ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۱ - در نیکامی و بدنامی می گوید
نیکنامی عزیزتر چیزی است
فرخ آن کو به نیکنامی زیست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۶ - غزل مرادف
سر او را به مهر کردم راست
بوسهاینیز حق زحمت خواست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۸ - گفتار چهارم در صفت استاد گوید
گیتی از اوستاد باشد راست
کارگیتی از اوستاد بپاست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۹ - در فایدهٔ علوم
با همه علمها برآیی راست
جز به علمی که اوستاش آنجاست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۰ - در صفت شیّادان لفّاظ که با دانستن چند اصطلاح خود را عالم نامیده و درمجالس سخن می گویند
تا که ابزارکار سازد راست
زان فقیران به وام چیزی خواست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۱ - در فضیلت شاگردی کردن
علم، دریای ژرف گوهر زاست
دل استاد ظرف آن دریاست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۶ - خطاب به نزدیکان شاه
شرم داری ز شه که گویی راست
ایعجبشرمت از خدای کجاست؟!
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۸ - داستان رفیق بیوجدان
ظاهر خوبش را چنان آراست
که تو گفتی فرشتهای زیباست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۵ - حکمت
نه غمم از برای خود تنهاست
بیشتر غصهام برای شماست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۵ - پنجمین ماه در زندان
خنکیهای قوم لیک بجاست
وز دل سردشان عناد نکاست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۷ - شمهای از تاریخ خراسان
گرچهزرتشتاز خراسان خاست
دین زرتشت از خراسان کاست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۸ - حکایت محمود غزنوی
وز سخنهای «فرخی» پیداست
کاین جفاهای بیعدد زکجاست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۸ - حکایت محمود غزنوی
همچو زردشت کز خراسانخاست
کار شیعی شد از خراسان راست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۲ - در شکایت از خالق
گر به ما بد رسدگناه از ماست
ور رسدنیکیآنزسوی خداست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۴ - آخر سال
آخر سال را خدا داناست
سال نیکو از اولش پیداست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۵ - ملاقات دوم با آیرم
کارها با تناسب آید راست
کار کان بیتناسب است خطاست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۰ - داستان انقلاب خراسان
شه ندانست عیب کار کجاست
چون ندانست، گمشد از ره راست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۰ - داستان انقلاب خراسان
هستدیری کزین اداره جداست
لیک آثار او هنوز بجاست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۲ - گفتار دهم در صفت زن گوید
زن اگر جاهلست اگر داناست
خودپسند استو خویشتنآراست
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۲ - گفتار دهم در صفت زن گوید
چونازینبگذریبهدستقضاست
یند و اندرز و قیلو قال، هباست