گنجور

 
شیخ محمود شبستری

مرکز روح عالم اعلاست

و آن منزّه ز شیب وز بالاست

بی تناهی و حصر و بی محل است

زانکه نور خدای لم یزل است

از اشارات حسی است بری

مترقی به قوت نظری

ای منزه ز اَیْن و هیأت و لون

نشنیدی که «انتم الاعلون»

تو مبرا ز مرکز خاکی

فیض انوار عالم پاکی

عرش و کرسی، کمینه پایۀ تست

نور خورشید و مه ز سایۀ تست

چرخ اعظم، ستانۀ پایت

هر دو عالم مسخر رایت

باش تا ز آفتاب نور جلال

درنشینی به اوج ژاله مثال

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]