گنجور

 
سلطان ولد

حاصل این دان که خدمت مردان

بهتر است از عبادت یزدان

استماع کلامشان بهتر

از هزاران کتاب و علم و هنر

پیششان محو گشتن آگاهی است

بندگیشان به از شهنشاهی است

هر که مقبول حضرت ایشان

گشت از خوف رست ویافت امان

عاقبت از شمار ایشان شد

هر که اندر جوار ایشان شد

جنس ایشان بجوید ایشان را

هیچ بیگانه جست خویشان را

میل دل با دل از یگانگی است

جستن همدگر ز یک رگی است

لیک میلی که بی غرض باشد

نی در او علت و مرض باشد

میل خلقان بشحنه و سلطان

بهر جاهست و مال و ملک جهان

همچنان میل تربیه با خی

بهر لقمه است زانکه اوست سخی

یا از آن رو که باشد او راپشت

دشمنش را زن د بتیغ و بمشت

بهر ذاتش ورا نمیخواهد

بهر اغراض خود همی خواهد

چون نگردد توقعش حاصل

نشود جان او بوی مایل

نی اخی خواندش دگر نه پدر

نی سوی او کند بمهر نظر

بلکه از کینه دشمنش گیرد

بدعا خواهد آنکه او میرد

میل کان را دو صد غرض نبرید

نیست جز در میان شیخ و مرید

زانکه هر کو مرید شد از جان

در ره شیخ باخت جان و جهان

سرو سر نیز هم بسر باری

ترک کرد اندر آن ره از یاری

بی غرض صرف از برای خدا

چون خدا را از او ندید جدا

رو بدو کرد و عشق او بگزید

زانکه جز وی کسی ورا ن س زید

اینچنین میل اگر بود نیکوست

زانکه این نوع میل پرتو هوست

جنس شیخ است آن مرید صفی

هست جنسیتش ز خلق خفی