گنجور

 
شهریار

زندگی شد من و یک سلسله ناکامی‌ها

مستم از ساغر خون جگر آشامی‌ها

بسکه با شاهد ناکامیم الفت‌ها رفت

شادکامم دگر از الفت ناکامی‌ها

بخت برگشته ما خیره سری آغازید

تا چه بازد دگرم تیره‌سرانجامی‌ها

دیرجوشی تو در بوته هجرانم سوخت

ساختم این همه تا وارهم از خامی‌ها

تا که نامی شدم از نام نبردم سودی

گر نمردم من و این گوشه گمنامی‌ها

نشود رامِ سر زلف دل‌آرامم دل

ای دل از کف ندهی دامن آرامی‌ها

باده پیمودن و راز از خط ساقی خواندن

خرم از عیش نشابورم و خیامی‌ها

شهریارا ورق از اشک ندامت میشوی

تا که نامت نبرد در افق نامی‌ها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۰ - ناکامیها به خوانش نوح منوری
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نظیری نیشابوری

زیستم بس که به تدبیر خود از خامی‌ها

رفت نام و نسبم در سر خودکامی‌ها

ورع و شیب زبون خم ایامم کرد

یاد دوران جوانی و میْ‌آشامی‌ها

طایری نیست که تاری ز منش برپا نیست

[...]

جویای تبریزی

تو و بدمستی و رندی و میْ‌آشامی‌ها

من و خون خوردن و رسوایی و ناکامی‌ها

صبح نوروز خرام است، مبارک باشد

بر تنت جامهٔ چسپان خوش‌اندامی‌ها

نشئه‌ای نیست به غربت می رسوایی را

[...]

فروغی بسطامی

اولم رام نمودی به دل آرامی‌ها

آخرم سوختی از حسرت ناکامی‌ها

تو و نوشیدن پیمانه و خشنودی دل

من وخاک در می‌خانه و بدنامی‌ها

چشم سر مست تو تا ساقی هشیاران است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه