گنجور

 
سحاب اصفهانی

نیند طالب می عاشقان که خوردستند

زجام عشق شرابی که تا ابد مستند

به روی مدعی آن در که سالها بستم

به حرف مدعی آخر به روی ما بستند

به فیض عشق در آغاز عاشقی دانم

هزار نکته که اهل جهان ندانستند

چه گونه وصل میسر شود که میل بتان

بود به سیم و زر و عاشقان تهیدستند

به پیش اهل خرد صعب تر بگویم چیست

ز نیستی کسان اینکه ناکسان هستند

اگر غم تو به مردن رود زدل بیرون

خوش آن کسان که بمردند و از غمت رستند

دگر (سحاب) زجور بتان چه اندیشم

که کرده اند به ما آنچه می توانستند