نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
روز و شب بود با دلی پر سوز
نه شبش شب بد و نه روزش روز
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
چفته پشتی نغوذ بالله کوز
چون کمانی که برکشند به توز
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
گر خراشیده شد سپیدی توز
مقله در پیه مانده بود هنوز
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
باز بانگ اندر اوفتاد به هوز
آهو آزاد شد ز پنجه یوز
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
میل در سرمهدان نرفته هنوز
بازییی باز کرد گنبد کوز
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۳ - آگاهی بهرام از لشکرکشی خاقان چین بار دوم
کس ز بیم وزیر عالمسوز
آنچه شب رفت وا نگفت به روز
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۴ - اندرز گرفتن بهرام از شبان
و او به دندان و چنگ دشمنسوز
بازوی آهنین من شب و روز
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۷ - فرجام کار بهرام و ناپدید شدن او در غار
زان زمینها که رخنه کرد عجوز
مانده آن خاک رخنه رخنه هنوز
کمالالدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۹ - ایضاً له
که دهد شرح مشکلات رموز؟
که کند حکم لایجوز و یجوز؟
نجمالدین رازی » رسالهٔ عشق و عقل (معیار الصدق فی مصداق العشق) » بخش ۴ - فصل
عقل شخصی است خواجگی آموز
عشق دردیست پادشاهی سوز
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶
بیجمال تو، ای جهان افروز
چشم عشاق، تیره بیند روز
دل به ایوان عشق بار نیافت
تا به کلی ز خود نکرد بروز
در بیابان عشق پی نبرد
[...]
عراقی » عشاقنامه » فصل اول » بخش ۳ - غزل
بی جمال تو، ای جهان افروز
چشم عشاق تیره بیند روز
دل به ایوان عشق بار نیافت
تا بکلی ز خود نکرد بروز
در بیابان عشق ره نبرد
[...]
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۴
ای که مشتاق منزلی مشتاب
پند من کار بند و صبر آموز
اسب تازی دو تگ رود به شتاب
و اشتر آهسته میرود شب و روز
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۳
همچنان از نهیب بَرْدِ عَجوز
شیر ناخورده طفلِ دایه هنوز
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵۲ - در بیان آنکه چون مولانا و شیخ صلاح الدین قدسنا اللّه بسرهما العزیز از مریدان منکر روی گردانیدند و ایشان زیان های آن را در خود مشاهده کردند و دیدند که کلی محروم خواهند شدن بردر ایشان بفغان آمدند و توبه و استغفار پیش آوردند
لابه ها کرده زین نسق شب و روز
با دو چشم پر آب از سرسوز
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۷ - در بیان مصاحبت کردن چلبی حسام الدین قدس اللّه سره مدت ده سال تنگاتنگ با حضرت مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز و یاران و اصحاب از حضرت هر دو بیحسدی مستفید شدن و بعد از آن نقل فرمودن حضرت مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز.
همچنان این کشید تا چل روز
هیچ ساکن نشد دمی تف و سوز
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۷ - در بیان مصاحبت کردن چلبی حسام الدین قدس اللّه سره مدت ده سال تنگاتنگ با حضرت مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز و یاران و اصحاب از حضرت هر دو بیحسدی مستفید شدن و بعد از آن نقل فرمودن حضرت مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز.
گر بگویم از این نسق شب و روز
دل عش ا ق خون شود از سوز
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۷ - در تفسیر این آیه که الست بربکم قالوا بلی و در شرح مراتبِ «بلی»ها
شد از ایشان جهان شب چون روز
زان که بودند نور ظلمت سوز