جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۲۳ - اشارت به عذاب قبر و سؤال منکر و نکیر
که خدای تو و نبی تو کیست
زان همه دین که بود دین تو چیست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۸ - حکایت
دیده عمری به روی تو خوش زیست
این چنین زلف تو مشوش چیست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۲ - سؤال دیگر از جانب پسر و جواب عارف
چون ز من دور می توانی زیست
نزد من هر دم آمدن پی چیست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۰ - اشارت به ارباب مشاهده که تجلی ذات است
هیچ دانی که این چه جلوه گریست
آینه چیست و اندر آینه کیست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۶ - قصه آن مخنث که از روزن در منظری افتاد و از آنجا در خانه سفلی و از آنجا در سردابه ای و از آنجا در چاهی چون در سردابه افتاد بانگ کرد که ای خداوندان سرای، سرای شما زمین ندارد
جلوه گاه جمالشان دنیی ست
جای وزر و وبالشان عقبی ست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۶ - قصه مشاهده کردن شیخ علی رودباری قدس سره مردن آن مرقع پوش شوریده حال را در محبت آن جوان مغرور به حسن و جمال
یا رب این ژنده گفت کسوت کیست
که درین راه جز به فاقه نزیست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۴ - به هم رسیدن شیخ سری قدس سره و تاجر و خریداری کردن شیخ سری تحفه را از وی
شیخ گفت که این حد من نیست
کین کنیزک ز من به این اولیست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۶ - قصه آن جوان معشوق و پیر عاشق
پیر مسکین چو آن طرف نگریست
تا ببیند که در برابر کیست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۷۵ - قال رسول الله صلی الله علیه و سلم من تشبه بقوم فهو منهم
با تو گویم که زی ایشان چیست
گر توانی به زی ایشان زیست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۹ - حکایت پیر دهقان و خم پر خوشه گندم یافتن وی و تفحص نمودن پادشاه که آن در کدام تاریخ بوده است
کهنه پیری که بر حدود دویست
دور گردون نیافتش سر ایست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۲۲ - رسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم به گروهی و از ایشان پرسیدن که در چه کارید و جواب گفتن ایشان
گفت گویم که پهلوانی چیست
مرد دعوی پهلوانی کیست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۲ - حکایت پسر یحیی برمکی و صفت بخل وی
بعد ازان سوی جامه اش نگریست
گفت در جامه چاکت این همه چیست
هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲
تا کی اندوه روزگار خوریم؟
فکر نابود و بود چندین چیست؟
گر نباشد ز غصه نتوان مرد
ور بود شاد نیز نتوان زیست
تا که در دست کیست روزی ما؟
[...]
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۰ - آغاز قصهٔ شاه و درویش
دست بر سر نهاد و زار گریست
که درین عاشقی نخواهم زیست
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۰ - حیله کردن رقیب و خبردار نمودن شاه گدا را
گفت دانستم این شکاری کیست
معنی این خدنگکاری چیست
فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقدمهٔ دیوان فارسی
زر نیست، سیم نیست، گهر نیست، لعل نیست،
خاک است شعر بنده، ولی خاک کربلاست!
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش
اواگر هر زمان پی درویست
پیش من خرمن جهان به جوییست
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش
گریه بر حال آن گوزن اولیست
که به شیران شرزهاش دعویست
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۱ - مثنوی ودیعهٔ البدیعه که حزین آن را به تقلید از حدیقهٔ سنایی در هفتاد سالگی سروده است
حرف و صوت انفعال و او ذاتی ست
هر چه گوییم، باد پیماییست