خرم آن روز که بودیم من و او با هم
کرده بودیم به سانِ تن و جان خو با هم
در میان من و او بود اگر فاصلهای
اینقدر بود که بین گره و مو با هم
حیف و صد حیف که نگذاشت فلک تا من و دوست
ساعتی را بنشینیم به یک سو با هم
گر نه از سرو قد دوست نشان میجویند
پس چرا فاختگانند به کو کو با هم؟
گریه بایست بر آن جمع پریشانی کرد
که نباشند دمی یکدل و یکرو با هم
چه زیان داشت گر از روز ازل میکردیم
عدل را پیشه به مانند ترازو با هم؟
دور شو دور ز بزمی که در آن بنشینند
دو سخنچین بداندیش جفاجو با هم
هر گلی را ز ازل رنگی و بویی دادند
گرچه هر لحظه خورند آب ز یک جو با هم
صابر! از فرط شعف دست برافشان، که شدند
شاد زین طرفه غزل خواجه و خواجو با هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.