گنجور

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی

 

بیابانی آمدش ناگاه پیش

ز تابیدن مهر پهناش بیش

چه دشتی که گر وی بود چرخ ماه

درو ماه هر شب شدی گم ز راه

همه دشت سنگ و همه سنگ غار

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۲ - ساختن شهر زرنج

 

چو بگذشت ازین کار ماهی فره

بیآمد به نزدیک آب زره

ز اخترشناس و مهندس شمار

به روم و به هند آن که بد نامدار

بیاورد و بنهاد شهر زرنج

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۳ - جنگ نوشیار با انبارسی

 

به جنگ آن دو سالار پیش از دو شاه

رسیدند زی یکدگر کینه خواه

دو لشکر زدند از دو سو پره باز

ببد دست جنگ دلیران دراز

سواران به یک جا برآمیختند

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۴ - جنگ شاه کابل با زابلیان وشکسته شدن اثرط

 

چوباز سپیده بزد پر باز

از او زاغ شب شد گریزنده باز

شه کابل آورد لشکر به جنگ

برابر دو صد برکشیدند تنگ

بپیوست رزمی گران کز سپهر

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۵ - نامه ی اثرط به گرشاسب

 

یکی نامه نزدیک گرشاسب زود

نبشت و نمود آن کجا رفته بود

ز کابل شه و لشکر آراستن

ز نادادن باژ و کین خواستن

دگر گفت چون نامه خواندی بجای

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۶ - جنگ اثرط با شاه کابل

 

وز آن سو چو از شهر داور سپاه

سوی جنگ برد اثرط کینه خواه

سپه سی هزار از یلان داشت بیش

دوصد پیل برگستوان دار پیش

دلیران پرخاش دو رویه صف

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۷ - رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او

 

پس که چو خور ساز رفتن گرفت

رخش اندک اندک نهفتن گرفت

غو دیده بان از برِ مه رسید

که آمد درفش سپهبد پدید

خروش یلان شد ز شادی بر ابر

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۸ - آمدن گرشاسب به بتخانه ی سوبهار

 

چو آمد به بتخانه ی سو بهار

یکی خانه دید از خوشی پرنگار

زبر جزع و دیوار پاک از رخام

درش زر پخته زمین سیم خام

به هر سو بر از پیکر اختران

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۹ - نشستن گرشاسب بر تخت کابل

 

به ایوان کابل شه آورد روی

بیامد نشست از بر تخت اوی

گهر یافت چندان زهرگونه ساز

که گر بشمری عمر باید دراز

چه بر پیل و اشتر چه بر گاومیش

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۰ - پند دادن اثرط گرشاسب را

 

به هنگام رفتن چو ره را بساخت

نشاندش پدر پیش و چندی نواخت

بدو گفت هر چند رای بلند

تو داری مرا نیست چاره ز پند

جوان گرچه دانادل و پرفسون

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۱ - رفتن گرشاسب به ساختن سیستان و اتمام آن

 

سپهبد گرفت از پدر پند یاد

وز آنجا سوی سیستان رفت شاد

اسیران که از کابل آورده بود

به یک جایگه گردشان کرده بود

بفرمود خون همه ریختن

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه

 

چو بر سیستان پهلوان گشت شاه

براوج سپهر مهی گشت ماه

همه ساز شهرش نکو کرده شد

برو دست فرمانش گسترده شد

زکارش بد و نیک بی گاه و گاه

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۳ - رفتن گرشاسب به جنگ شاه لاقطه و دیدن شگفتی ها

 

چو شد بر جزیره یکی بیشه دید

همه دامن بیشه لشکر کشید

شه لاقطه بود کطری به نام

دلیری جهانگیر و جوینده کام

جهان پیش چشمش به هنگام خشم

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۴ - رزم گرشاسب با منهراس

 

گرفتند از آنجای راهِ دراز

جزیری پدید آمد از دور باز

یکی مرد پویان ز بالا به پست

خروشان گلیمی فشانان به دست

چو دیدند بُد ز اندلس مهتری

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۵ - رسیدن گرشاسب به جزیره قاقره

 

وز آنجای با لشکرش یکسره

به یک هفته آمد برِ قاقره

خبر زی جزیره شد اندر زمان

بیآمد برون لشکر بدگمان

بدیدند هفتاد کشتی به راه

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۶ - آگاهی شاه قیروان از رسیدن گرشاسب

 

وز آن جا سپه برد زی قیروان

که گیرد به تیغ از فریقی روان

بَر مرز افریقیه با سپاه

چو آمد شد این آگهی نزد شاه

که ضحاک از ایران سپاهی به جنگ

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۷ - جنگ در شب ماهتاب

 

شبی بد ز مهتاب چون روز پاک

ز صد میل پیدا بلند از مغاک

به هم نور و تاریکی آمیخته

چو دین و گنه درهم آویخته

زمین یکسر از سایه وز نور ماه

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۸ - نامه گرشاسب به شاه قیروان

 

وز آن سو جهان پهلوان با سپاه

بیآمد به یک منزلی کینه خواه

به خیمه بپوشید روی زمین

دبیر نویسنده را گفت هین

گشای از خرد با سر خامه راز

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۹ - برون آوردن شاه قیروان لشگر به جنگ

 

چو بر تیره شعر شب دیر باز

سپیده کشید از سپیدی طراز

فرو شست خور تخته لاژورد

ز سیمین نقطها به زر آب زرد

به دشت آمد از قیروان لشکری

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۰ - بازگشتن گرشاسب و دیدن شگفتی‌ها

 

پر از نخل خرما یکی بیشه دید

چنان کآسمان بد درو ناپدید

تو گفتی مگر هر درختی ز بار

عروسیست آراسته حور وار

از آهو همه بیشه بیش از گزاف

[...]

اسدی توسی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode