گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

قامتت نیزه و رخسار تو ای عشوه پسند

آفتابیست که گشته ست یکی نیزه بلند

گریه ام کم نشد از لاله و نسرین بی تو

راه سیل از خس و خاشاک کجا گردد بند

ذوق پابوس توام کشت و ندارم زهره

[...]

جامی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

نگسلد رشته جان من از آن سرو بلند

این چه نخلیست که دارد برگ جان پیوند؟

آه! از آن چشم، که چون سوی من افگند نگاه

چاکها در دلم از خنجر مژگان افگند

گر دهم جان بوفایش نپسندد هرگز

[...]

هلالی جغتایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش پنجم - قسمت اول

 

هله نومید نباشی که ترا یار براند

گرت امروز براند نه که فردات بخواند

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا

که پس از صبر ترا او به سر صدر نشاند

و گر او بر تو ببندد همه درها و گذرها

[...]

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم

 

آذری از گل این باغ به بوئی نرسند

نازکانی که زآزردن خار اندیشند

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم

 

شب و روز او چون دو یغمایی‌اند

دو پیمانه‌ی عمر پیمایی‌اند

بر خلایق مقدمش دارند

هر چه گوید مسلمش دارند

شیخ بهایی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱ - سرورا! بحر کفا! ای که ز خاک در تو

 

سرورا! بحر کفا! ای که ز خاک در تو

هر غباری سوی خورشید برد عشق بلند

به سخا تا کف جود تو درافشان گردید

ابر خود را ز حسد برد و به دریا افکند

گردد امید ز کم لطفی تو بیش مرا

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷۷

 

نی اگر از دل پررخنه صدایی نزند

راه عشاق ترا هیچ نوایی نزند

می زند مار به هر عضو، ولی نی ماری است

که به غیر از دل آگاه به جایی نزند

خون ما را که دل آهن ازو جوش کند

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

تو در این غمکده ای فیض بمان روزی چند

که گذر بر سرت از گوشه کناری بکند

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

تو در این غمکده ای فیض بمان روزی چند

که گذر بر سرت از گوشه کناری بکند

فیض کاشانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۶

 

گرنه در شکوه بود ز آن دولب شکرخند

کاغذین جامه به خود از چه برآراسته قند

آن نه سرو است که سر می کشد از غایت ناز

در چمن ها شده آوازه قد تو بلند

هست فرقی که میان تو و خورشید این است

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۶

 

کودکان بسته زنجیر و زنان خسته بند

دختران در به کمند

یغمای جندقی
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

پارسایان ریائی ز هوا بنشینند

‌‌ گر بخاک در میخانهٔ چو ما بنشینند

پرگشایان ز کمانخانهٔ ابروت سهام

‌‌ بگذشتند ز دل تا بکجا بنشینند

توشه حسنی و عار آیدت از من باری

[...]

حکیم سبزواری
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۰ - نادری کازرونی

 

پختگان غمِ عشق تو زغیرت سوزند

که زنند از چه دم از عشق رخت خامی چند

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۰ - نادری کازرونی

 

پختگان غمِ عشق تو زغیرت سوزند

که زنند از چه دم از عشق رخت خامی چند

رضاقلی خان هدایت
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

ساقیا خیز و ده از باده به من جامی چند

کن مرا هست و ز خود بی‌خبر ایامی چند

زاهدان منع من از عشق رخ دوست کنند

من دل‌سوخته در آتشم از خامی چند

به من دلشده‌ای پادشه کشور حسن

[...]

بلند اقبال
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۲ - در تهنیت عید قربان

 

ازتو زیبد که بدوش افکنی از زلف کمند

خاصه اکنون که جهانده بجهان عید سمند

خیز و از چهره ستان باج زترکان خجند

قبله خود بجز از درگه آصف مپسند

جیحون یزدی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode