با رخ همچو صبح و زلف چو شام
بامدادان بر آی بر لب بام
تا بدانند نور از ظلمت
تا شناسند صبح را از شام
بگذری گر ز معبد گبران
ور بر آئی به قبلهٔ اسلام
نشناسند زاهدان محراب
نپرستند کافران اصنام
محض عشوه است مر تو را ترکیب
وز کرشمه است مر تو را اندام
از دعای فرشته بیزارم
گر از آن لب دهی مرا دشنام
گر بسنجی تو عقل را با عشق
می بدانی تو نور را ز ظلام
نکنی فرق نیک را از بد
نشناسی حلال را ز حرام
دور از آن آستان نمیمیرم
آه از این روی، آه از این اندام
قصهٔ خود رضی بیا و مگو
از تو چون کس نمیبرد پیغام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد و میخواهد تا عشق و نور را از ظلمات و جهل متمایز کند. او با اشاره به اهمیت عشق و احساس در مقابل عقل، بیان میکند که اگر عشق و نشاط را نبیند، به شناخت درست نمیرسد. همچنین، شاعر از زاهدان و کافران انتقاد میکند که نشناخته عبادت میکنند و بین راست و دروغ تفاوتی نمیگذارند. او خود را مشتاق و وابسته به معشوق میداند و بر این باور است که زندگیاش بدون عشق او معنایی ندارد. در نهایت، شاعر از دیگران میخواهد که از قصه و ماجرای او نپرسند، زیرا هیچکس منشا پیغام او نیست.
هوش مصنوعی: با چهرهای مانند صبح و موهایی مانند شب، در صبح زود بر لب بام بیا.
هوش مصنوعی: برای این که نور را از تاریکی بشناسند و بتوانند صبح را از شب تمیز دهند.
هوش مصنوعی: اگر از معبد آتشپرستان عبور کنی یا به سوی قبله مسلمانان بیایی، در هر دو حال، معنا و هدفی به دنبال داری.
هوش مصنوعی: زاهدانی که تنها به عبادت مشغولند، نمیتوانند درک کنند که کافران به پرستش بتها میپردازند.
هوش مصنوعی: زبان و رفتار تو فقط نشاندهنده جذابیت و دلرباییات است و زیباییات نیز نتیجه همین جذبه و فریبندگی است.
هوش مصنوعی: من از دعای فرشته متنفرم اگر آن دعا به من ناسزا بگوید.
هوش مصنوعی: اگر عقل را با عشق بسنجی، عشق را برتر خواهی یافت و نور را از تاریکی تشخیص خواهی داد.
هوش مصنوعی: اگر ندانید خوب و بد چیست و نتوانید حلال را از حرام تشخیص دهید، زندگی برایتان دشوار خواهد شد.
هوش مصنوعی: به دور از آن مکان مقدس نمیتوانم زندگی را پایان دهم. حسرتی از این چهره، حسرتی از این اندام به دل دارم.
هوش مصنوعی: داستان خود را بگو و دربارهٔ دیگران صحبت نکن، چون هیچکس پیام تو را نمیگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش تا اول سپیده بام
می همی خورد می به رطل و به جام
با سماعی که از حلاوت بود
مرغ را پایدام ودل را دام
با بتانی که می ندانم گفت
[...]
رام روز است بخت و دولت رام
ای دلارام خیز و در ده جام
ز آن قنینه یکی قدح پر کن
همچو کبک دری یکی بخرام
کام ران و جهان به لهو گزار
[...]
از برای قبول خاصه و عام
به پا باشدت قعود و قیام
ای بملک تو زینت ایام
وی ز تیغ تو نصرة اسلام
بندهٔ حل و عقد تو فلک
سخرهٔ امر و نهی تو ایام
دل پاک تو مجمع دانش
[...]
جرم خورشید دوش چون گه شام
سر به مغرب فرو کشید تمام
از بر خیمهٔ سپهر بتافت
ماه رزین او چو ماه خیام
چون طناب شفق ز هم بگسست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.