شمارهٔ ۸۳ - در مدح ملک اعظم اردشیربن حسن اسپهبد مازندران
ایکه در دست تو هرگز نرسد دست زوال
دور باد از تو و از دولت تو عین کمال
ای زمین حلم زمان جنبش دریا بخشش
ایفلک قدر ملک سیرت خورشید جمال
مردم چشم خرد واسطه عقد ملوک
اردشیر بن حسن شاه پسندیده خصال
ملک مشرق و لشگر کش اسلام که هست
بر جهانداریت از خلق جهان استقلال
قاصر از کنه جلال تو مقادیر عقول
عاجز از نقش مثال تو تصاویر خیال
باز اقبال ترا هفت فلک زیر دو پر
مرغ انصاف ترا هفت زمین زیر دو بال
ماه منجوق تو در ساعد جوزا یاره
نعل شبدیز تو در پای ثریا خلخال
گاه وصف نظر تربیتت نامیه لنگ
گاه شرح شرف مرتبتت ناطقه لال
دهر درجی است درو نقطۀ از ذکر تو خط
ملک روئی است براو دایره چترتو خال
ذروه چرخ رفیعست ترا صحن سرای
قمه عرش مجید است ترا سقف جلال
روز خشم تو شیاطین همه در تف و گداز
روز بار تو سلاطین همه در صف نعال
دور باد، ار تف خشم تو زبانه بکشد
آهن اندر دل کوه آب شود سنگ زگال
عافیت در دو جهان رخت کجا بنهادی
گر نه این خشم ترا حلم بدی در دنبال
گر زمین ذرۀ از حلم تو حاصل کردی
دگر از نفخه صورش نرسیددی زلزال
ای که چاوش ره حشمت تو خاتم جم
ایکه سرهنگ در هیبت تو رستم زال
چتر داری ترا کرده تمنا خاقان
پاسبانی ترا کرده تقاضا چیپال
همه چیزیت توان خواند مگر فرد قدیم
همه چیزیت توان گفت مگر عیب و مثال
پیش از ان کادم منشور خلافت بستد
تو در آنعهد ملک بودی و آدم صلصال
آسمان طفل بد آنگه که زمین ملک تو بود
وافتاب از عدم آنروز رسیده چو هلال
از نم قطره کمیخت زمین خشک نبود
کاسمان میزد در پیش رکاب تو دوال
اولین روز عطارد که بدیوان بنشست
بجهانداری از بهر تو بنوشت مثال
در ازل ملک تو پرداخته شد فارغ باش
زانکه ملک ازلی را نبود بیم زوال
دولت آنست که از دور زمان نبشولد
ورنه باشد همه کس را دو سه روزی اقبال
دوحه سلطنت هر که قوی تر زان نیست
چون نکو بنگری از باغ تو برداست نهال
حقتعالی بتوازن داد همه روی زمین
که ترا خلق همه روی زمینند عیال
ساقی مجلس انعام تو بی مولامول
جام ها بر کف امید نهد مالامال
مال و دشمن بر تو دیر نپایند ازانک
ملک دشمن مالی وشه دشمن مال
همه شاهان جهان از تو وجودت خجلند
این چه شیوه ست که شه دارد در بذل نوال
جمع مالست غرض این دگران را از ملک
ملک مارا از ملک غرض بخشش مال
لاجرم مشرق و مغرب ز تو پر شکر و ثناست
حاصل این دگران نیست بجز وزر ووبال
آنچنان تازه که طبع تو ز بخشش گردد
جگر تشنه همانا نشود زاب زلال
گاه دانش چو خرد نقب زنی دردل غیب
گاه بخشش نکنی فرق منی از مثقال
ای که هرگز نبود حکم تو مشغول جواب
وی که هرگز نبود جود تو موقوف سؤال
تو بخر مدحکه از بیم عطا آن دگران
نام شعر و شعرا نیک ندارند بفال
دی چو از مطلع خود تیغ زد آیینه چرخ
طلعت شاه جهان دیدی، هم زان منوال
چون برآمد بافق گرم درآمد بعتاب
با من از راه مجارات نه از روی جدال
گفت کای شاعر شاهی که همی نازد ازو
تاج و تخت ملکی راست چو عاشق زوصال
تا تو آراستۀ شعر بالقاب ملک
یافتست از تو سخن رونق بازار و کمال
شاهرا عادل خوانی نتوانگفت که نیست
لیکن این عدل بود نزد تو؟نیکو بسگال
اوبیک لحظه بتاراج دهد بی جگری
آنچه من در دل کان جمع کنم در دو سه سال
خاک بیز فلکم خیره چراغی بر دست
شعله جاروبم و کان کیسه و گردون غربال
راست چون چند قراضه بهم آمد اینک
جودشه تاختنی آرد و بخشد در حال
آخر از بهر خدا چند کنم بر در او
هر سحر گاه چو مظلوم ز کاغذ سربال
گفتم او راز سخا باز توان داشت بگفت؟
این چه سودای غرور است و تمنای محال
ابر چون رای عطا کرد توانگفت مبار؟
شاخ چو نقصد هوا کرد توانگفت مبال؟
تو چه خدمت کنی ار زر نزنی بهر ملک
چو نتوصد مشعله دارست بر این در بطال
مکن ایشاه که کان کیسه تهیکرد از تو
زر و سیمست که میبخشی نه سنگ و سفال
کف کافی تو با کان چه عداوت دارد
که بیکبار برآورد ازو استیصال
ملک از بخشش بسایر اگر نیست ملول
بنده را باری از این بیش شدن خاست ملال
عنصری کو که همیگفت که محمود کریم
گو بیا از کرم شاه بخواه استحلال
کو غضاری که همیکفت بمن فخر کند
هر که او بر سر یک بیتم بنویسد قال
گو بیا شاعر شه بین که همی از در شاه
در بدامن کشد و زر بمن اطلس بجوال
مرکب خاطر من در ره اندیشه گسست
در مدیح تو سخن را چو فراخست مجال
غایت آنچه بدان دست تصرف نرسد
در مدیحت چو بگویند بودوصف الحال
تا همی چهره گشاید مه رومی صورت
تا همی طره طرازد شب زنگی تمثال
باد در قبضه حکم تو عنان گردون
باد بر درگه جود تو مجال آمال
مرغ انصاف ترا گوی زمین در منقار
شیر اقبال ترا جان عدو در چنگال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که در وصف صفات برجسته و بزرگوارانه یک شاه یا پادشاه نوشته شده است. شاعر به ویژگیهای مثبت وی همچون حلم، بخشش، قدرت و زیبایی اشاره میکند و او را به عنوان یک فرمانروای کامل و عادل معرفی میکند. او تأکید میکند که این پادشاه دارای مقام و منزلت بالایی است و ویژگیهایش از نظر عقل و خیال فراتر از درک افراد عادی است. شعر نشاندهنده عشق و ارادت شاعر به پادشاه است و گواهی بر موفقیتها و دستاوردهای او در ادارهی کشور و ایجاد خوشبختی برای مردم دارد. در انتها، شاعر از این پادشاه درخواست میکند که همچنان به سخاوت و بخشش بیفزاید تا سلطنتش پایدار بماند.
هوش مصنوعی: هرگز به دست زوال نرسد آنچه در دستان توست، دور باد از تو و از حکومت تو تمام کمال.
هوش مصنوعی: ای زمین، صبر و بردباری تو چون دریا بینهایت است، و این که افلاک (آسمانها) قدرت ملک (حکومت) را به دوش میکشند، نشان از زیبایی و روشنی چهره خورشید دارد.
هوش مصنوعی: مردم با درک و خرد، واسطهای در پیوند و اتحاد پادشاهان هستند، مانند اردشیر بن حسن که دارای ویژگیهای نیکو و پسندیدهای است.
هوش مصنوعی: افسرانی که در مشرق زمین هستند و به خاطر اسلام جمع شدهاند، بر سلطنت تو در دنیا مستحکم و مستقلند.
هوش مصنوعی: عقلها و تفکرهای انسانی از درک و فهم عظمتی که تو داری ناتواناند و توانایی ندارند تا تصویر واقعی تو را در خیال خود تجسم کنند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که توفیق و خوشبختی به تو روی آورده است و همهی آسمانها و زمینها به نفع تو و حمایت از تو هستند. در واقع، تو در موقعیتی قرار داری که همه چیز به خوبی و به نفع تو پیش میرود و فضا برای پرواز و ترقی تو فراهم است.
هوش مصنوعی: ماه مثل دانههای منجوق در ساعد برج جوزا، و نعل شبدیز در پای ستاره ثریا مثل زیور جواهری است.
هوش مصنوعی: گاه توصیف و شرح زیبایی و شخصیت تو، به اندازهای ناتمام و کمزور است که زبان از بیان آن ناتوان میماند.
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک آینه است که در آن نشانهای از یاد تو وجود دارد. زیبایی و سلطنت تو همانند نقطهای در این آینه میدرخشد و سایه تو بر همهچیز گسترده شده است.
هوش مصنوعی: در بالاترین نقطه آسمان، مکانی بسیار والا برای تو وجود دارد که همانند سرپوشی باشکوه برای عرش الهی است.
هوش مصنوعی: در روزی که خشم تو نمایان شود، شیاطین در عذاب و عرق آغشتهاند و در روزی که تو به لطف و رحمت خود بر ما نازل می شوی، همه سلاطین در صف انتظار آمادهاند.
هوش مصنوعی: اگر خشم تو شعلهور شود، آهن در دل کوه آب میشود و سنگ مانند پرک نرم خواهد شد. پس دور باد از خشم تو.
هوش مصنوعی: آیا آرامش و آسایش تو در این جهان و آن جهان کجا قرار دارد، اگر نه اینکه این خشم تو را به صبوری واداشت؟
هوش مصنوعی: اگر زمین کوچکترین بهرهای از صبر و بردباری تو برده باشد، دیگر از صدای قیامت و زلزلهاش خبری نخواهد بود.
هوش مصنوعی: ای کسی که پیشوای مسیر عظمت تو هستی، همانگونه که انگشتری از جم به شمار میروی، فرمانده و شجاعت تو مانند رستم زال است.
هوش مصنوعی: تو چتری داری که خواستگار تو شده و شاه برای تو درخواست پاسبانی کرده است.
هوش مصنوعی: هر چیزی را میتوانی بخوانی و یاد بگیری، اما درباره مسائل قدیمی نمیتوانی چیزی بگویی. همچنین، میتوانی همه چیز را بیان کنی، اما از نقصها و مثالها نمیتوان به راحتی حرف زد.
هوش مصنوعی: پیش از آنکه خلافت به وجود آید، تو در آن زمان پادشاه بودی و آدم از خاک ساخته شده بود.
هوش مصنوعی: آسمان وقتی که تو بر زمین حکمرانی میکنی، به مانند کودکی است و خورشید که از عدم و نیستی آمده، مانند ماه نو به تو میتابد.
هوش مصنوعی: از باران که بر زمین میافتد، کمی زمین خشک نمیماند و آسمان هم در برابر تو در حال چرخش است.
هوش مصنوعی: در نخستین روز ورود عطارد به دیوان، برای تو به عنوان حاکم نوشتند که تو مانند یک مثال بینظیری.
هوش مصنوعی: در آغاز، سلطنت و زیبایی تو شکل گرفته است، پس نگران نباش؛ زیرا سلطنت ازلی هرگز دچار زوال نخواهد شد.
هوش مصنوعی: خوشبختی واقعی زمانی است که ماندگار باشد و از گذر زمان دچار تغییر نشود. در غیر این صورت، خوشبختی فقط به صورت موقتی و گذرا به افراد میرسد.
هوش مصنوعی: درختی که در باغ توست، اگرچه ممکن است بزرگ و پرقدرت به نظر برسد، اما نمیتواند به سلطنت و توانمندی آن درختی که در دوکابین است، برسد. اگر با دقت نگاه کنی، متوجه خواهی شد که درخت باغ تو نیز از آنجا برداشت شده است.
هوش مصنوعی: خداوند به عدالت و به توازن همه چیز را در روی زمین قرار داده، به این معنا که تمام موجودات روی زمین وابسته به یکدیگر هستند و همه به نوعی نیازمند یکدیگرند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، تو که در مجالس همیشه مورد لطف و عنایت هستی، بدون اینکه مولای خاصی داشته باشی، جامهایی را در دست داری که پر از امید و خوشبختی است.
هوش مصنوعی: مال و ثروت و دشمنی که با تو هستند، پایدار نمیمانند زیرا که دارایی دشمن، مالی است که در دست اوست و سلطنت او نیز به همان مال وابسته است.
هوش مصنوعی: همه پادشاهان دنیا به خاطر وجود تو شرمنده هستند. این چه طرز رفتار و بخششی است که یک پادشاه باید داشته باشد؟
هوش مصنوعی: هدف دیگران از جمع آوری ثروت، به دست آوردن ملک و دارایی است؛ اما هدف ما از داشتن ملک، بخشش و کمک به دیگران است.
هوش مصنوعی: بنابراین، مشرق و مغرب به خاطر تو پر از شکرگزاری و ستایش است و دستاورد دیگران جز بار سنگین و عذاب نیست.
هوش مصنوعی: آنچنان که طبع تو از بخشش شاد و سرزنده میشود، جگر تشنه نیز هرگز از آب زلال سیراب نخواهد شد.
هوش مصنوعی: گاهی دانش مانند خرد، به عمیقترین رازها نفوذ میکند، و گاهی نیز اگر به بخشش نپردازی، تفاوتی بین تو و سایرین وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: ای کسی که هیچگاه حکمی برای تو نیست، مشغول پاسخ دادن به او باش که هرگز کریم بودن تو به سوال او بستگی ندارد.
هوش مصنوعی: تو به خاطر ترس از بخل و کملطفی دیگران، از مدح و ستایش شخصیتی خرید کن؛ زیرا آنها دربارهی شعر و شاعران نظر خوبی ندارند و افتخار و ارزشی برای آن قائل نیستند.
هوش مصنوعی: در روزی که صبح با چهره خود نورانی شد، تو آینهای از زیبایی شاهانه را در آسمان مشاهده کردی، همانا از همان روند معمولی.
هوش مصنوعی: زمانی که صبح طلوع میکند و گرما آغاز میشود، به آرامی و بدون درگیری، از من گلایه میکند، نه اینکه بخواهد با من به جدال بپردازد.
هوش مصنوعی: شاعر به شاه میگوید که تو با داشتن تاج و تخت خود بینهایت مغروری، اما باید به یاد داشته باشی که این عظمت و زیبایی، مانند عشق به وصال، ناپایدار است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو به زیبایی شعر و هنر آراستهای، هر سخن و گفتاری که از تو برآید، باعث رونق و شکوه بازار هنر خواهد شد.
هوش مصنوعی: به راستی نمیتوان گفت که در ملک شما عدالت حکمفرماست، اما آیا این همان عدلی است که از نظر شما مطلوب است؟
هوش مصنوعی: او میتواند در یک لحظه تمام احساساتی را که من در دل برای چند سال جمع کردهام، بیخیالی به نابودی بکشاند.
هوش مصنوعی: زمین بینصیب من، مانند چراغی در دست، در برابرم است. شعلهای دارم که بهنوعی مشغول جارو کردن است و آسمان و جهان مانند غربالی میباشد.
هوش مصنوعی: چون چیزهای کمارزش و پراکنده به هم میآیند، اکنون وقت آن است که بخشندهای به سرعت عمل کند و از آنچه دارد با سخاوت بدهد.
هوش مصنوعی: چرا هر صبح به خاطر خدا به در او میروم، در حالی که مثل یک مظلوم، از کاغذ سرکشی میکنم؟
هوش مصنوعی: به او گفتم که آیا میتواند راز بخشندگی را درک کند، اما پاسخ داد: این چه آرزوی غیرممکن و افتخارآمیزی است؟
هوش مصنوعی: وقتی ابر باران رحمت نازل میکند، آیا میتوان گفت که نیکوست؟ و وقتی شاخه درخت به سمت باد میرود، آیا میتوان گفت که بیفایده است؟
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که برای کشور خدمت کنی، اگر طلا را نپردازی، مانند کسی هستی که در این درگاه بیفایده است، چون هیچ کار مفیدی انجام نمیدهد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دیگران را به بخشش و نعمتهایی که داری تشویق کنی، باید به یاد داشته باشی که آنچه میدهی از ارزش و کیفیت بالاتر از سنگ و سفال باشد. به عبارت دیگر، باید از موهبتهای ارزشمند و گرانبها مثل زر و سیم به دیگران بخشش کنی، نه چیزهای کمارزش.
هوش مصنوعی: تأثیرات منفی و عداوتهایی که برخی افراد در افکار یا اعمال خود دارند، به قدری زیاد است که ممکن است به یکباره باعث ناامیدی و یأس شود. در واقع، این احساسات منفی میتوانند به شدت بر روی روح و روان انسان تأثیر بگذارند و او را از پای درآورند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر پادشاه بخششهای زیادی داشته باشد و از آن خسته نشود، بنده نیز باید از این که بیشتر از این نخواهد، احساس ناراحتی کند. به عبارتی، اگر بخششها و نعمتهای پادشاه به پایان برسند، بنده نمیتواند دیگر از آنها بهرهمند شود و بنابراین جایی برای ناراحتی باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: عنصری، شاعر معروف، به ما میگوید که محمود کریم، شخصی محترم و بافضیلت، از ما میخواهد که به نزد شاه برویم و از او طلب بخشش کنیم.
هوش مصنوعی: کجا آن جوانی است که با افتخار به من میگوید هر کس بر روی یک بیت من چیزی بنویسد، سخنی گفته است؟
هوش مصنوعی: بیایید شاعر را ببینید که چگونه از دربار شاه بیرون میآید و در همان حال طلا و پارچههای حرير را در آغوش میکشد.
هوش مصنوعی: فکر و ذهن من در مسیر اندیشه از هم گسسته شد، چون درباره تو سخن میگویم و مجال گسترش صحبت وجود دارد.
هوش مصنوعی: نهایت چیزی که به آن دسترسی ندارد، وقتی در وصف تو سخن میگویند، در حقیقت به حال تو اشاره دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه رومی چهرهاش را نمایان میکند، زیباییاش مانند تارهای لطیف شب سیاه به جلوه در میآید.
هوش مصنوعی: باد در دستان تو، فرماندهی آسمان را در اختیار دارد و در درگاه بخشش تو، فرصت برآورده شدن آرزوهایمان وجود دارد.
هوش مصنوعی: مرغ انصاف، نماد عدالت و راستی است که در دنیای واقعی آن را در دستان قضا و تقدیر باید جستجو کرد، در حالی که شیر اقبال نشانگر موفقیت و خوششانسی است که ممکن است در زندگی هر فردی وجود داشته باشد. در این بین، جان دشمن به چنگال قوی و تسلط فردی در میآید که با قدرت و عزم راسخ بر مشکلات غلبه میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده به فال
جز به شادی نسپردم شب و روز ومه و سال
چه بود فالی فرخنده تر از دیدن دوست
چه بود روزی پیروزتر از روز وصال
بینی آن زلف سیاه از بر آن روی چو ماه
[...]
از هری گر سوی اوغان شوی، ای باد شمال
باز گویی ز هری پیش ملک صورت حال
گویی: آن شهر، کجا بود دل بخت بدو
شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال
بی تو امروز همی نوحه کند بخت برو
[...]
چه بود بهتر و نیکوتر از این هرگز حال
داد پیدا شد و پنهان شد بیداد و محال
باز رفته بکنار و شده آواره غراب
یافته شیر نیستان و شده دور شگال
ماه چونان شده کو را نبود هیچ خسوف
[...]
حاجب بوم یکی از سپید است بفال
. . . ایگانش چو جلاجل شده دمش چو دوال
خاصه را صید گرفتار میان چنگال
عامه مردم را داده از آن صید حلال
ای ترا کرده خداوند خدای متعال
داده جان و خرد و جاه و جوانی و جمال
حق آنرا که زبر دست جهانی کردت
که مرا بیهده بیجرمی در پای ممال
بکرم یک سخن بنده تامل فرمای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.