خواجه عبدالرحیم تبریزی
بس نکو گفت اگر تو نستیزی
لفظ قرآن و صورت انسان
گفت باشند فی المثل زَوْجان
معنی آن و روح این ز نهفت
باز هستند در حقیقت جفت
هر دو را خود حقیقت از ره راز
واحدٌ «لانفرق» آمد باز
عقل و جان است و حس و آن هرچار
کآدمی شد بدان جدا ز جدار
هیئت اجتماع این هر چار
کرد او را خلیفۀ جبار
هرکه او بی یکی از این چار است
آدمی نیست نقش دیوار است
حس انسان اگر ندارد آن
نزد عاقل تنی بود بی جان
وان ملاحت به نزد اهل نظر
دارد آن معنی و صور مظهر
معنوی دگر ربوده نصیب
زو رسول و نبی، ولی و حبیب
آن سه و این چهار، هفت تمام
جامع جمله ذات خیر انام
کرده هر هفت آشکار و نهفت
«انااملح» از این جهت میگفت
باز اندر مقابل انسان
هفت بطن است معنی قرآن
هر یکی زان بدین قرین آمد
سر «سبع المثانی» این آمد
ظاهر خواجه صورت رحمان
معنیش کان خلقه القرآن
هفت و هفت است چارده، زان نام
یافت «طه» که بود بدر تمام
لفظ و معنی و جان و تن معجز
نیست و نبود چو آن دگر هرگز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.