گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

مرا دلیست هوس خانۀ غم آبادی

که گر بدور فتادی مرا به افتادی

طرب نکوهی، انده کشی، غم اندوزی

ز کار عیش پشیمان، به درد دل شادی

درو بهر سر مویی نهفته درد دلی

درو بهر سر انگشت، خار بیدادی

بسان شعلۀ انگشت هر نفس که زنم

برو چنان که بر آتش براوفتد بادی

تنم ز خون جگر گشته بود مالامال

اگر نه نایژةۀ خون ز دیده بگشادی

بدام خوبان صد ره فتاد و بیرون جست

ولی فتاد ازین ره بدست استادی

بدین صفت که منم یار ار بدانستی

به پرسش ار نشدی رنجه، کس فرستادی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

عتاب رنگ به من نامه‌ای فرستادی

مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی

صحیفه‌های معانی نوشتی و سر آن

به دست مهر ببستی و مهر بنهادی

چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

شهاب دین که زبانم پر از مدایح تست

زهی که هست ز تو جان فضل را شادی

به دست عقل زبان خیال دربستی

به نوک کلک در سرّ غیب بگشادی

گشاده گشت بیک ره طلسمهای علوم

[...]

مولانا

چه باده بود که در دور از بگه دادی

که می‌شکافد دور زمانه از شادی

نبود باده به جان تو راست گو که چه بود

بهانه راست مکن کژ مگو به استادی

چه راست می‌طلبی ای دل سلیم از او

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

به خرمی و به خیر آمدی و آزادی

که از صروف زمان در امان حق بادی

به اتفاق همایون و طلعت میمون

دری ز شادی بر روی خلق بگشادی

به هر مقام که پای مبارکت برسد

[...]

حکیم نزاری

نه قلزمم که به هم در شوم به هر بادی

که در میانه دلم هست کوه فولادی

غلط شدم که دلِ نا شکیب فرتوتم

چو آبِ تیره شود گر برون زند بادی

مثالِ صبر ِ من از روی ِ دوست دانی چیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه