گنجور

میرزاده عشقی » نمایشنامه » کفن سیاه » بخش ۱۰ - در پایان داستان

 

آتشین طبع تو عشقی که روانست چو آب

رخ دوشیزه فکر از چه فکنده است نقاب

در حجاب است سخن گرچه بود ضد حجاب

بس خرابی ز حجاب است که ناید به حساب

تو سزد بر دگران بدهی درس

[...]

میرزاده عشقی
 

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ندهد دست اگر دولت دیدار مرا

آخر الامر کشد دوری دلدار مرا

پیش نگرفتم اگر راه بیابان جنون

زلف زنجیر وشت بود نگهدار مرا

نزدم بیهده اندر ره عشق تو قدم

[...]

صابر همدانی
 

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

هر کجا هست دل آزار، دل زاری هست

پای مگذار در آنجا که دل آزاری هست

شود از مرغ هوا قدرت آزادی سلب

اندر آن باغ که صیاد ستمکاری هست

ز آه سرد دل ما این همه غافل منشین

[...]

صابر همدانی
 

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

در جهان زاغ اگر دعوی شهباز کند

مشت خود را بر مرغان چمن باز کند

ز آنکه شهباز نه تنها هنرش پرواز است

ورنه هر مرغ توانست که پرواز کند

کار هر بوالهوسی نیست دم از عشق زند

[...]

صابر همدانی
 

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

گر به دل آتش عشق تو شررها دارد

همچنان نالهٔ من نیز اثرها دارد

خبر از حال من و بلبل اگر می‌جویی

من به شب گریم و او نغمه سحرها دارد

دور از قافله سالا مشو در ره عشق

[...]

صابر همدانی
 

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

خرم آن روز که بودیم من و او با هم

کرده بودیم به سانِ تن و جان خو با هم

در میان من و او بود اگر فاصله‌ای

اینقدر بود که بین گره و مو با هم

گر نه از سرو قد دوست نشان می‌جویند

[...]

صابر همدانی
 

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

بی سبب نیست که تنگ است دل غافل من

دستبردی زده آن غنچه دهان بر دل من

زلفش از کارم اگر عقده گشائی نکند

من بر آنم که کسی حل نکند مشکل من

حاصلی گر بنظر میرسد از عمر منت

[...]

صابر همدانی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶

 

فلک، ای دوست، ز بس بی‌حد و بی‌مر گردد

بد و نیک و غم و شادی همه آخر گردد

ز قفای من و تو، گرد جهان را بسیار

دی و اسفند مه و بهمن و آذر گردد

ماه چون شب شود، از جای به جایی حیران

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷

 

سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند

ماند خاکستری از دفتر و طوماری چند

روح زان کاسته گردید و تن افزونی خواست

که نکردیم حساب کم و بسیاری چند

زاغکی شامگهی دعوی طاوسی کرد

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵۴ - نکته‌ای چند

 

هر که با پاکدلان، صبح و مسائی دارد

دلش از پرتو اسرار، صفائی دارد

زهد با نیت پاک است، نه با جامهٔ پاک

ای بس آلوده، که پاکیزه ردائی دارد

شمع خندید به هر بزم، از آن معنی سوخت

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۵ - این قطعه را در تعزیت پدر بزرگوار خود سروده‌ام

 

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل

تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من

یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند

مرگْ گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من

مه گردون ادب بودی و در خاک شدی

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - بیت

 

دل پاکیزه، به کردار بد آلوده مکن

تیرگی خواستن، از نور گریزان شدن است

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۷۵ - بیت

 

با قضا، چیره زبان نتوان بود

که بدوزند، گرت صد دهن است

پروین اعتصامی
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷ - طور تجلی

 

شب به هم درشکند زلف چلیپایی را

صبحدم سردهد انفاس مسیحایی را

گر از آن طور تجلی به چراغی برسی

موسی دل طلب و سینه سینایی را

گر به آیینه سیماب سحر رشک بری

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰ - ناکامیها

 

زندگی شد من و یک سلسله ناکامی‌ها

مستم از ساغر خون جگر آشامی‌ها

بسکه با شاهد ناکامیم الفت‌ها رفت

شادکامم دگر از الفت ناکامی‌ها

بخت برگشته ما خیره سری آغازید

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱ - دریاچه اشک

 

طبعم از لعل تو آموخت درافشانی‌ها

ای رخت چشمه خورشید درخشانی‌ها

سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی

تا نسیمت بنوازد به گل‌افشانی‌ها

گر بدین جلوه به دریاچه اشکم تابی

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳ - سوز و ساز

 

باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب

تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب

ساز در دست تو سوز دل من می گوید

من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب

مرغ دل در قفس سینه من می نالد

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰ - بر سر خاک ایرج

 

ایرجا سر بِدَرآور که امیر آمده است

چه امیری که به عشق تو اسیر آمده است

چون فرستاده سیمرغ به سهراب دلیر

نوشداروست ولی حیف که دیر آمده است

گوئی از چشم نظرباز تو بی پروا نیست

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲ - همت ای پیر

 

پا شو ای مست که دنیا همه دیوانهٔ توست

همه آفاق پر از نعرهٔ مستانهٔ توست

در دکان همه باده‌فروشان تخته است

آن که باز است همیشه در میخانهٔ توست

دست مشاطهٔ طبع تو بنازم که هنوز

[...]

شهریار
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶ - کاروان بی‌خبر

 

کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست

با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست

کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر

این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست

ماه من نیست در این قافله راهش ندهید

[...]

شهریار
 
 
۱
۴۹۷
۴۹۸
۴۹۹
۵۰۰
۵۰۱
۵۰۲
sunny dark_mode