رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳
آنچنان داده عشق جوش مرا
که ز سر رفته عقل و هوش مرا
عقل کلی شده فراموشم
بسکه مالیده عشق گوش مرا
نه چنانم ز مستی دوشین
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱
چشم من چون به روی او باز است
در ندانم که بسته یا باز است
خاک فرسوده دیده و گوش است
لیک خاموش حرف و آواز است
تو در گفتگو ببند و ببین
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳
چو در دور لبش تقوی حرام است
خدایا، دور میخواران کدام است
چه گویم از حدیث زلف و رویش
چو مشرق مظهر هر صبح و شام است
یکی صیاد در دامم فکندنست
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰
کنم از شام تا سحر فریاد
کس بدادم نمیرسد صد داد
گه ز نازم کشد گه از غمزه
هر زمان شیوهای کند بنیاد
میکشد لطفش، آه ازین جادو
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹
گر نقاب از رخ آن صنم گیرد
ماه و خورشید را عدم گیرد
ور به بتخانه پرتو اندازد
بتکده رونق حرم گیرد
گر دو دست از دو دیده بر گیرم
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱
با رخ همچو صبح و زلف چو شام
بامدادان بر آی بر لب بام
تا بدانند نور از ظلمت
تا شناسند صبح را از شام
بگذری گر ز معبد گبران
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷
دور از و بسکه سوزم و سازم
شده نزدیک آنکه بگدازم
هیچ افسون در او نمیگیرد
آه از دست ترک طنازم
در و دیوار در سماع آیند
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶
بیرخت گر بگل نظاره کنیم
دشنه گردیم و سینه پاره کنیم
نه فراموشی و نه یاد کنی
خود بفرمای تا چه چاره کنیم
آتش عشق تو جهانسوز است
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹
حیفم آید که گویدش کس جان
از کجا جان و از کجا جانان
زیر دست جفای تو زن و مرد
پایمال غم تو پیر و جوان
دست بر دل ز بیوفائی یار
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰
غمزه خونریز و عشوه در پی جان
چون توان برد دین ودل ز میان
چند از حسرت سراپایت
بیسر و پا شویم و بی دل و جان
چند گیرم ز غم به دندان دست
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴
روی یار است یا گل نسرین
کوی یار است یا بهشت برین
زیر دستت چه آفتاب و چه ماه
پایمالت چه آسمان چه زمین
چند از حسرت سراپایت
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶
تو بدین چشم شوخ و روی چو ماه
ببری دل ز دست سنگ سیاه
زیر دستت چه آسمٰان چه زمین
پایمالت چه آفتاب و چه ماه
روز مستی نمیبریم بسر
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵
چشمم افتاد بر جمٰال کسی
که گرو برده ز آفتاب بسی
دعوی بندگی غیر مکن
که تو آزاد کردهٔ هوسی
بر مزن گرد شمع ما ای غیر
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰
چند دلهای مبتلا شکنی
دلفریبی، تو دل چرا شکنی
چند پیوند جان ما گسلی
چند پیمان و عهد ما شکنی
پا نیارم کشید از سر کوی
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲
نرگست آن کند به شهلائی
که ندیده است چشم بینائی
آفت پارسایی و پرهیز
آتش خرمن شکیبائی
تو به شوخی چگونه مشهوری
[...]
رضیالدین آرتیمانی » قصاید » شمارهٔ ۳ - چشم تو
بسکه بر سر زدم ز فرقت یار
کارم از دست رفت ودست از کار
مشربم ننگ و عشق شور انگیز
مرکبم لنگ و راه ناهموار
بحر پر شور و ناخدا ناشی
[...]
رضیالدین آرتیمانی » قصاید » شمارهٔ ۴ - در بند تقدیر
هیچ کاری نشد به تدبیرم
چه کنم، مبتلای تقدیرم
با قضا من نه مرد مصلحتم
با قدر، من که و چه تدبیرم
چون گریزم ز دست بختِ سیاه
[...]