فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۹ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی گوید
تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده به فال
جز به شادی نسپردم شب و روز ومه و سال
چه بود فالی فرخنده تر از دیدن دوست
چه بود روزی پیروزتر از روز وصال
بینی آن زلف سیاه از بر آن روی چو ماه
[...]

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۲ - در مدح امیر فخر الدوله ابوالمظفر احمدبن محمد والی چغانیان
تا خزان تاختن آورد سوی باد شمال
همچوسرمازده با زلزله گشت آب زلال
بادبر باغ همی عرضه کند زر عیار
ابر برکوه همی توده کندسیم حلال
هر زمان باغ به زرآب فرو شوید روی
[...]

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۳۵
از هری گر سوی اوغان شوی، ای باد شمال
باز گویی ز هری پیش ملک صورت حال
گویی: آن شهر، کجا بود دل بخت بدو
شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال
بی تو امروز همی نوحه کند بخت برو
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۷ - در مدح ابوالخلیل جعفر
چه بود بهتر و نیکوتر از این هرگز حال
داد پیدا شد و پنهان شد بیداد و محال
باز رفته بکنار و شده آواره غراب
یافته شیر نیستان و شده دور شگال
ماه چونان شده کو را نبود هیچ خسوف
[...]

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » مسمطات » شمارهٔ ۱
حاجب بوم یکی باز سپید است به فال
. . . ایگانش چو جلاجل شده دمش چو دوال
خاصه را صید گرفتار میان چنگال
عامه مردم را داده از آن صید حلال

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۹ - دشمنان از وی دروغی گفته بودند خلوص خود و عذر مخدوم را گوید
ای ترا کرده خداوند خدای متعال
داده جان و خرد و جاه و جوانی و جمال
حق آنرا که زبر دست جهانی کردت
که مرا بیهده بیجرمی در پای ممال
بکرم یک سخن بنده تامل فرمای
[...]

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۲ - قسم بر بیگناهی
مرگ از آن به که مرا از تو خجل باید بود
نه کتابی و نه حرفی و نه قیلی و نه قال
سخن بنده همینست و بر این نفزاید
که نیفزاید از این بیهده الا که ملال
تا که امید کمالست پس از هر نقصان
[...]

جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - در مدح ملک اعظم اردشیربن حسن اسپهبد مازندران
ایکه در دست تو هرگز نرسد دست زوال
دور باد از تو و از دولت تو عین کمال
ای زمین حلم زمان جنبش دریا بخشش
ایفلک قدر ملک سیرت خورشید جمال
مردم چشم خرد واسطه عقد ملوک
[...]

جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - چیستان در مدح رکن الدین
چیست آن شکل مدور بنمایش چو هلال
شده با تیغ قرین و شده با تاج همال
حلقه گوش کرم آینه روی خرد
کمر شاخ سخا دایره خط کمال
کژ نبشته خط او در زده چون عکس در آب
[...]

کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۴ - و له ایضا یمدح ملک الشّعراء رکن الدین دعوی دار
خیرمقدم، زکجا پرسمت ای باد شمال ؟
کش خرامیدی، چونیّ و چه داری احوال؟
ناتوان شکل همی بینم و گرد آلودت
دم برافتاده و سست از اثر استعجال
از قدوم تو بیا سود دل ما باری
[...]

کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۲۷ - ایضا له
ای شده ذات تو مستجمع انواع کمال
نو عروسان سخن راز ثنای تو جمال
هم صریر قلمت ترجمۀ لفظ کرم
هم صدای سخنت طیره ده سحر حلال
در ره فهم معانی تو ارباب سخن
[...]

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۸
گر برون آیی و برقع بگشایی ز جمال
از تو گیرند قیامت همه خلق استدلال
گر نهی بر رهِ اسلام ز زلفت دامی
عالمی خلق در افتند چو کافر به ضلال
بر فشان عطفِ عرق چین و بهل تا گیرد
[...]

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲
که رساند به من شیفتهٔ مسکین حال؟
خبری زان صنم ماهرخ مشکین خال
هر سحر زلف چو شامش، که دلم در کف اوست
در کف باد شمالست، خنک باد شمال!
نیست میلی به من آن را که ز میل رخ اوست
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٠٨ - وله ایضاً فی المدح خواجه نظام الدین یحیی
از افق ماه نو عید بفیروز فال
چهره بنمود و جهان کرد منور بجمال
تا ابد طلعت میمونش مبارک بادا
بر سر افراز نکو سیرت پاکیزه خصال
خسرو روی زمین داور و دارای زمان
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶۴
مرجع اهل حیل مجمع تزویر و نفاق
شرف دولت و دین قدوه اصحاب ضلال
آن بدنیا شده مغرور چنان پندارد
که بزرگی جهان جمله بمال است و منال
با بزرگی کرم و خوی خوش ار حاجت نیست
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶۶
میدهد دست فلک دولت اصحاب یمین
بکسانی که ندانند یمین را ز شمال
و آنکه او را چو خری توبره باید بر سر
فلکش لعل به دامن دهد و زر بجوال

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸
گشت معلوم کنون قیمت ایام وصال
که وصالت متصوّر نشود جز بخیال
گر میسّر نشود با تو ام امکان وصول
نیست ممکن که فراموش کنم عهد وصال
هر سحر چاک زنم دامن جان را چون صبح
[...]

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » مخمسات » شمارهٔ ۲
دوستان پند دهند که مکن یاد وصال
که خیالست که بینی دگرش جز بخیال
تنت از مویه چو موئی شد و از ناله چونال
بعد ازین در غم آن سرو سمن بوی منال

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - فی مدح الصاحب الاعظم تاج الدین احمد العراقی طاب مثواه
لعل سیراب تو آتش زده در آب حیات
دام زلفت گره انداخته بر دانه ی خال
هندوی زنگی گیسوی سیاه تو حبش
خادم حاجب مشکین تو پیوسته هلال
دلم از جعد تو در عین پریشان حالی
[...]

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۱۷
دوش با من خرد از روی نصیحت میگفت
کای گرفته ز جهان طبع لطیف تو ملال
پیش ارباب زمان می نروی از چه سبب
بهر قوتی که گریزت نبود در همه حال
گفتمش زانکه درین دور قمر نیست کسی
[...]
