رخی چنان که ز خورشید و ماه نتوان کرد
خطی چنان که ز مشک سیاه نتوان کرد
چگونه بوسه توان زد برای رخ نازک
که از لطیفی در وی نگاه نتوان کرد
به پیش چهرۀ تو من ز غم دمی نزنم
که پیش آیینه دانی که آه نتوان کرد
بترک وصل تو و دل بگفتم و رفتم
بهرزه عمر گرامی تباه نتوان کرد
به آب دیده در آغشته است قامت من
که چوب تا نکشد نم دو تاه نتوان مرد
ببوسه یی که ندانم دهی تو یا ندهی
همه جهان را بر خود گواه نتوان کرد
بدانک تا تو ز حالم مگر شوی آگاه
ز ناله هر دم پیکی براه نتوان کرد
نه مرد عشق توام من که عشقبازی تو
بجز بواسطۀ مال و جاه نتوان کرد
حدیث وصل تو گویم، خیال تو گوید
خموش باش، حدیث نگاه نتوان کرد
چو من بمرد از اندیشۀ تو وصلت را
حدیث خواه توان کرد و خواه نتوان کرد
بجز ببدرقۀ جاه صدر فخرالدّین
دلیر بر سر کوی تو راه نتوان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و زیباییهای معشوق است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و احساسات عمیق، به توصیف محبوبه خود میپردازد و به خوبی از ناتوانی خود در ابراز احساسات و بوسه زدن بر رخ نازک او سخن میگوید. او به غم و اندوه خود از فراق معشوق اشاره میکند و میگوید که نمیتواند در برابر زیبایی او واکنشی نشان دهد. شاعر با بیان اینکه عشق و وصال او تنها به واسطه مال و مقام امکانپذیر است، از دشواریهای ابرازش یاد میکند و در نهایت، به تقدیر و زمان اشاره میکند و میگوید که در غیبت محبوب، قدرت عشق او کم میشود و نمیتواند به خوبی به بیان احساسات بپردازد.
هوش مصنوعی: چهرهای دارد که نمیتوان آن را با هیچ نور و زیبایی دیگر، مانند خورشید و ماه مقایسه کرد. همچنین، اثری از خود بر جای نمیگذارد که مانند عطر مشک سیاه، قابل یادآوری باشد.
هوش مصنوعی: چطور میتوان بوسهای به چهرهای زیبا زد که به خاطر نرمی و لطافتش، نمیتوان به آن نگاه کرد؟
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی تو هرگز به غم فکر نمیکنم، چون مثل آینه میدانی که نمیتوان ناله و افسوس کرد.
هوش مصنوعی: من از پیوند تو وداع کردم و به راه خود رفتم، چرا که نمیتوان عمر گرانبها را بیهوده تلف کرد.
هوش مصنوعی: قامت من با اشکهای من آغشته شده است، چرا که بدون فشار و تحملِ سختی، انسان نمیتواند به کمال برسد.
هوش مصنوعی: هر بوسهای که میخواهم از تو بگیرم، نمیدانم که تو آن را به من خواهی داد یا نه. نمیتوانم تمام جهان را به عنوان گواهی بر این موضوع بیاورم.
هوش مصنوعی: بدان که تا زمانی که از حال من آگاه نشوی، نمیتوانی با هر نالهای پیامی به سوی من برسانی.
هوش مصنوعی: من عاشق تو نیستم و نمیتوانم به خاطر ثروت و مقام تو به عشقبازی بپردازم.
هوش مصنوعی: من داستان پیوند تو را روایت میکنم، اما خیال تو به من میگوید که ساکت باش، زیرا نمیتوانم درباره نگاه تو صحبت کنم.
هوش مصنوعی: وقتی من از فکر و یاد تو بمیرم، میتوان دربارهی وصال و اتحاد ما سخن گفت، چه این ماجرا ممکن باشد و چه نباشد.
هوش مصنوعی: به جز ستایش و تعظیم به مقام فخرالدین دلیر، نمیتوان بر سر راه تو قدم گذاشت و وارد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
هر آن که ایزدش این هر چهار روزی کرد
سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد
منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد
ز یاد تو نبوم فرد اگر بوم ز تو فرد
اگر زمانه ندارد ترا مساعد من
زمانهرا و تو را کی توان مساعد کرد
جز آنکه قبله کنم صورت خیال ترا
[...]
به عافیت بنشین زیر چرخ گرداگرد
که کنج عافیتی به بود زبردابرد
به هرزه کاری عمرت به آخر آوردی
ز جهل تا کی خواهی خدای را آزرد
بسا کسا که ز ایام آبروئی داشت
[...]
سپید کار سیه دل سپهر سبز نمای
کبود سینه و سرخ اشک و زرد رویم کرد
بماند رنگش چون داغ گاز ران بر من
مگر مرا ز خم رنگرز برون آورد
جمال دین سر احرار روزگار حسن
ایا به جنب بزرگیت صحن عالم خرد
تویی که منشی فرمان تو به دست نفاذ
حروف حادثه از روی آسمان بسترد
هر آن شمار که خصم تو از جهان برداشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.