اوحدی » جام جم » بخش ۶۰ - در فتوت داران به دروغ
و آنکه نرمست و نقل خوار و دنی
نرود، گر به ناوکش بزنی
اوحدی » جام جم » بخش ۶۲ - در تحریص بر محافظت فرزندان از شر ناپاکان
تیر خود زین کمان چار منی
چون توانی که بر نشانه زنی؟
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل دوم » بخش ۱۲ - الضلال المبین الفرقة الاولی
کرد باطل مذاهب وثنی
وضع فرمود حکم بت شکنی
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل اول » بخش ۱۰ - المنشأ
منشأ اعتزال شد جهنی
آنکه میداشت شبهۀ وثنی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۴
آنک نبود غمش ز مثل منی
سر دستیست در میان زنی
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰
دی مرا گفت آن مه ختنی
که من آن توام تو آن منی
ما دو سر در یکی گریبانیم
چون جداما (ن) کند دو پیرهنی
گو لباس تن از میانه برو
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۰۱ - قصه کلنگی که او را چون باز شکار کردن کبوتر هوس کرد و به واسطه این هوس از گرفتن کرم های آبی باز ماند و به شکار کبوتر نرسید بلکه خود شکاری دیگری شد
ساخته از پی شکار فنی
کرده خود را شکار همچو منی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵۰ - حکایت بر سبیل تمثیل
داشت در ده مقام بیوه زنی
تازه رویی و نازنین بدنی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۰ - در بیان آنکه کاملان و عارفان را ملاحظه صورت کثرت از مشاهده سر وحدت باز نمی دارد
من هم از شوق می کنم سخنی
ور نه مدحش چه حد همچو منی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۰ - در بیان آنکه کاملان و عارفان را ملاحظه صورت کثرت از مشاهده سر وحدت باز نمی دارد
مانع مه شود که در وطنی
بر فروزد چراغ بیوه زنی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۵ - در بیان آنکه شرط صحبت آنست که همه اصحاب در معرض آن باشند که چون در یکدیگر عیبی بینند به قول یا فعل دفع آن بکنند
بنشینی و ریش پهن کنی
بگشایی زبان به خوش سخنی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۴ - حکایت آن زن که در دیار مصر سی سال در مقام حیرت بر یک جای بماند
در نواحی مصر شیر زنی
همچو مردان مرد خود شکنی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۲ - حکایت مجنون
آستین زد به هر نو و کهنی
داد دامن به چنگ خاربنی
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۱ - حکایت آنچه رسول صلی الله علیه و سلم در حق آن زن بخیل گفته است
شد به پیش رسول بیوه زنی
از نهال قبول میوه کنی
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش
تو تیر بر درخت سدره زنی
لیک ترسم که بیخ خود فکنی
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش
ظلم نبود که با چنان سخنی
که بود مهزل هر انجمنی
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول
میدان به کام خاطر و گوئی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی