کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
دلم در آرزوی عشق روی جانانست
بعشق می نرسم این همه بلا زانست
همه ازین سوی عشقست هر چه رنج و بلاست
چو جان بعشق گروکشت کار اسانست
چو اهل عشق نباشی و لاف عشق زنی
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
بریز سایۀ زلف تو عقل گمراهست
غلام روی تو چون آفتاب پنجاهست
مرا ز حسن تو تا دیده داد آگاهی
ز خویشتن نیم آگه خدای آگاهست
کمند زلف تو زان میکشد مرا در خود
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
چو روی خوب تو خورشید آسمان هم نیست
بقّد و قامت تو سر و بوستان هم نیست
ببوی آنکه برنگ رخ تو گردد گل
بسی تکلّفها کرد و آنچنان هم نیست
بجان ز لعل تو بوسی خریدم و دانم
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
دل من ار بغمت خوشتر از زبان تو نیست
ز روی تنگی باری کم از دهان تو نیست
تنم چو موی شد از عشق و خرّمم آری
که هیچ فرق میان من و میان تو نیست
بگیر یک ره و سخنم بخویشتن درکش
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
دلم نخست که دل بر وفای یار نهاد
به بی قراری با خویشتن قرار نهاد
ز جان امید ببّرید و دل ز سر برداشت
پس انگهی قدم اندر ره استوار نهاد
بگرد خویش چو پرگار می دود بر سر
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۴۳
کسی که دل به سر زلف یار در بندد
بروی عقل در اختیار در بندد
چو خلوتی طلبد دیده باخیال رخش
به آب دیده همه رهگذار در بندد
برو چگونه نهم نام دلگشای که او
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
رخی چنان که ز خورشید و ماه نتوان کرد
خطی چنان که ز مشک سیاه نتوان کرد
چگونه بوسه توان زد برای رخ نازک
که از لطیفی در وی نگاه نتوان کرد
به پیش چهرۀ تو من ز غم دمی نزنم
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
سپیده دم بصبوحی شتاب باید کرد
پگاه دم قدحی پر شراب باید کرد
نه ذرّهایم که با آفتاب برخیزیم
صبوح پیشتر از آفتاب باید کرد
نقاب شب ز رخ روز چون فرو کردند
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
سحرگهان که دم صبح در هوا گیرد
صبا چراغ گل از شمع روز واگیرد
بگرید ابر بهاری و غنچه از سر لطف
سرشک او همه در دامن قبا گیرد
هر آنچه سوسن آزاد بر زبان راند
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
سحرگهان که دم صبح در چمن گیرد
چهار سوی چمن نافۀ ختن گیرد
نسیم افتان خیزان چو مست عربده جوی
بباغ در جهد و جیب نسترن گیرد
خروش مرغان بر سرو بن چو دلشده یی
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
سحرگهان که صبا نافۀ ختن بیزد
زمانه عنبر و کافور بر هم آمیزد
بگسترند عروسان باغ دامن خویش
چو ابر برسرشان ز استین گهر ریزد
خیال دوست چو در چشم خفتگان بزند
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
سحرگهان که گریبان آفتاب کشند
حریفکان صبوحی شراب ناب کشند
برون در بنشانند عقل و ایمانرا
چو در سراچۀ خلوت بلب شراب کشند
کنند زحمت هستی ز راه مستی دور
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
دمید صبح، چه خسبی چو بخت من برخیز؟
بساز چنگ و برآور خروش رستاخیز
ببوی باده بر آمیز نکهت گل را
که شب بروز بر آمیخت صبح رنگ آمیز
مرا ز مستی دست قدح ستان بنماند
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
دروغ بود که من در غمت صبور شدم
خلاف بود که از خدمنت نفور شدم
دراز دیدم در تو زبان نزدیکان
برای مصلحتی یک دو روز دور شدم
در اندرون من از آرزو جگر خون شد
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸
مرا که زهره نباشد که در رخت نگرم
بیا بگو که ز وصل تو بر چگونه خورم؟
بچشم من نرد گردت ار بسی کوشم
بگرد تو نرسد چشمم ار بسی نگرم
بدولت غم تو آتش دلم زنده ست
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
سحرگهان که ز بهر صبوح برخیزم
هزار فتنه ز هر گوشه یی برانگیزم
چو خطّ دوست زنم دست در گل و سوسن
چو زلف یار بسر و سهی در آویزم
بدان امید که با یار خلوتی سازم
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳
کجایی ای بدو لب آب زندگانی من ؟
کجایی ای غم تو اصل شادمانی من؟
ببوی وصل توام زنده، وز غمت مرده
اگر چه فارغی از مرگ و زندگانی من
بپرس حال دل من بشرح از غم خویش
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷
بدان و آکه باش ای دل ستمکاره
وگر چه گفته امت این حدیث صد باره
که گر ببینم ازین پس که نام عشق بری
بجان من که بدست خودت کنم پاره
تو از کجا و سر زلف دلبران ز کجا؟
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸
مرا دلیست هوس خانۀ غم آبادی
که گر بدور فتادی مرا به افتادی
طرب نکوهی، انده کشی، غم اندوزی
ز کار عیش پشیمان، به درد دل شادی
درو بهر سر مویی نهفته درد دلی
[...]

کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲
من از وجود برنجم مرا چه غم بودی
اگر وجود پریشان من عدم بودی؟
همه عذاب وجودست هر چه می بینی
اگر وجود نبودی عذاب کم بودی
نه بیم مرگ بود در عدم نه حسرت عمر
[...]
