گنجور

 
پروین اعتصامی

هر که با پاکدلان‌، صبح و مسا‌یی دارد

دلش از پرتو اسرار‌، صفایی دارد

زهد با نیت پاک است، نه با جامهٔ پاک

ای بس آلوده، که پاکیزه ردایی دارد

شمع خندید به هر بزم، از آن معنی سوخت

خنده‌، بیچاره ندانست که جایی دارد

سوی بتخانه مرو، پند برهمن مشنو

بت پرستی مکن، این ملک خدایی دارد

هیزم سوخته‌، شمع ره و منزل نشود

باید افروخت چراغی‌، که ضیایی دارد

گرگ، نزدیک چراگاه و شُبان رفته به خواب

بره، دور از رمه و‌ عزم چرایی دارد

مور، هرگز به‌در قصر سلیمان نرود

تا که در لانهٔ خود، برگ و نوایی دارد

گهر وقت، بدین خیرگی از دست مده

آخر این دُر گرانمایه بهایی دارد

فرخ آن شاخک نورسته که در باغ وجود

وقت رستن، هوس نشو و نمایی دارد

صرف باطل نکند عمر گرامی، پروین

آنکه چون پیر خرد، راهنمایی دارد