گنجور

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۳ - در رثاء مرحومه دُرَّةُ المَعالی

 

ز درج دیده در آورده ام لَالی را

نثار مقبره ی درة المعالی را

گمان برم که برای چنین نثاری بود

که درج دیده بیندوخت این لَالی را

اگر نه دیده به من همرهی کند امروز

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۶ - حسب الامر جناب جلالت مآبِ اجلِّ اکرم آقایِ قائم مقام مَدّظِلُّه العالی محضِ فرح خاطرِ مبارک حضرت اجلّ روحی فِداه عرض شد

 

دلا ز بختِ بدِ من علی قلی خان رفت

دریغ و درد که از دست بیست تومان رفت

روان شدست به رخسار اشکِ چون سیمم

از آن که سیمِ رهی با علی قلی خان رفت

شدم چو حضرتِ یعقوب مبتلایِ فِراق

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۰ - انتقاد از حجاب

 

نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند

نعوذباللّه اگر جلوه بی نقاب کند

فقیه شهر به رفعِ حجاب مایل نیست

چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند

چو نیست ظاهرِ قرآن به وِفقِ خواهشِ او

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۱ - شب جمعه خدمت حاج امین

 

رفیق اهل و سرا امن و باده نوشین بود

اگر بهشت شنیدی بِساطِ دوشین بود

چه حال خوب و شب جمعۀ خوشی دیدیم

چه بودی ار شبِ هر جمعه حالِ ما این بود

عجب شبی به احبّا گذشت و پندارم

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۶ - در ورود مظفّرالدین میرزا ولّی عهد به تبریز و مدح امیر نظام

 

چو شاه بنند دل در جهان به رَشفِ ثُغُور

چگونه یارد بستن کمر به حفظِ ثُغور

چو شه که جانِ جهانست رنجِ خویش گُزید

دگر نگردد جانِ جهانیان رنجور

اگر نباشد رایِ بلندِ شه معمار

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۳ - در نعتِ نبّی خاتَم

 

نه عاقل است که دارد در این سرایِ رحیل

قصّیر عمرِ خود اندر امید هایِ طویل

نهد به گردنِ جان رشته‌ای ز طولِ اَمَل

که تا قیامت آن رشته را بود تطویل

مَناص جویی از این رشته لاتَ حِینَ مَناص

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۶ - امتحان خطّ و سخن

 

امیر کرد مرا امتحان به خطّ و سخن

به روزِ غُرّۀ شَوّال عیدِ روزه شکن

به پایمردیِ دانش من امتحان دادم

چنان که گفت امیرم که مرحبا اَحسَن

ز خطّ و شعر به هر کس غَرامتی برسد

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۳۲ - شکایت از دوری امیر نظام و مدح قائم مقام

 

به حکمِ آن که ز دل ها بُوَد به دل ها راه

دلِ امیر ز سوزِ دلِ من است آگاه

غم ای امیر بدان سان فرا گرفته دلم

که از فزونی بر آه بسته دارد راه

اگر گواهی بر صدقِ مدّعا باشد

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۳۳ - در مدح مولایِ متّقیان

 

خوش آن که او را در دل بود وِلایِ علی

که هست باعث رحمت به دنیی و عقبی

پناه شاه و گدا ملجاً وَضیع و شریف

مَلاذِ پیر و جوان مَهرَبِ فقیر و غنی

مِهین امامِ هُدی بهترین دلیلِ اُمَم

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » غزل‌ها » شمارهٔ ۶

 

نشسته بودم و دیدم ز در بشیر آمد

که خیز و جان و دل آماده کن امیر آمد

امیرِ مملکتِ حُسن با چنان حشمت

چه خواب دید که سر وقتِ این فقیر آمد

چو دید از غمِ هجرانش سخت دلگیرم

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » غزل‌ها » شمارهٔ ۱۰

 

به دست جام شراب و به گوش نغمۀ ساز

شبی خوشست خدایا دراز باد دراز !

چگونه کوته خواهم شبی که اندر وی

وصالِ دوست مهیّا و برگِ عشرت ساز

چگونه کوته خواهم شبی که سعدی گفت:

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۱۲ - تقاضای وجهِ قبض

 

وزیرِخمسه اگر وجهِ قبضِ من ندهد

به حقِّ خمسهٔ آلِ عبا که بَد کَرْدَست

وگر تَعَلُّل بیشتر روا دارد

حقوقِ دوستی و مَردُمی لَگَد کردست

دگر چه عرض کُنَم دیرتر اگر بدهد

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۱۳ - به سر کلنل محمد تقی خان پسیان

 

به احترام به این سر نظر کنید ای خلق

که بی حیات ولی در حیات جاوید است

بَدَل به این سرِ بی تن شَوَد دو روزِ دِگَر

نشانِ بیرَقِ ایران که شیر و خورشید است

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۲۷ - دوزخ

 

به قدر فهم تو کردند وصف دوزخ را

که مار هفت سر و عقرب دو سر دارد

خدای خواهد اگر بنده را عذاب کند

ز مار و عقرب و آتش گزنده‌تر دارد

از آن گروه چه خواهی که از هزار نفر

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۷ - جواب وحید

 

ستوده طبع وحیدا رسید نامۀ تو

شد از رسیدنش این جان ناتوان خرسند

ز گفته های تو در وصف خویش خُرسندم

چنان که از کرم ابر، بوستان خرسند

نه من به تنها خرسند از آن شدم که شود

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۸ - بهشت و دوزخ

 

رسول دید که جمعی گسسته افسارند

به چاره خواست کِشان رِبقَه در رِقاب کند

بهشت و دوزخی آراست بهر بیم و اُمید

که دعوتِ همه بر مِنهَج صواب کند

من از جحیم نترسم از آن که بار خدای

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۹ - اشک شیخ

 

نَعوذُ بِاللَّه از آن قطره‌های دیدهٔ شیخ

چه خانه‌ها که از این آبِ کم خراب کند

شنیده‌ام که به دریای هند جانوری است

که کسب روزی با چشم اشک یاب کند

به ساحل آید و بی‌حس به روی خاک افتد

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۴۳ - کار و بار

 

ندانم از چه به هر جا که لفظ کار آید

ردیف آن را فی الفور لفظ بار کنند

برای آن که چو گاری به دستشان افتاد

بر آن سرند که تا بار خویش بار کنند

پیاده های سپاهی به شهر ما هر یک

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۴۴ - در رثای کلنل محمد تقی خان پسیان

 

دلم به حال تو ای دوست دار ایران سوخت

که چون تو شیر نری را در این کُنام کنند

تمام خلق خراسان به حیرتند اندر

که این مقاتلۀ با تورا چه نام کنند

به چشم مردم این مملکت نباشد آب

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۴۷ - تاریخ وفات عزیز علیا (۱۳۰۶ هق)

 

سود و زیان جهان دیده و سنجیده ایم

کسی که خورد و خوراند از این جهان برد سود

بقا بقای خداست بجز خدا هر که هست

برون رود از جهان دیر زید یا که زود

یکی قمر طلعتی که بد فرشته نهاد

[...]

ایرج میرزا
 
 
۱
۲