گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶

 

نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود

با رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود

خاک شیراز چو دیبای منقش دیدم

وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود

پارس در سایه اقبال اتابک ایمن

[...]

سعدی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳

 

سال‌ها دفترِ ما در گرو صَهبا بود

رونقِ میکده از درس و دعایِ ما بود

نیکیِ پیرِ مغان بین که چو ما بدمستان

هر چه کردیم به چشمِ کَرَمَش زیبا بود

دفترِ دانش ما جمله بشویید به مِی

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴

 

یاد باد آن که نَهانَت نظری با ما بود

رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود

یاد باد آن که چو چَشمت به عِتابم می‌کُشت

مُعْجِزِ عیسَویَت در لبِ شِکَّرخا بود

یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس

[...]

حافظ
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۳۵

 

دوش در خاطر من ولوله گیپا بود

در تمنای رخش دل همه شب شیدا بود

در حریم حرم دیگ، مربع چو نشست

گوشت بره کنون دولت گندم وا بود

خرده هائی که عیان داشت، روان کرد نثار

[...]

صوفی محمد هروی
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۳۶ - خواجه حافظ فرماید

 

سالها دفتر ما در گرو صهبا بود

رونق میکده از درس و دعای ما بود

سالها تا رتنم تافته کمخا بود

دل چون پرمگس شیفته والا بود

پیش ازان روز که والا شود آب سرسنگ

[...]

نظام قاری
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

مهر رخسارت ز ذرات جهان پیدا بود

هر دو عالم در شعاع حسن او شیدا بود

پرتو حسنت عیان بینم ز ذرات جهان

مهر رخسار تو تابان از همه اشیا بود

مرغ جان عاشقان را در هوای وصل دوست

[...]

اسیری لاهیجی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۸

 

هرچه دریافت کلیم از نظر بینا بود

کف این بحر گهرخیز ید بیضا بود

نرسیدیم به جایی که ز پا بنشینیم

ساحل خار و خس ما کف این دریا بود

در فضایی که دل از تنگی جا می نالید

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

 

به امیدی که چو طفل نگهم بازآیی

تا دم صبح، در خانه چشمم وا بود

طرفه راهی ست ره مرگ که با اینهمه خوف

هرکه دیدیم، درو بی خبر و تنها بود

طغرای مشهدی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات بازمانده » شمیران

 

وقت من خوش که اگر کوه و اگر صحرا بود

بی وجودت نتوانم که دمی تنها بود

خاک ری خاصه شمیران که در آن موکب شاه

نزهت افزای بهشتی ست که در دنیا بود

آسمان گو دگر اینسان بتمتع مخرام

[...]

نشاط اصفهانی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

نظرم دوش بدیدار مهی زیبا بود

شب تاریک مرا روز جهان آرا بود

حالتی بود مرا دمبدم از جذبۀ شوق

که اثر هیچ نبود از من و او تنها بود

متحیر بجمالش که چه صورت پرداخت

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۳

 

آه از آنروز که در دشت بلا غوغا بود

شورش روز قیامت بجهان برپا بود

خصم چوندایره گرد حرم شاه شهید

در دل دایره چون نقطه پابرجا بود

عرصه دشت چو دیبای منقش از خون

[...]

نیر تبریزی
 

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۲ - در مدح امیرالمؤمنین و امام المتّقین علیه السلام

 

دوش در صحن چمن از چه سبب غوغا بود

مگر آن سرو چمان جلوه کنان آنجا بود

راستی سرو چمن این همه آشوب نداشت

این قیامت همه از قامت او برپا بود

ایمن از حادثه ی دور فلک صحن چمن

[...]

محیط قمی
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » منقبت

 

تا جهان بوده است این نور، جهان‌آرا بود

بود ازآن روزکه نی آدم و نی حوا بود

او سلیمان‌بُد و او عیسی و او موسی بود

نوح و یونس را او همره در دریا بود

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

 

آنکه از دوری او دیدهٔ ما دریا بود

دور بودیم از او ما و خود او باما بود

سالها تشنه بماندیم و در این بود عجب

که ز ما یکدو قدم تا بلب دریا بود

پیش از آن کز حرم و دیر گذارند بنا

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode