گنجور

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۳ - در بیان آن که آدمی اوست که ممیز باشد تا تواند فرق کردن میان حق و باطل و دروغ و راست و قلب و نقد. از این رو می‌فرماید پیغامبر علیه السلام که اَلمُؤْمِنُ کَیِّسٌ ممیزٌ. در هر که تمیز باشد به نقش ظاهر فریفته نشود همچنانکه صراف به نقش درم و سکهٔ آن فریفته نمی‌شود، مردان حق صرافان‌اند نقد را از قلب و حق را از باطل میدانند و جدا می‌کنند و در تقریر آنکه مدح اولیاء میکردم شیطان از سر رهزنی که خلق اوست گفت از مدح دیگران تو را چه فایده و خواست که مرا از آن طاعت باز دارد. همچنانکه به شخصی که دایم یا رب میگفتی گفت چند یا رب میگوئی، چون تو را لبیکی جواب نمیرسد بدین طریق آن رهرو را از راه برد تا سال‌ها از ذکر و طاعت بماند. بعد مدت‌ها از حق تعالی بوی خطاب رسید که ترک یا رب گفتن چرا کردی. گفت از آن که لبیک جواب نمیرسید. حق تعالی فرمود که آن یا رب گفتن تو عین لبیک گفتن من است، آخر من تو را بر آن میدارم که یا رب میگوئی و اگر چنین نیست دیگران چرا نمیگویند. پس به خود آمد و دانست که آن منع مکر شیطان است. باز بر سر رشته افتاد و به یا رب گفتن مشغول شد

 

مصطفی گفت مؤمن است عزیز

زانکه او راست راستین تمییز

کیس است و ممیز آن طاهر

نکند التفات بر ظاهر

گر بود صورتش چو مه زیبا

[...]

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۶ - در بیان آنکه اولیا و ملک باطنشان و جمال روح بیچونشان از چشم حس پنهان است. همچون صورت جرمی و تنی ندارد پنهان مانده است. و صورت عالم ذره‌ای است از ملک باطن ایشان. جهت آنکه این جهان ظاهر و محسوس است بس هول و بزرگ و زیبا و خوب مینماید اگر از معنی و باطن ایشان ذره‌ای محسوس گشتی و بصورت درآمدی عالم خرد و حقیر نمودی چنانکه گفته‌اند اگر عقل محسوس شدی و مصور گشتی آفتاب روشن از شب تاریکتر نمودی واگر حماقت محسوس گشتی شب تارکی از روز روشنتر نمودی. و در تقریر آنکه آدمی مرکب است از صورت و معنی و شیطانی و رحمانی دمبدم از اندرونش حوران بهشت و دیوان دوزخ سر می‌کنند و روی مینمایند تا بر او کدام رک و صفت غالب است و بکدامین صورت مناسبتش بیشتر است. رغبت بدان کند تا قبله و معشوقش آن شود. لاجرم آخر کار عین آن گردد و بدان حشر شود

 

گر بدی نور اولیا پیدا

آسمان و زمین شدی رسوا

بنمودی عظیم خرد و حقیر

همچو موئی میان طشت خمیر

گفته ‌ اند ار خرد شدی پیدا

[...]

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۷ - در بیان آنکه لابد است که شیخ وسیلت گردد و رهبر، و بی‌شیخ ممکن نیست که کس به حق رسد و اگر ممکن بودی حق تعالی پیغامبران و مشایخ را نفرستادی و اگر نادراً کسی بی‌شیخ رسد، آنکه به واسطهٔ شیخ رسد کامل‌تر باشد، و دلیل بر این، شخصی هر روز خدای تعالی را چهل بار می‌دید و از سر مستی حال خود را به خلق می‌گفت. کاملی گفتش که اگر مردی برو ابایزید را یکبار ببین، او به جواب گفت که من خدای بایزید را هر روز چهل بار می‌بینم پیش ابایزید به چه روم ؟ او باز گفت که «اگر مردی یکبار بایزید را ببین» چون ماجرا دراز کشید آن شخص عزم ابایزید کرد. بایزید را معلوم شد. در بیشهٔ مهیب می‌گشت، از بیشه به استقبال آن طالب بیرون آمد. چون آن طالب ابایزید را بدید برنتافت، در حال بمرد. زیرا او خدا را به قدر قوت خود می‌دید. چون از آن قوت و مقام که بایزید می‌دید بر او تجلی کرد برنتافت، د رحال جان بداد. اکنون مقصود از بیشه فکر و علوم بایزید است که اگر از مقام خود بیرون نیامدی صد هزار سال آن طالب به علو و مرتبهٔ او نرسیدی. پس از مقام خود نزول کرد که کلموا الناس علی قدر عقولهم لاعلی قدر عقولکم، تا آن طالب او را تواند دیدن و فهم کردن هم توانست.

 

صحبت شیخ به ز طاعتهاست

زیر رنجش نهفته راحتهاست

سر علم و عمل عنایت اوست

داد او بحر و جهد تو چو سبوست

نظر الشیخ البس العریان

[...]

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۸ - در بیان آنکه بعضی اولیاء مشهوراند و بعضی مستور مرتبۀ مستوران بلندتر است از مرتبۀ مشهوران و از این سبب مشایخ بزرگ سرآمده همواره در تمنا و آرزوی آن بوده‌اند که از آن مستوران یکی را بیابند. و انبیاء نیز همچنین آرزو داشتند، حکایت موسی و خضر علیهما السلام درقرآن مذکور است. و ندا کردن مصطفی علیه السلام از سر صدق و عشق که واشوقاه الی لقاء اخوانی و بتضرع و ابتهال طلبیدن از حق تعالی ملاقات خاصی را و فرمودن حق تعالی که خاصی از خواص بر تو خواهد آمدن و گفتن مصطفی علیه السلام با عایشه رضی اللّه عنها که یکی از خاصان حق بر در ما خواهد آمدن و لیکن اگر اتفاقاً من در خانه نباشم او را بنوازش و دلداری در خانه بنشان تا آمدن من. و اگر این معنی متعذر شود و مقبول نیفتد، باری حلیۀ صورت او را بقدر امکان ضبط کن تا بمن شرح کنی حلیۀ او را، که در شنیدن حلیۀ ایشان فایدۀ عظیم است.

 

اولیای میانه مشهوراند

اولیای یگانه مستوراند

غیرت حق شده است حارسشان

زان بماندند از نظر پنهان

هیچ شیخی نبود کو ز خدا

[...]

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۹ - در بیان آن که هر روز مصطفی علیه السلام وقت غروب با صحابه بیرون شهر رفتی و روی سوی یمن کردی و فرمودی که «انی لاجد نفس الرحمن من قبل الیمن» و با آن بو عشقبازی‌ها کردی و وجد و حالت نمودی و از خوشی آن بی‌هوش گشتی و سر بر زانوی یکی از صحابه نهادی و در خواب رفتی. باقی را دستوری نیست گفتن «و العاقل یکفیه الاشارة»؛ «در خانه اگر کس است یک حرف بس است». و در تقریر آن که جنید رحمة اللّه علیه در خلوت از حق تعالی مقامی می‌طلبید، جوابش دادند که آن مقام به صد چله حاصل نشود، لیکن برو در فلان شهر پیش احمد زندیق تا این مقصد از او میسر شود. برخاست و عزم آن شهر کرد. چون برسید دلش نمی‌داد که احمد زندیق گوید. می‌پرسید که احمد صدیق در این شهر کجا می‌باشد؟ ماه‌ها سرگردان گشت نشان او نیافت. آخر الامر چون عاجز شد احمد زندیق گفت، نشانش دادند. چون پیش او رفت احمد به وی گفت که از آن زمان که از شهر خود به طلب من بیرون آمدی از همه احوال تو خبر دارم چندانکه اندیشیدم که با تو چه‌گویم لایق حال تو؛ در خود سخنی نیافتم زیرا سخن من عظیم بلند است لیکن طریق آن است که پیش تو برخیزم و چرخی بزنم تا تو در روی من نظر کنی و مرادت حاصل شود.

 

باز آن پیشوای اهل زمن

می‌کشید از اویس بو ز یمن

هر دمی رو سوی یمن کردی

وصف او را به گفت آوردی

جذب احمد همی‌کشید او را

[...]

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۰ - در بیان آنکه سرّ به نااهل نشاید گفتن که او را زیان دارد. زیرا هر سخن را سرّی است و هر سرّی را سرّی دیگر هرکه سخن را داند و سر سخن را نداند ناچار کژ رود و باز سر پیش سر سر همچون سخن است، کسی که سر سر را نداند شنیدن سر زیانش دارد از این سبب موسی علیه‌السلام آن شخصی را که از حضرتش زبان و حوش و طیور التماس می‌کرد منع می‌فرمود و می‌گفت سلیمانی باید که از دانش زبان مرغان زیان نکند، در حق تو دانستن آن زهر قاتل است. باز وی لابه می‌کرد و موسی منع می‌فرمود تا سؤال و جواب از حد گذشت. آخرالامر گفت «ای موسی اگر همه نباشد باری زبان خروس و سگ که در خانه و بر درند بیاموز تا محروم نروم.» موسی زیان آنرا در آن آموختن مشاهده می‌فرمود، چندانکه منعش می‌کرد ممکن نمی‌شد و پند موسی را قبول نمی‌کرد، تا عاقبت آندو زبانرا به وی آموخت و فرمود که «یقین دان که از دانش این زیانمند خواهی شدن.»

 

گرچه این نوع نکته‌ها خوب است

نزد دانا عظیم مرغوب است

از چنین قصّه غصه بستاند

هر که او سرّ کار را داند

همه را زین رسد فواید خوب

[...]

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۲ - در بیان آنکه دل مؤمن در میان انگشتان قدرت حق است، هر سو که آن دل میگردد خداش میگرداند که قلب المؤمن بین اصبعین من اصابع الرحمن یقلبه کیف یشاء و در تقریر آنکه عاشقان خدای تعالی را سه مرتبه است. و معشوقانش را سه مرتبه، اول میانه و آخر، منصور حلاج رحمة اللّه علیه در مقام عاشقی درمرتبۀ اول بود.میانۀ آن عظیم است و آخرین عظیمتر. اقوال و احوال آن سه مرتبه بر عالمیان ظاهر شد و در کتب مسطور است. اما آن سه مرتبۀ معشوقان پنهان است(از مرتبۀ اولین آن، عاشقان کامل و واصل تنها نام شنیدند و در تمنای دیدارش میباشند. از میانین نام و نشان نیز بکس نرسید. از آخرین خود هیچ نشنیدند) مولانا شمس الدین تبریزی عظم اللّه ذکره سرور و پادشاه معشوقان(مرتبۀ آخرین) بود و مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز از اینرو جهت وی میفرماید:

 

طیور الضحی لاتستطیع شعاعه

فکیف طیور اللیل تطمع ان تری

مصطفی گفت میشود گردان

قلب مؤمن با صبعی رحمن

هر طرف کو بخواهد آن دل را

[...]

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۴ - در بیان آنکه حضرت مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز تا در صورت بود نور او در آسمان و زمین میتافت. و چون از دنیا نقل فرمود و آفتاب جمالش از جهان پنهان شد، آن نور را با خود خواست بردن. پس آسمان و زمین نیز محروم خواستند ماندن. از اینرو میفرماید فما بکت علیهم السماء و الارض. – بیم آن بود که آسمان و زمین نماند و قیامت برخیزد. الاجهت فرزندان و بازماندگانش عالم قایم مانده است. اکنون عالم و عالمیان بطفیل اولاد او میزیند اولاد و خویشان و مریدان آنهااند که جنس ویند واقع اینست اگر دانند و اگر ندانند و هم در این معنی حدیث آمده است که ابدال امتی اربعون اثنان و عشرون بالشام و ثمانیة عشر بالعراق کلما مات واحد منهم ابدل اللّه مکانه واحداً آخرمن. الخلق فاذا جاء الامر قبضوا صدق اللّه. و در تقریر آنکه شیطان دشمنی است عظیم مکار و غدار. جز خدای تعالی کسی با او برنیاید. و معنی لاحول خوداینست که مرا آن قوت نیست که با او برآیم مگر بعون حق تعالی. آدم را علیه السلام با وجود آنکه خلیفۀ حق بود و عالم و دانا که و علم آدم الاسماء کلها بفریفت و راهزنی کرد و چندین سالش بیرون جنت سرگردان میداشت. از چنین دشمن چگونه شاید غافل بودن. پس هرکه عاقل باشد در خدا گریزد تا از مکر شیطان ایمن شود

 

چونکه آن جسم پاک شددر خاک

لرزه افتاد در همه افلاک

گشت پر درد قالب عالم

از غم نقل زبدۀ آدم

آسمان و زمین زغم بگریست

[...]

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۹ - در بیان آنکه صحبت اولیا معظمترین طاعات و مفیدترین عبادات است. زیرا آنچه بسالی و دو باجتهاد خود کس نتواند حاصل کردن بساعتی اضعاف آن از صحبت شیخ میسر شود. همچنانکه اگر کسی بفکر و اجتهاد خود خواهد که صنعتی بیاموزد البته نتواند. و اگر بمرور ایام بعد از اجتهاد بسیار بیاموزد هم ناقص باشد. لیکن آنچه در یک لحظه از استاد آموزد بسالها بجهد خود حاصل نکند. پس اگر آنکه نادراً حق تعالی کسی را بی شیخ و استاد تعلیم دهد که الرحمن علم القرآن بر او حکم نباشد که النادر لاحکم له. و آن نادر هم برای آن آید که دیگران از او بیاموزند و اینچنین نادر پیش آن پختگان که پیر پرورند خام نماید از این رو مصطفی علیه السلام با امیرالمؤمنین علی کرم اللّه وجهه نصیحت فرمود که اذا تقرب الناس الی خالقهم بانواع البر فتقرب الی اللّه بانواع العقل تسبقهم بالدرجات و الزلف عندالناس فی الدنیا و عنداللّه فی الاخرة.

 

با علی گفت احمد مرسل

کای هژبر خدا امیر اجل

خلق جویند قرب حق در بر

تو برو عاقلی طلب در سر

چون بیابی بخدمتش بنشین

[...]

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۴۰ - در بیان آنکه عملها چون تخمهاست، روز قیامت از دانۀ هر تخمی صورتی روید که بدان نماند. آنچنانکه در این عالم از آب منی آدمی میشود که هیچ بمنی نمیماند،و از باد شهوت مرغ مرغی میشود که بباد نمیماند، و از دانۀ شفتالو و خرما درختی میشود که بدان نمیماند. همچنان مرد وفادار را پادشاه شهره و خلعت و اسباب و مال میبخشد، هیچ اینها بدانۀ وفا نمیمانند. دزد را بردار میکنند دانۀ دزدی بدار نمیماند. و نظیر این بسیار و بیشمار است. پس چون میبینیم در این عالم ازدانه‌ها صورتها میزاید که بدانها نمیماند. همچنان در عالم غیب افعال واقوال واوراد و طاعات که دانه‌های آن عالم‌اند صورتها شوند که بدانها نمانند، مثل حور و قصور و انهار و اشجار و انواع اثمار و ازهار که در صفات بهشت مذکور است، همه صورتهای دانه‌های اعمال مؤمنان باشد بقدر مراتبهم. چندانکه دانه خوب‌تر صورتش محبوبتر و اوصاف جزاها و عذاب‌های آتش دوزخ و طبقات و درکات آن از دانهای اعمال مشرکان و مجرمان بود، پس لازم نیست که جزای افعال بمثل باشد

 

دانه های عمل چو بر رویند

همچو خویشان ترا ز جان جویند

هر عمل گویدت که ای بابا

از تو زادیم ما همه آنجا

خیره مانی در آن صور آن دم

[...]

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۴۲ - در بیان آنکه شیطان همه را راه میزند و علف دوزخ میکند، غیر از اولیا که گرد ایشان نمیتواند گردیدن که لاغوینهم اجمعین الاعبادک منهم المخلصین. بلکه از سایۀ ایشان میگریزد که ان الشیطان لیفرمن ظل عمر. هر که در سایۀ ولی خدا پناه گرفت هم گرد او نیز نیارد گشتن. دلیل برین شخصی یک روز ابلیس را دید بر در مسجدی ایستاده پرسیدش که اینجا چه میکنی، گفت که اندرون مسجد زاهدی نماز میگزارد خواهم که از رهش ببرم، الا در پهلوش عارفی خفته است از ترس او نمیتوانم بمسجد درآمدن. و اگر او نبودی کار آن زاهد را بیک لمحه تمام میکردمی. از اینرو مصطفی علیه السلام میفرماید که نوم العالم خیر من عبادة الجاهل. پس چون خواب ایشان به از بیداری دیگران است همۀ احوال ایشان را از خیر و شر چنین باید دانستن، خوردنشان به از روزۀ دیگران باشد و خنده‌شان به از گریه و لاغشان به از جد، همچنین الی مالانهایه

 

جز مگر بر عباد مخلص او

کز ازل صافی ‌ اند و پاک و نکو

دسترس نیست هیچ نوع او را

که نگهدارشان خود است خدا

ذکر این رفته است در قرآن

[...]

سلطان ولد
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
sunny dark_mode