گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٢٨

 

زمستان و پیری و بیحاصلی

بدینصورت ار کرد باید سفر

ببینم بچشم آنچه گوشم شنید

که باشد سفر قطعه ئی از سقر

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٣١

 

شنیدم که عیسی علیه السلام

تضرع کنان گفت کای کردگار

جمال جهان فریبنده را

چنانک آفریدی بچشمم در آر

برین آرزو چند گاهی گذشت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴۶

 

کسی خوش بر آید در این روزگار

که باشد بدستش یکی از سه کار

نخستین حکومت که آن منصبی است

کز آنجا گشاید بسی کار و بار

دوم کار سرهنگ تندست و تیز

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵٢

 

مرا نام اگر نیک و گر بد بود

چو رفتم از آنم چه فخر و چه عار

کسی را سزد فخر و ار عار بود

که ماند ز من در جهان یادگار

پس از من اگر هر چه باشد رواست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵٩

 

همانا که شاهنشه بی نظیر

کزو تازه شد رسم تاج و سریر

تمور خان شهنشاه جمشید فر

که هم تاج بخش است و هم تختگیر

گر اخلاص من بنده یاد آورد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶١

 

اگر کار ابن یمین را فلک

بکام دل او نسازد بساز

و گر حاسدش را کند روزگار

چنان کش نباشد بچیزی نیاز

چو او را ازین بر دل اندوه نیست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٨٨

 

چو با دشمنت فرصتی دست داد

مکن چز بدان ابتکار کار خویش

که گر در نیائی از آن در بجهد

عدوت از همان در درآید به پیش

مبادا کز آن پس پشیمان شوی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵١٢

 

کسی کو ز غوغای فقر و نیاز

بغیر از جنابت نجوید مناص

گرش حاجت از تو نگردد روا

وز آن بینوائی نگردد خلاص

یقین دان که رونق ز بازار او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٢۶

 

زمن نا مناسب بود اینزمان

نشستن ببزم طرب با حریف

ولیک ار بود خلوتی دلپذیر

می از دست سیمین عذاری ظریف

به پیری اگر باشدم آرزو

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٣٢

 

سیه باد روی سپهر کبود

که با کینه جفت است و با مهر طاق

به عیسی مریم خری می‌دهد

به کون خری می‌دهد صد یراق

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴٧

 

بتابی رخ ایدل ز مال و منال

گر آگاه گردی ز حال مآل

کسیرا که بیش از کفاف آرزوست

خرد پایمالست در پایمال

ز بهر نهادن اگر بخردی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۵۴

 

دو هفته مه روزه چون رخ نمود

بدو گفتم از من مبادی بحل

من از فربهی تو لاغر شدم

که بادی بزودی گرفتار سل

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶٣

 

گرت میل باشد که در پارسی

همی دال را باز دانی ز ذال

بگویم یکی ضابطه یاد گیر

که آن را نیابی به گیتی همال

اگر پیش ازو حرف عله بود

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٠٧

 

ز دیوانه ئی کرد روزی سؤال

سلیمان مرسل علیه السلام

که چون بینی این سلطنت کز پدر

مرا ماند با اینهمه احتشام

چه خوش گفت دیوانه او را جواب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٢٧

 

مرا هست در خم می خوشگوار

نهاده ز بهر ندیم کریم

حریفم چو من باید اندر هنر

خردمند و آزاده خوی و حلیم

خورده باده تنها گر از دور چرخ

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴۵

 

الا ایصبا خدمتم عرضه دار

بدرگاه دستور با زیب و زین

سرسرکشان کز بلندی قدر

همی بسپرد تارک فرقدین

اگر بگذرد برق تیغش بکوه

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۵۴

 

بتعییر دی گفت با من یکی

که میزیستی از نصیحت گران

که پیری ترا در میان چون گرفت

چرا از جوانی نیی بر کران

شدت سر سپید و نشد از دلت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶٧

 

جهان نزد عاقل نیرزد بدان

که بارش نهی بر دل خویشتن

توانی اگر دور باشی از آن

که آسان کنی منزل خویشتن

بجز یکنفس حاصل عمر نیست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٨١

 

قلم را بر تبت فزون دان ز تیغ

بود گرچه کم زو به نیروی تن

قلم کار فرمای گر بایدت

که باشی سر افراز هر انجمن

نبینی که از بهر وجه معاش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٩٧

 

میندیش در حق مردم بدی

که آری بلا بر سر خویشتن

نبینی که رنج فراوان کشد

که چاهی کند بهر من چاه کن

بآخر چو چه را بپایان برد

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode