بتابی رخ ایدل ز مال و منال
گر آگاه گردی ز حال مآل
کسیرا که بیش از کفاف آرزوست
خرد پایمالست در پایمال
ز بهر نهادن اگر بخردی
چه یاقوت و لعل و چه سنگ و سفال
تو شهباز قدسی ولیکن چه سود
که شهوت ترا می کند پر و بال
نشیمن تو در سایه عقل جوی
که عقل آفتابی بود بیزوال
تو محکوم هر باطلی کی شوی
اگر حکم حق را کنی امتثال
چه سازی ز تقلید تحقیق جوی
بحال آی بگذر ز قیل و ز قال
مکن ذره کردار میل هوا
که خورشید رأیت فتد در و بال
چه گردی بگرد نم پارگین
چو شربت توان خورد ز آب زلال
اگر در سرت هست سودای آن
که خواند ترا عقل صاحب کمال
برو اقتدا کن بابن یمین
توکل علی الله فی کل حال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال
بیک ماه بالا گرفت آن نهال
فزون زانکه دیگر درختان بسال
مر آن را کجا نام او بد هلال
یکی دختری بود حورا مثال
گرامی چو مال و قوی چون جبال
نکو چون جوانی و خوش چون جمال
کهن گشتهای تن نهای بل نوی
فزاینده در گردش ماه و سال
ازو ناشده حال دوشیزگی
[...]
چه چابوک دستست بازی سگال
که در پرده داند نمودن خیال
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.