیاران
به بوی زلف تو جانا هنوز سرمستند
به چشم دوست که یاران خشم رفته ی ما
به شکل ابروی دلدار باز پیوستند
سرم برفت ز سودای عاشقان رخش
همیشه داغ غم عشق دوست بربستند
فدای روی تو کردند ای صنم دل و جان
از آن جهت ز غم روزگار وارستند
نمی رود ز خیالم دمی که مردم چشم
مدام دیده ی جان در جمال او بستند
از آتش غم عشقت که در جهان افتاد
کنون ز باد هوایت چو خاک ره پستند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان دلتنگی و اندوه شاعر از فراق و دوری از معشوق میپردازد. شاعر در آن از شکستن عهد و پیمان یار صحبت میکند و به تلخیهای ناشی از فاصله و شبهای پرمُحنت عشق اشاره دارد. او با قسم به زیبایی معشوق، از سرمستی دوستداران او سخن میگوید و به اشکها و حسرتهای ناشی از جدایی اشاره میکند. شاعر همچنین از داغ عشق و غمهایی که بر دل عاشقان نشستهاند، یاد میکند و در پایان، از آتش عشق اشاره میکند که زندگی انسانها را تحت تأثیر قرار داده است. بهطور کلی شعر نشاندهنده عواطف عمیق و زخمهای روحی ناشی از عشق و فراق است.
هوش مصنوعی: چرا یار به عهد و پیمان خود وفا نکرد و زلف خود را چه کرد که به طرز ناپسندی جان حسرتزدهها را آزرد؟
هوش مصنوعی: از درد و رنج شب جدایی و آرزوی دیدار، خواب را به چشمان حسرتزدهمان راه ندادند.
هوش مصنوعی: به چهرهات که مانند خورشید میدرخشد سوگند، که هنوز افرادی آگاه و عاقل تحت تأثیر زیباییهای زلف تو، ای محبوب، مست و شگفتزدهاند.
هوش مصنوعی: به چشم دوست، ماجرای یاران که از ما دلخور بودند، دوباره به شکل زیبایی و محبت بازگشتهاند.
هوش مصنوعی: فکر عاشقان همیشه در سر من است و غم عشق دوست، دل مرا به شدت آزار میدهد.
هوش مصنوعی: برای زیبایی و جذابیت تو، دل و جان فدای تو شدهاند و به همین خاطر از غم و مشکلات زندگی رهایی یافتهاند.
هوش مصنوعی: هرگز از ذهنم نمیرود لحظهای که مردم دائماً به چهرهاش چشم دوخته بودند و جانشان در زیبایی او غرق شده بود.
هوش مصنوعی: از آتش ناراحتی ناشی از عشق تو که در جهان ایجاد شده، اکنون مانند خاکی که از وزش باد به زمین افتاده، خُبَر میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند
حریف مجلس ما خود همیشه دل میبرد
علی الخصوص که پیرایهای بر او بستند
کسان که در رمضان چنگ میشکستندی
[...]
به هوش سیر چمن کن که شاهدان مستند
قرابه بر سر ابر بهار بشکستند
چمن پیاله کش است و صبا قدح پیمای
معاشران صبوحی ز خواب برجستند
به زیر خرقه نهان باده می خورد صوفی
[...]
ز فتنه ای دل و جانم به ناله بر دستند
که ناز و عشوه ز تاثیر صحبتش مستند
چگونه می به میان آورم در این مجلس
که باده حوصله سوز است و جمله بد مستند
کدام بزم بچیدم که تنگ حوصله گان
[...]
فسردگان که طلسم وجود نشکستند
ازین چه سود که چون کف به بحر پیوستند
ز جوش بیخبری کردهایم خود را گم
وگرنه توشهٔ ما بر میان ما بستند
چه باده شوق تو در ساغر شهیدان ریخت
[...]
سبکروانکه به وحشت میان جان بستند
چو ناله سوخت نفس با نگاه پیوستند
نرستهاند شرر وحشیان این کهسار
که دل ز سنگ گرفتند و بر هوا بستند
نیاز طره اوکن اگر دلی داری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.