گنجور

 
ابن یمین

بتابی رخ ایدل ز مال و منال

گر آگاه گردی ز حال مآل

کسیرا که بیش از کفاف آرزوست

خرد پایمالست در پایمال

ز بهر نهادن اگر بخردی

چه یاقوت و لعل و چه سنگ و سفال

تو شهباز قدسی ولیکن چه سود

که شهوت ترا می کند پر و بال

نشیمن تو در سایه عقل جوی

که عقل آفتابی بود بیزوال

تو محکوم هر باطلی کی شوی

اگر حکم حق را کنی امتثال

چه سازی ز تقلید تحقیق جوی

بحال آی بگذر ز قیل و ز قال

مکن ذره کردار میل هوا

که خورشید رأیت فتد در و بال

چه گردی بگرد نم پارگین

چو شربت توان خورد ز آب زلال

اگر در سرت هست سودای آن

که خواند ترا عقل صاحب کمال

برو اقتدا کن بابن یمین

توکل علی الله فی کل حال