سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱۴ - فی المُجاهدة
جن و انس و طیور و مور و ملخ
در بُن آب قلزم و سرِ شخ
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۳۰ - حکایت در بیوفایی
گاو مانند دیوی از دوزخ
سوی آن زال تاخت از مطبخ
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۴۸ - فیالادب و شرفالنّفس
ورنه بر نطع گفتن و پاسخ
میکش این بار و میخور این شه رخ
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۵۰ - فصل دیگر در مدایح سلطان اعزّاللّٰه نصره
لشکری بر مثال مور و ملخ
بحر و بر زان ملا و وادی و شخ
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۲۳ - حکایت
آن شنیدی که مرغکی در شخ
دید در زیر ریگ پنهان فخ
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک والطائر فنزة » بخش ۳
گاو مانند دیوی از دوزخ
سوی آن زال تاخت از مطبخ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۵ - لشگر کشیدن بهرام به ایران
لشگری بیشتر ز مور و ملخ
گرمکینه چو آتش دوزخ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
ریگ رنگین کشیده نخ بر نخ
سرخ چون خون و گرم چون دوزخ
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
نارِ پستان بدید و سیبِ زنخ
نام آن سیب بر نبشته به یخ
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۱ - در بیان آنکه غم آخرت زندگی بار آورد و غم دنیا دل را پژمرده کند. زیرا دنیا گندم نما و جو فروش است بظاهر خوب مینماید و در حقیقت زشت است،عجوزهایست که خود را میآراید و در نظر خوب و جوان مینماید، بسحر و مکر مردم را از راه میبرد رهزن راه خداست، قلب را زر مینماید و بدرا نیک و نیستی را هستی شهوات و چرب و شیرین دنیا بزبان حال وسوسه میکند آدمی را که گرد ما گرد تا سود بری و سود آن کلی زیان است
هر که با او کند خرید و فروخت
جهت خود زیانها اندوخ
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۱ - در بیان آنکه غم آخرت زندگی بار آورد و غم دنیا دل را پژمرده کند. زیرا دنیا گندم نما و جو فروش است بظاهر خوب مینماید و در حقیقت زشت است،عجوزهایست که خود را میآراید و در نظر خوب و جوان مینماید، بسحر و مکر مردم را از راه میبرد رهزن راه خداست، قلب را زر مینماید و بدرا نیک و نیستی را هستی شهوات و چرب و شیرین دنیا بزبان حال وسوسه میکند آدمی را که گرد ما گرد تا سود بری و سود آن کلی زیان است
همه از ذوق دانه اش در فخ
مانده و گشته هیزم دوزخ
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۱ - در بیان آنکه معجز اکبر، سخن اولیاست، زیرا در معجزهها و کراماتها سحر و جادوی و سیمیا گنجد و ساحران جنس معجزه بسیار مینمایند. همچنین ضمایر را که کرامات اولیاست رمّالان و کاهنان و جوزبازان و پریزدگان میگویند، اما در سخن ایشان هیچ از اینها نمیگنجد
فکر را آب دان سخن چون یخ
پیش آن آب نطق کف و وسخ
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل اول » بخش ۸ - حکایت
غل و زنجیر و آتش دوزخ
هم یداک اوکتا و فوک نفخ
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۴
از خنک شعر خویش یک مصراع
گر کنی نقش بر در دوزخ
از جهنم برد حرارت نار
در حمیم آورد برودت یخ
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۰۱ - قصه کلنگی که او را چون باز شکار کردن کبوتر هوس کرد و به واسطه این هوس از گرفتن کرم های آبی باز ماند و به شکار کبوتر نرسید بلکه خود شکاری دیگری شد
دید گازر و شکاریی بی فخ
گفت به به که نیک شد مطبخ
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۳۵ - در مذمت آنان که همت ایشان بتمام مصروف شراب است و طعام
فارغ از خلد و ایمن از دوزخ
جای او مزبله ست یا مطبخ