نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
ماده هیلا و نام نر غیلاست
کارشان کردن بدی و بلاست
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷ - در بیان آنکه معانی چنانکه هست حق آنست که در زبان و عبارت نگنجد زیرا که سخن را سه مرتبه است یکی نثر و یکی نظم و یکی اندیشه که در اندرون روی مینماید آنچه در اندرون است عرصهاش عظیم با گشاد و واسع و بسیط است و چون در عبارت نثر میآید تنگ میگردد و چون در نظم میآید هم تنگتر میشود و بالای این هر سه مرتبه عالم غیب است که فیض از آنجا در سینه میآید سعت و بسط آن بیحد و بیپایان است
شرع فرع است و مصطفی اصل است
مصطفی جد و شرع چون نسل است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۹ - در بیان آنکه هر کرا در این عالم کار تمام نشد با وجود چندین آلت که حق تعالی بوی داده است بعد از آنکه آلتش نماند از او چه کار خواهد آمدن نه در قرآن میفرماید که و من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة اعمی. و در تقریر آنکه در افواه است که چون مرید شیخی شدی بعد از او نشاید شیخی دیگر گرفتن این سخن نزد اولیاء و اهل تحقیق خطاست.
آن دلی کو برون آب و گل است
از تو پنهان مثال نور دل است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۵ - در بیان آنکه جانها تا در عالم معنی پنهان بودند زشت از خوب ظاهر نمیشد حق تعالی ارواح را در قوالب و اشباح فرستاد تا خوب از زشت پیدا گشت که اَلسَّعیدُ مَنْ سَعِدَ فی بَطْنِ اُمِّهِ وَ الشَّقی مَن شَقی فی بَطْنِ اُمِّهِ. و در تقریر آن که چون شاگرد از استاد اندک آموزد هرگز اوستاد بدو فخر نکند بلکه از وجود او ننگ دارد ولیکن از آن شاگردی که صنعتش را عظیم آموخته باشد، و در حقیقت فخر کردن از او فخر کردن از خود باشد از آن رو میفرماید پیغمبر علیه السلام که اَلفَقْرُ فَخْری.
عقل مردان حق که عقل کل است
عقل ها خار و عقلشان چو گل است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۸۵ - در بیان آنکه همچنانکه تن آب و گل طبیبان دارد، جان ودل را نیز هم طبیبان هستند و ایشان انبیاء و اولیاءاند اطباء میگویند که این بخور و آن مخور تا جسم بی رنج باشد و قوت گیرد و انبیاء و اولیاء میگویند که این بکن و آن مکن تا جان صفا یابد و فربه شود از این رو میفرماید مصطفی علیه السلام العلم علمان علم الابدان و علم الادیان
علم ایشان علاج جان ودل است
علم طب در دوای آب و گل است
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۰ - در تفسیر این آیه که ان الابرار یشربون الخ. و در بیان آنکه اولیا را مقامی دیگر است بالای بهشت فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر، و طعامی دیگر است و شرابی دیگر که غیر ایشان بهیچکس میسر نشود چنانکه مصطفی علیه السلام میفرماید که ان للّه تعالی شراباً اعده لاولیائه اذا اشربوا سکروا و اذا سکروا طربوا الخ
مجلس او ورای عرش و خلاست
هیچ آنجا نه زیر و نی بالاست
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۵ - در بیان آنکه اصل در آدمی خلق است صورت را اعتبار نیست. زیرا که روز قیامت هرکس بلخق خود خواهد حشر شدن. اگر بصفت سگ باشد بصورت سگ حشر شود. دلیل بر آنکه التفات بر صورت نیست، حق تعالی سگ اصحاب کهف را از سلک اولیا خواند که ورابعهم کلبهم، چون در او خلق مردان بود صورتش رااعتبار ننهاد که ان اللّه لاینطر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لکن ینظر الی قلوبکم و نیاتکم.
پس تو دل راست کن که اصل دل است
گرچه اندر میان آب و گل است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۸ - حکایت
استوا را حقیقت استیلاست
عرش تعظیم ذات عز و علاست
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل اول » بخش ۹ - الفرقة الثانیة
از اصول آنچه کشف و ذوق دل است
برخلاف طریق معتزل است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل پنجم » بخش ۳ - حق الیقین
نور ایشان فروغ عقل ودل است
شمع دل زان جناب مشتعل است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل دوم » بخش ۴ - حق الیقین
نقش علمی که زادۀ ازل است
تا ابد روح صورت عمل است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل پنجم » بخش ۳ - حق الیقین
مرکز روح عالم اعلاست
و آن منزّه ز شیب وز بالاست
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل پنجم » بخش ۳ - حق الیقین
بی تناهی و حصر و بی محل است
زانکه نور خدای لم یزل است
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
جهد مل کن که باز عهد گل است
عهد گل را قرینه جهد مل است
سایه بر هر خسی کی اندازد
سنبل تو که سایه بان گل است
جان صدپاره ام کند به تو میل
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۴۱ - حکایت بر سبیل تمثیل
آن یکی گفت شاه بی بدل است
ذات و فعلش منزه از علل است