گنجور

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح علاء الدوله ابوالفتح

 

در آمد از در من دوش مست خواب و خیال

نگار مهوشم آشفته زلف و شیفته حال

نمود دیده ی ادراک را فروغ رخش

که شاه انجم خوبیست بر سپهر جمال

ز گردن سر زلف وز گوشه ی لب لعل

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - در مدح فخر الملک

 

زهی ببوی تو گل پیرهن قبا کرده

نسیم لطف تو جان در تن صبا کرده

غلام چهره تو ماه بی نقاب شده

سجود قامت تو سرو بی ریا کرده

صبا شمامه ی عنبر شمال و نافه ی مشک

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - تجدید مطلع

 

زهی جلال تو از عرش متکا کرده

فروغ رای تو خورشید را سها کرده

قضا ز قدرت کلک تو مهره برچیده

فلک بخاک جناب تو التجا کرده

جهان بعهد تو نا ایمن از سپهر شده

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹

 

پناه تیغ و قلم آفتاب مشرق ملک

توئی که نور تو خورشید را بپوشاند

توئی که حرف مدیر تو هر سحر، گیتی

برای رفع حوادث بر آسمان خواند

کنار بحر زند موج ز آب دیده ی ابر

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱

 

ایاز بهر تفاخر مخدرات سپهر

همیشه در حرم حرمت تو کرده سجود

سبب وجود بو دار نه چرخ وارون کار

نیافریدی خود واجب الوجود، وجود

در تو مقصد گیتی است ز آنکه باز نگشت

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴

 

محیط و نقطه ملت، سوار و مرکب دین

خدایگان شریعت درین چه فرماید

چو گربه ای سر ده قمری و کبوتر را

بقرب هفته ای از تن بقهر برباید

ز راه شرع، بحکم قصاص صاحب مرغ

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶

 

سپهر قدرا، گردون هر آنچه حکم کنی

بر آستان تو گردن نهاده بفرستد

شراب دار تو دانم که نور دیده ازو

اگر طلب کنم ابرو گشاده بفرستد

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷

 

زهی ز پیکر درگاهت اوج خورشیدی

که ذره ای بود اندر هواش پیکر تیر

دقیقه ایست ز قدر تو نه سپهر بلند

بعلقه ای ز ضمیر تو هفت جرم منیر

مسیر ابر بنان تو تا نقاب کشید

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸

 

چو در سخا و سخن قوت حیات نهاد

خدای عزوجل هر دم از دم و حکمش

خواص معجز عیسی و خضر کرد پدید

نتایج سر کلک از عنایت قلمش

مرا بخاسته ز آثار همت عالی

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۵

 

خدایگان صدور زمانه، مجد الملک

زهی متابع درگاه تو سپهر برین

توئی که انجم و افلاک را ز رفعت و قدر

ملازم در جاه و جلال تست چنین

که سر ز خط تو برداشت چو نقلم که بنانت

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱۱

 

زهی بپای تفکر بسیط عالم غیب

هزار بار بهر یک نفس بپیموده

سپهر قدر تو بگذشته از مدارج قدس

زمین جاه تو فرق سپهر فرسوده

بهیچ دور زمان چشم و گوش جان و خرد

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۲۰

 

پریرخی که سوم حرف نام او عددیست

که مال آن عدد او راست اول و ثانی

همان عدد را در حرف آخر نامش

چنانکه ضرب کنی گرد و حرف گردانی

ز نام او شوی آگاه و نام مادر او

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت

که روز من به شب تیره در گمان انداخت

که داد جز رخ و زلفت نشان روز و شبی

که آن براین شکن و این گره بر آن انداخت

دو زلف پر گرهت گر نگه کنی دو شبند

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

مرا که گفت که دل بگسل از دیار و زیار

که باد صبح امیدش چو روز من شب تار

دلم بحکم که برتافت مهر از آن سر زلف

کز او شدست پراکنده عقل را سر و کار

روانم ارچه جدا ماند از آن دو نرگس شوخ

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

نه رای آنکه بترک دیار و یار کنم

نه جای آنکه سر کویش اختیار کنم

نه روی آنکه تحمل کنم ببوی امید

نه روز آنکه شب وصل را شمار کنم

سزای من دلم از دیده در کنار نهاد

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

سواد لعل تو ای فتنه ی مسلمانی

بیاض جزع تو ای آفتاب روحانی

محیط نقطه حسن است در جهانگیری

مدار مرکز کفر است در مسلمانی

چو مرده زنده کند عیسی لبت زان پس

[...]

امامی هروی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - تجدید مطلع سوم

 

که ای فراق تو جان از تنم جدا کرده

غم تو ام ببلای تو مبتلا کرده

لبت بخنده روان مرا روان برده

رخت بطیره صباح مرا مسا کرده

نه در تف شب هجران بمژده شکری

[...]

امامی هروی
 
 
sunny dark_mode