گنجور

 
رضی‌الدین آرتیمانی

دور از و بسکه سوزم و سازم

شده نزدیک آنکه بگدازم

هیچ افسون در او نمیگیرد

آه از دست ترک طنازم

در و دیوار در سماع آیند

ارغنون غمش چو بنوازم

از جمادات شور برخیزد

چون بیادش ترانه آغازم

گر بخونم دمی نپردازد

دل خونین ازو بپردازم

عالم از غم شود، چه میسازد

من که جز با غمش نمیسازم

کو خرابات عاشقان که در او

هر چه دارم ببٰاده در بازم

میکشم گفتهٔ رضی را من

تو مکش زانکه میکشد نازم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اثیر اخسیکتی

باز در دست چرخ بد سازم

پایمال جهان طنازم

هجر، بر دوخت دیده ی طربم

عشق بدرید پرده رازم

نیست پای گریز، می باشم

[...]

سعدی

همه روز اتفاق می‌سازم

که به شب با خدای پردازم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه