گنجور

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۱ - رزم فرامرز با شیران و کشته شدن شیران به دست فرامرز

 

چو چندی ببودند و خوردند شاد

گو نامور گرد فرخ نژاد

چنین گفت با نامداران کین

که ناید پسند جهان آفرین

که ما سر به آسایش اندرنهیم

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۲ - کشتن فرامرز،گرگان را

 

دگر روز چون خسرو آسمان

برآمد زگردون سپیده دمان

ز چرخ چهارم چو بنمود چهر

بیاراست گیتی سراسر به مهر

سپهبد بیامد به تن بر زره

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۳ - برداشتن فرامرز،گنج گرشاسب را

 

چو یک هفته بنشست در پیشگاه

سپهبد چنین گفت با پادشاه

کز آن گنج گرشسب گرد سوار

که دادی به من زان نشان چند بار

کدامست بنمای اکنون به من

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۴ - رفتن فرامرز به سوی باختر و پراکنده شدن لشکر ایرانیان در کشتی از یکدگر

 

چو آمد از آن مرز و کشور به در

عنان کرد پیچان سوی باختر

ز خشکی از آن پس به دریا رسید

یکی بی کران ژرف دریا بدید

که پیوسته بود او به دریای چین

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۵ - دیدن فرامرز،بازارگان و گفتن او به فرامرز از سیمرغ

 

ببندد دری کردگار جهان

که بگشایدت صد در اندر نهان

ز دادش هرگز مشو نا امید

دل راست را سوی او ده نوید

که فیروز بخت است و فیروز گر

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۶ - نهادن فرامرز،پر سیمرغ را برآتش

 

بیاورد پس مهتر تیز ویر

از آن پر و لختی به پیکان تیر

برافروخت با عود آن را بسوخت

ز ناگاه روی هوا برفروخت

چو دید از هوا آتش و تیره دود

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۷ - رفتن فرامرز به باختر زمین

 

سپه را همه گرد کرد و برفت

ره باختر را بسیچید تفت

همی رفت شش ماه بر روی آب

از اندوه رفتن دلش پر شتاب

به ناگه رسیدند نزد زمین

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۸ - دیدن فرامرز،دخمه هوشنگ شاه

 

در آن جایگه رفت بر تیغ کوه

ابا نامداران ایران گروه

حصاری برآورده دید از رخام

تو گفتی در آن ماه دارد کنام

فزون بود پهناش از پنج میل

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۹ - رسیدن فرامرز به ملک باختر

 

به دو مه بیامد سوی باختر

بدید آن بر و بوم با زیب و فر

یکی خسروی بد در آن مرز شاه

که هم با گهر بود و با دستگاه

یکی لشکری داشت از صد برون

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۰ - رزم فرامرز با شاه باختر و با شاه فرغان

 

بگفت این و هم در زمان برنشست

به کینه نهاد از بر تیغ دست

سپه بر نشاند و بزد بوق و کوس

زمین از سم اسب گشت آبنوس

بیامد به نزدیک ایران سپاه

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۱ - رفتن فرامرز به شهر فرغان و کشتن فرغان خود را به دست خود و آمدن فرامرز به شهر فرغان به مهمانی بزرگان آن شهر

 

چو پرداخت از جنگ نام آوران

همان شیر و آن لشکر بیکران

سپه بر نشاند و بیامد به شهر

از آن جنگ جستن نیامدش بهر

زبان بزرگان ابر شهریار

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۲ - رسیدن فرامرز به کلان کوه و جنگ با دیوان

 

چو چندین برآسود گرد دلیر

ز جا اندر آمد به کردار شیر

سوی مرز چین روی بنهاد تفت

شب و روز ناسوده در راه رفت

یکی کوه بد اندر آن راه سخت

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۳ - دیدن فرامرز،پدر خود را به خواب

 

چنان دید در خواب کو را پدر

همی گفت فیروز گر ای پسر

که کار تو امشب به کام تو گشت

همان توسن چرخ رام تو گشت

شب تیره برخیز سوی حصار

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۴ - کشتن فرامرز، سر جادوان را

 

زجا اندر آمد چو کوه گران

یکی سنگ انداخت بر پهلوان

سپر در سر آورد آن چیره دست

نیامد از آن سنگ بر وی شکست

جهان جو سوی خنجر آورد دست

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۵ - گم شدن فرامرز از لشکر

 

چنان بد که یک روز با انجمن

به نخجیرگه رفت آن پیلتن

در آن دشت و صحرا بسی تاخت بور

فراوان بیفکند آهو و گور

شب آمد سوی لشکرش بازگشت

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۶ - عاشق شدن فرامرز بر دختر شاه پریان

 

چو بر تخت فیروزه رفت آفتاب

جهان شد چو دریای یاقوت آب

شب از بیم شمشیر خون در مصاف

بدرید شعر سیه تا به ناف

سپهبد سوی چشمه آمد پگاه

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۷ - رزم فرامرز با دیو سیاه و گرفتنش

 

درین گفتگو بد که از ناگهان

خروشی برآمد که ای پهلوان

تو آنی که گویی به مردی منم

که کوه گران را زبن برکنم

منم شیردل نامدار از مهان

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۸ - آوردن سیه دیو،گنج را به نزد فرامرز

 

سیه دیو پویان و تازان برفت

خرامان سوی کوه تازید تفت

ز تاج و ز تخت و ز در و گهر

غلام و فرستنده و سیم و زر

هم از اسب و از اشتر و گوسفند

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۹ - نامه نوشتن فرامرز به فرطورتوش

 

بفرمود تا شد نویسنده پیش

نشاندش بر تخت نزدیک خویش

یکی نامه فرمود با رای و هوش

پر از مهر نزدیک فرطورتوش

چو ماهی برآمد ز دریای مشک

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۰ - سخن گفتن فرطورتوش با بزرگان خود

 

چنین گفت با نامداران خویش

بزرگان کشور که بودند پیش

که ای سرفرازان با هوش و رای

خردمند و با دانش و رهنمای

بدانید کز مرز ایران زمین

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode