امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » هشت بهشت » بخش ۱ - آغاز کتاب و منتخب یکی از داستانهای هشت بهشت
گفتم این حامل گرانبار است
کزمین خاستنش دشوار است
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز
باده ما تجلی یار است
ساغر ما جمال دلدار است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۲ - عین الیقین
این همه نقش وهم و پندار است
عقل از این گفت و گوی بیزار است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل اول » بخش ۷ - حکایت
خود به نزد کسی که بیدار است
ماورای عقول اطوار است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل ششم » بخش ۴ - حکایت
هرکه او بی یکی از این چار است
آدمی نیست نقش دیوار است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب سوم » بخش ۱ - الباب الثّالث فی اسمائه تعالی و تقدّس علم الیقین
اسم اعظم بدو سزاوار است
وین چنین در صحیح و اخبار است
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل هشتم » بخش ۴ - حکایت
چرخ گردون زنانه کردار است
عمل او به عکس بسیار است
جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۲
عدل و انصاف دان نه کفر و نه دین
آنچه در حفظ ملک در کار است
عدل بی دین نظام عالم را
بهتر از ظلم شاه دیندار است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۶ - در ذکر قلبی آنان که دم از ذکر قلبی زنند و بر خود علامات آن نصب کرده آن را از قبیل ذکر خفیه شمارند و ندانند که آن نیز حکم ذکر جهر دارد بلکه ذکر جهر نیز از آن بهتر است زیرا که در ذکر جهر اصل ذکر متحقق است و احتمال غیر آن ندارد به خلاف ذکر خفیه
لیکن آنجا که عقل بر کار است
این نه اخفاست بلکه اظهار است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۵ - امام شافعی گفت عمری گرد صوفیه گردیدم از ایشان دو سخن پسندیده شنیدم. یکی آنکه الوقت سیف قاطع و دیگر آنکه ان من العصمة ان لا تقدر
ظاهرا گرچه خصم و بدکار است
در حقیقت تو را مددگار است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸۲ - حکایت نحوی و عامی و صوفی که هر کدام از الفاظ و عباراتی که میان ایشان گذشت مناسب فهم و حال خویش معنی دیگر خواستند
وان که ناقص بود خبردار است
خبرش همچو اسم ناچار است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸۹ - اشارة حرفیة الی الباء
زانکه مجرور خویش را جار است
خو گرفتن ز جار ناچار است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۱۸ - اشارت به رکن دوم از ارکان مقام ابدال که دوام صمت است
دل احرار گنج اسرار است
راه آن گنج چیست گفتار است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۳۶ - مهمان شدن عارف معرفت شعار مر خردمند خدمتگزار را و گفتن خردمند مر عارف را که حضرت حق سبحانه این همه طعامهای گوناگون و میوه های رنگارنگ را از برای آدمیزاد آفریده است و جواب دادن عارف که خدای تعالی آنها را از برای آدمی آفریده است اما آدمی را برای آن نیافریده است
هر که از خوان حق غذا خوار است
بر دلش خوردن غذا بار است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۴۳ - تتمه سخن
بلکه زان کس کش اینچنین کار است
حرف را ننگ و لفظ را عار است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۶ - برخاستن معتمر به چاره سازی عیینه و وی را به مجلس انصار بردن و همراه ایشان از برای خواستگاری ریا پیش پدر وی رفتن
با عیینه که فخر انصار است
نیک کردار و راست گفتار است